eitaa logo
انتشارات به‌نشــر
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
349 ویدیو
275 فایل
🔹رمان، داستان، قرآن و ادعیه 🔹 معرفی کتاب‌های خوب (کودک و نوجوان، عمومی) 🔹 مسابقه کتابخوانی 🔹برنامه‌های ترویجی کتاب‌محور 📍تماس و ارسال پیام به ادمین👇 🤳۰۹۰۲۷۶۵۲۰۰۸ آدرس کتابفروشی ها👇 🪩سایت فروش www.Behnashr.ir 📱 اینستاگرام behtarinhaye_nashr@
مشاهده در ایتا
دانلود
📣هشتمین پویش مطالعاتی به نشر تا «۱۷ ربیع الاول » تمدید شد . 📚"مسابقه ملی کتابخوانی کرامت" با محوریت کتاب؛امام رضا(ع)و کرامت انسانی . ‌‌نویسنده: محمد حکیمی. 🎁جوایز ویژه ۱ جایزه ۸ میلیون تومانی برای ۱ نفر ۸ جایزه ۱ میلیون تومانی برای ۸ نفر ۸ بسته متبرک فرهنگی برای ۸ نفر ⚠️جهت اطلاع از شیوه نامه شرکت در مسابقه و دریافت سوالات به سایت www.behnashr.razavi.ir مراجعه نمایید . ‌‌خرید کتاب با ۴۰٪تخفیف ازفروشگاههای به نشر و سایت www.behnashr.com پاسخگوی سوالات شما هستیم، ‌با ما تماس بگیرید ۰۵۱۳۷۶۵۲۰۰۸داخلی۶۰۳ ‌‌ (ع) @behnashr
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرآن کتاب قصه نیست. ‌ با این حال قرآن به قصه توجه خاصی دارد و زیباترین قصه در طول تاریخ، از قول هنرمندترین رمان نویس جهان، تولستوی: قصه یوسف است. . قصه های قرآنی را حتی باید از بُعد داستانی عمیق تر بازخوانی و معنا کنیم و آنها را صرفا یک قصه ساده نبینیم. عمیق ترین لایه های قصه ها هنوز آشکار نشده اند. ابتدا لازم است خود قصه ها باز گفته شود، اما قبل ازهمه، قصه کسی را باید بگوییم که در آغاز، کتاب برای او بازگو شده است؛ قصه آن که کتاب بر قلب او فرود آمد. محمد(ص) شخصیتی به شدت جذاب و دوست داشتنی داشت. محبوبیت او آنقدر زیاد است که پیش از آنکه پیامبر شود به قلب خیلی ها نفوذ کرده است، به طوری که در ماجرای تعمیر کعبه، قضاوت را به عهده او می گذارند؛ درحالی که جوانی بیش نیست. . این محبوبیت پس از پیامبری او شدت گرفت و حتی پس از مرگش هم قرن ها گذشت و هیچ گاه کمتر نشد. . مجموعه 9جلدی پیامبر در طول چندین سال تحقیق و پژوهش و بررسی منابع و کتابهای فراوان نگاشته شده است. . . 📚مجموعه قصه های قرآنی؛ زندگی پیامبر اسلام(ص) نویسنده: نقی سلیمانی تصویرگر: رضا مکتبی . @behnashr
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی پیامبر اسلام (نوجوانی) فریاد دلخراشِ حنجره اش، محمد را که در مسافتی دورتر از او زِمام اسب خود را به دست گرفته بود، میخکوب کرده بود. محمد سر را به زیر انداخته بود و گوش می داد و اشک از چشم هایش سرازیر بود... و دختر می خواند: آیا شب من به پایان نمی رسد؟ ...آیا صبح نمی آید؟ نزدیک نمی شود؟ مرا در آغوش نمی گیرد؟ تا که درد های خود را فراموش کنم. در این لحظه ناگهان آن رگ آبی رنگ که در میان پیشانی محمد خفته بود، برجسته شد و دختر خواند: ناله اندوهگین من برای خویشانی است که از دست داده ام برای آن رادمردان شرافتمند و شجاع برای همان‌هایی که مرگ با دندان های آهنین و با چنگال های تیز خود آنها را در ربود هیچ کس و هیچ چیز نتوانست جلوی آن را بگیرد و این طعمه را از دهانش بِرباید... چه بسا مردان نامی و برجسته ای میان آن ها بود که با طینت های پاک از پدران خوبی به وجود آمده بودند و پدران خوبی برای پسران آینده می شدند. . شاید محمد به این فکر می کرد که چرا این مردم شجاع و نیرومند در افکار و عادت های پست گرفتار شده اند که دختران خود را به نام «ناموس» و «فقر» زنده به گور می کنند و پسران شجاع خود را برای تعصب های جاهلی به دم تیغ های برنده می دهند؟ شاید بعد ها افکاری از همین دست بود که باعث شد او سال ها، با آن کینه های باد کرده عرب ها و همه آزارها و سختی ها که به او و یارانش می رساندند، تاب بیاورد؛ اما هرگز به جنگ نیندیشد. و همیشه فکر و تدبیر به دنبال راه های ظریف دیگری باشد. حرکت ها و رفتارهایی که به جای مرگ، زندگی ببخشد و راهی برای نفوذ به دل ها باز کند. @behnashr