eitaa logo
بهشت شهدا🌷
146 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
840 ویدیو
16 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دعای فرج ‎«الهی عظم البلا» 🎙با صدای استاد علی فانی 📌 🌷به نیابت از شهدای والامقام صفرعلی قربانی 🌷و جمیع شهدا از اول خلقت تا قیامت 💐 به نیت سلامتی وتعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عج، قطب عالم امکان و حاجت روایی اعضای محترم کانال اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج🤲😔 ‌‌‌‌‌ 🔰 🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝 پنجمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊 🔰امروز دوشنبه ۵ شهریور۱۴۰۳ 🌹 «هفدهمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 🌷شهیدان والامقام 🥀لبیک حق:۱۱سالگی 🔷مزار: گلزار شهدا ،لردگان 🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
🌹🕊زیارتنامه‌ی شهدا🕊🌹 🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 💐💐 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌾 یکی از خردسال‌ترین شهدای کشور، ۲۳ خرداد ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. 🌹🍃خالدی، دوم مرداد ۱۳۴۹ در روستای تنگ کلوره لردگان (خانمیرزا) به دنیا آمد و در حالی که دانش‌آموز کلاس اول راهنمایی بود، داوطلبانه توسط بسیج در جبهه حضور یافت. 🍀او اصرار زیادی برای دیدار امام خمینی (ره) داشت تا اینکه به همراه پدرش راهی تهران شد و در آنجا پس از سه روز موفق به دیدار حضرت امام (ره) شد. 🌹🍃 وی سرانجام در سال ۱۳۶۱ به جبهه اعزام شد. در عملیات رمضان، همراه برادرش خدارحم جانانه ایستادند و فردای عملیات هیچ‌کس آنها را ندید 🥀 و پس از ۱۷ سال، وقتی پیکر ظفر به همراه برادرش خدارحم خالدی، در کانالی در منطقه عملیاتی رمضان پیدا شد، که در آغوش یکدیگر به شهادت رسیده بودند. 😔😔😔😔😔😔 اعلام مفقودی شناسنامه و اعزام به جبهه 🌹🍃پدرش خدابخش کشاورز و مادرش گلی جان خانه دار بود. ظفر یکی از روستا زادگانی بود که با فقر و مشکلات زیاد آن زمان دست و پنجه نرم می‌کرد. 🌾 ۱۰ سال بیشتر نداشت و تا کلاس پنج درس خوانده بود. نسبت به همکلاسی‌های خود از جثه بزرگ‌تری برخوردار بود. 🍃 در فعالیت‌های فرهنگی، ورزشی و مذهبی مدرسه فعالیت زیادی داشت. عضو انجمن رزمی شهرستان لردگان بود و در رشته تکواندو به مقام‌های خوبی دست پیدا کرد. سن و سال کمی داشت اما روح بلندش، او را داوطلب اعزام به جبهه‌های جنگ می‌کند 😕 که با مخالفت فرمانده سپاه شهرستان رو به رو می‌شود اما این مخالفت مانع اعزام او نمی‌شود. به شهرستان همجوار خود بروجن می‌رود و تقاضای اعزام می‌کند که با مخالفت سپاه بروجن هم روبرو می‌شود و برای اعزامش درخواست شناسنامه می‌کنند. ظفر می‌گوید: «۱۵ سال دارم و شناسنامه ام مفقود شده است.» به هر حال موفق می‌شود که همراه نیروهای این شهرستان به جبهه اعزام شود و در عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت کند. 🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
سه روز اتراق در جماران برای ملاقات امام 👌حضور در مناطق جنگی معرفت و شناخت او را نسبت به امام، اسلام و انقلاب دوچندان کرد. 🍀در بازگشت از جبهه از پدرش می‌خواهد که به دیدار امام خمینی (ره) بروند. هر چه پدر بهانه می‌آورد و می‌گوید که ما جایی را بلد نیستم، کسی را نمی‌شناسیم، ما را آنجا راه نمی‌دهند 🍃 اما ظفر پدر را مجبور می‌کند تا به این ملاقات و دیدار راضی شود. همراه با پدر به طرف تهران حرکت می‌کنند و موفق می‌شوند آدرس جماران را پیدا کنند. 🌹🍃درخواست ملاقات می‌کنند اما اجازه ورود به جماران و دیدار با امام را به آنها نمی‌دهند! پدر می‌گوید: «برگردیم، هوا سرد است، اینجا جایی را نداریم.» ظفر قبول نمی‌کند. سه شبانه روز پشت درب حسینیه جماران می‌خوابند اما همچنان اجازه ورود به آنها داده نمی‌شود. برای چندمین بار پدر از پسر می‌خواهد که برگردند به شهرستان اما پسر می‌گوید: «من تا امام را زیارت نکنم، به شهرستان بر نمی‌گردم.» ☺️ روز سوم از طریق محافظان حسینیه جماران به اطلاع حضرت امام می‌رسانند که پدر و پسری، سه روز است پشت درب حسینیه اتراق کرده و تقاضای ملاقات شما را دارند. امام اجازه دیدار می‌دهند و بدین صورت موفق می‌شوند امام را زیارت کنند. ******************* بعد از جنگ هم می‌شود درس خواند 🍃قبل از عملیات رمضان بود. ظفر یک سال بزرگ‌تر شده و ۱۱ سال و هفت ماه دارد. می‌خواهد دوباره به جبهه برود که با مخالفت مادر رو به رو می‌شود 🌾 و به او می‌گوید: «تو باید فعلاً درس بخوانی و درس مهم‌تر است برای شما.» ظفر به مادر پاسخ می‌دهد: «فعلا جنگ مهم است و امام تکلیف کرده که جنگ واجب است. بعد از جنگ هم می‌شود درس را خواند.» اینچنین مادر را متقاعد می‌کند که با رفتنش به جبهه موافقت کند. مادر نمی‌تواند از فرزند دل بکند. فرزندی که یازده سال دارد و از نظر مادر جنگ کردن برایش سخت است. 🥀🥀شهادت دو برادر در آغوش یکدیگر 🌾مادر از خدارحم پسر بزرگ‌تر که خدمت سربازی را تازه گذرانده بود می‌خواهد همراه ظفر شود و مراقب او باشد. 💐 دو برادر با یکدیگر عازم جبهه می‌شوند. در عملیات رمضان که مصادف با ۲۳ خرداد ۱۳۶۱ و ۲۱ رمضان به قلب دشمن می‌زنند، داخل کانالی سقوط می‌کنند، هر دو در داخل خاک عراق به شدت مجروح می‌شوند و به شهادت می رسند. 🥀🥀 بیست دوم تیر ۱۳۷۸ پیکرهای این دو برادر را در آغوش هم در حالی که دست در گردن یکدیگر انداخته اند، تفحص و شناسایی کردند. بعد از گذشت ۱۷ سال چشم انتظاری پدر و مادر پیکر این دو برادر شهید در گلزار شهدا لردگان به خاک سپرده شد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🗒گلی جان مادر شهید ظفر خالدی در خاطرات خود آورده است: «ظفر تا اول راهنمایی درسش را خواند. بار اول از طریق تیپ ۱۱۴ امام حسین (علیه السلام) به جبهه اعزام شد و در عملیات‌های فتح خرمشهر و رمضان به همراه پدر و تنها برادرش حضور داشت. 🌾قبل از عملیات رمضان در مرخصی بود که مرخصی خود را رها کرد و به من گفت: «دلتنگ برادرم خدارحم شده ام.» خودش را به عملیات رمضان رساند. در عملیات رمضان همزمان با ۲۱ ماه مبارک رمضان مصادف با ۲۳ خرداد۶۱ حین عملیات با برادرش در یک سنگر و در آغوش هم به شهادت رسیدند. پیکرهایشان که مفقود الاثر شده بود ۲ تیر ۱۳۷۸ در منطقه شلمچه کشف و به لردگان منتقل شد.» https://eitaa.com/behshtshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت عاشورا۩میرزامحمدی.mp3
11.95M
🎤 حجت الاسلام الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج 🌷 🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 ✨✨✨✨✨✨ 💫صفحه_۱۶۵ 🌷هر روز یک صفحه از هدیه به شهدا🌷 ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 #بدون_تو_هرگز 72 " شبیه پدر " ❤️ دستش بین موهام حرکت می کرد ... و من بی اختیار، ا
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 73 "بخشنده باش" 🕰 زمان به سرعتِ برق و باد سپری شد ... 🔹 لحظاتِ برگشت به زحمت خودم رو کنترل کردم ... نمی خواستم جلوی مادرم گریه کنم ... نمی خواستم مایه درد و رنجش بشم ...💗 ✈️ هواپیما که بلند شد ... مثل عزیز از دست داده ها گریه می کردم... 😭 📆 حدود یک سال و نیم دیگه هم طی شد ... ولی دکتر دایسون دیگه مثل گذشته نبود ... حالتش با من عادی شده بود ... حتی چند مرتبه توی عمل دستیارش شدم... 🔶 هر چند همه چیز طبیعی به نظر می رسید ... امّا کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد ... نه فقط با من ... با همه عوض می شد... 🌺 مثل همیشه دقیق ... امّا احتیاط، چاشنی تمامِ برخوردهاش شده بود ... ادب ... احترام ... ظرافتِ کلام و برخورد ... هر روز با روز قبل فرق داشت... ❇️ یه مدت که گذشت ... حتی نگاهش رو هم کنترل می کرد... دیگه به شخصی زُل نمی زد ... در حالی که هنوز جسور و محکم بود ... امّا دیگه بی پَروا برخورد نمی کرد... رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن ... به حدی مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود ... که سوژه صحبت ها، شخصیتِ جدیدِ دکتر دایسون و تقدیرِ اون شده بود ...👏🏼👏🏼 در حالی که هیچ کدوم، علتش رو نمی دونستیم... 📳 شیفتم تموم شد ...لباسم رو عوض کردم و از درِ اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد... –سلام خانم حسینی ... امکان داره، چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟ ... می خواستم در مورد موضوعِ مهمی باهاتون صحبت کنم... 📞 🔹 وقتی رسیدم ... از جاش بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید ... نشست ... سکوتِ عمیقی فضا رو پر کرد... 👨‍⚕–خانم حسینی ... می خواستم این بار، رسماً از شما خواستگاری کنم ...اگر حرفی داشته باشید گوش می کنم...و اگر سوالی داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم... 😊 این بار مکثِ کوتاه تری کرد... ✅ –البته امیدوارم اگر سوالی در موردِ گذشته من داشتید ... "مثل خدایی که می پرستید بخشنده باشید ....." 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 🦋کانال بهشت شهدا: https://eitaa.com/behshtshohada💝