eitaa logo
بهشت شهدا🌷
144 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
737 ویدیو
15 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ نماهنگ جدید KHAMENEI.IR | مثل خورشید ☝ بشارت رهبر انقلاب درباره پیروزی نهایی جبهه مقاومت و حزب‌الله در نبرد امروز، علی‌رغم شهادت عناصر ارزنده و مؤثر 🔸 ┄┅═☫ ان حزب الله هم الغالبون ☫═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ناگفته‌های سردار درباره شهید امیرعبداللهیان و وزاری خارجه دیگر 😔 این کلیپ رو بفرستید برای اونایی که میگن انجام عملیات ربطی به دولت نداره و فقط مربوط به رهبری و نیروهای مسلح هست‼️ 🏴https://eitaa.com/behshtshohada🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #رویای_نیمه_شب ❣قسمت چهل و دو ✨از ابوراجح در تعجب بودم که باور داشت هنوز آن پیشوا زنده ا
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهل و سه ✨سری به تاسف تکان داد. _من تو را مثل فرزند خودم، ریحانه، دوست دارم. چه فرق می کند؟ امروز در این مکان مقدس، برای تو هم دعا کردم. 🍁با شنیدن نام ریحانه، چشمانم سیاهی رفت، پرسیدم: راستی، حال ریحانه خانم چطور است؟ _مدتی پیش به یک بیماری ناشناخته مبتلا شد. بی حال و بی رمق بود. بستری هم شد. دیگر نگذاشتم گلیم ببافد. یک هفته ای است که حالش بهتر است. _خدا را شکر! یاد دوره کودکی به خیر! هنوز ازدواج نکرده؟ _هنوز نه. دل به دریا زده بودم. _شنیده ام حافظ قرآن است و به خانم ها، احکام و تفسیر یاد می دهد. شما برای تربیتش خیلی زحمت کشیده اید. چنین دختری لابد خواستگاران زیادی هم دارد. خدا حفظش کند! آن وقت ها که خیلی مهربان بود. پلک زدم تا اشک در چشمانم جمع نشود. _حق با توست. خواستگاران زیادی دارد. مسرور هم در این باره با من حرف زده. نزدیک بود بی هوش شوم. به دیواره کوتاه قبر تکیه دادم تا روی زمین پهن نشوم. _مسرور؟ چه جوابی داده اید؟ _ریحانه می گوید در خواب، شوهر آینده اش را به او نشان داده اند. تنها به خواستگاری او جواب مثبت می دهد. نفس راحتی کشیدم. _چه جالب که در خواب، همسر آینده کسی را معرفی کنند! خدا شانس بدهد! _البته هنوز موضوع خواستگاری مسرور را به او نگفته ام. بعید نیست که خواب مسرور را دیده باشد، ولی رویش نمی شود بگوید. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهل و چهار ✨دلم به هم فشرده شد. انگار قبرستان با همه قبرها و نخل های اطرافش، دور سرم چرخید. 🍁_هر چه مادرش اصرار کرد بگوید، نگفت. شاید هم او را نمی شناسد. تنها گفته که آن جوان، دست او را در دست داشته و من هم هر دو را در آغوش داشته ام، در حالی که جوان و زیبا بوده ام. نمی دانم چنین خوابی، رویای صادق است یا نه. به هر حال، یک سال به او فرصت دادم تا خوابش تعبیر شود. اگر خبری نشد، باید با خواستگار مناسبی ازدواج کند. _او چه می گوید؟ _گفت اگر خوابش درست باشد و خدا بخواهد، آن جوان در این یکسال به خواستگاری اش می آید. _عجب قصه ای است! از آن یک سال، چقدر باقی مانده؟ _دو سه هفته. نم دهانم خشک شد. همه چیز علیه من بود. آرزو کردم کاش یازده ماه و سی روز باقی مانده بود! در این صورت، مدتی خیالم راحت بود. تردید نداشتم آنکه ریحانه به خواب دیده بود، من نبودم. او چطور می توانست به ازدواج با یک جوان غیر شیعه، امید داشته باشد! دیگر چیزی نپرسیدم. می ترسیدم ابوراجح از رازی که در دل داشتم بویی ببرد. تنها امیدم آن بود که در آن لحظه، امّ حباب پیش ریحانه باشد و بتواند خبرهای جالبی برایم بیاورد. برای آنکه موضوع صحبت را عوض کنم، پرسیدم: صاحب این قبر کیست؟ آهی کشید و گفت: اسماعیل هرقلی. _اسمش به نظرم آشنا نیست. _پنجاه سال پیش از دنیا رفته است. این مرد، قصه عجیب و شیرینی دارد. می خواهی برایت تعریف کنم؟ ترجیح می دادم از ریحانه حرف بزند، اما کنجکاو شده بودم قصه را بشنوم. لابد قصه اش مهم بود که ابوراجح کنار قبرش نشسته بود و قرآن می خواند. در سایه نخل ها نشسته بودیم. خورشید می رفت که از بالای شاخه ها، خود را به ما نشان دهد. افسوس خوردم که چرا لقمه ای صبحانه نخورده ام! ضعف کرده بودم. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💍💝https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهل و پنج ✨من این ماجرا را از پسر اسماعیل هرقلی شنیدم. خدا او را بیامرزد! مرد زحمت کش و درستکاری بوده است. این ماجرا به قدری مشهور است که بسیاری از مردم حلّه و بغداد، آن را به یاد دارند. پدربزرگت هم باید آن را شنیده باشد. 🍁_یادم نمی آید چیزی در این باره به من گفته باشد. _زمانی که اسماعیل جوان بوده، دُملی در ران پای چپش بیرون می آید، به بزرگی کف دست. هرسال، فصل بهار، این دُمل می ترکیده و مرتب از آن چرک و خون می آمده. فکرش را بکن. بیچاره دیگر نمی توانسته به کار و زندگی اش برسد. می دانی که روستای هرقل نزدیک حلّه است. اسماعیل آنجا زندگی می کرده. _بله، می دانم کجاست. در سفر دو سال پیش، کاروان ما کنار آن روستا منزل کرد. _اسماعیل به حلّه می آید. سراغ عالم بزرگ حله را می گیرد، مردم نشانی سیدبن طاووس را به او می دهند و می گویند: او از بزرگ ترین و پرهیزکارترین دانشمندان روزگار است و شیعه و سنی برای حل مشکلاتشان به سراغش می روند. اسماعیل می رود پیش سیدبن طاووس. جراحت پایش را نشان می دهد. سیدبن طاووس با خوشرویی قول می دهد که برای بهبودی اش کمک کند. _چیزهایی از بزرگواری و دانش او شنیده ام. _سید، جراحان حله را حاضر می کند تا دُمل را معاینه و معالجه کنند. آنها می گویند دُمل، روی رگ حساسی قرار گرفته و علاج آن تنها در بریدن و برداشتن است. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهل و شش ✨سید می گوید اگر چاره دیگری ندارد، این کار را بکنید. می گویند: امکان زیادی دارد موقع جراحی، به آن رگِ حساس صدمه بخورد و اسماعیل بمیرد. 🍁سید، اسماعیل را به بغداد می برد. آنجا هم دُمل را به زبده ترین جرّاحان آن شهر نشان می دهد. آنها همان حرف جراحان حله را می زنند. سید می خواسته به حله برگردد. اسماعیل می گوید حالا که تا بغداد آمده ام، بهتر است به زیارت تربت امامان سامرا بروم. در سامرا، مرقد امام علی النقی و امام حسن العسکری(علیها سلام) را که امامان دهم و یازدهم ما هستند، زیارت می کند. بعد به سرداب مقدس می رود و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را نزد خدا،شفیع خود قرار می دهد تا از آن گرفتاری نجات پیدا کند. _سرداب مقدس کجاست؟ _محلی است که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) از آنجا ناپدید شد و غیبت خود را شروع کرد. بسیاری، در آن سرداب، خدمت آن حضرت رسیده اند. اسماعیل چند روزی را سامرا می ماند. در آن مدت، کارش راز و نیاز با پروردگار و توسل به امامان بوده. روز پنجشنبه ای، بیرون شهر، در دجله غسل می کند. لباس پاکیزه ای می پوشد تا برای آخرین بار به زیارت قبر امامان و سرداب مقدس برود.وقتی به حصار شهر می رسد، چهار اسب سوار در مقابل خود می بیند. سه نفرشان جوان و چهارمی، یک پیرمرد بوده. یکی از مردان جوان، هیبت و وقار بیشتری داشته. آنها به او سلام می کنند. فکر می کند که آنها از بزرگان و دامداران آن ناحیه اند. مردی که وقار و هیبت فراوانی داشته از او می پرسد: فردا باز می گردی؟ ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💍💝https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مصاحبۀ شهید عباس نیلفروشان در زمستان سال 1365 🔸: تا زنده‌ایم ادامه دهنده‌ی راه خون شهداییم 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕗 به صحنش رسیدم، که باران🌦 گرفت دل مرده‌ام لحظه‌ای جان گرفت غریبانه غرق زیارت شدم لبم بوی آیات قران گرفت با یک سلام زائر آقا شوید✋ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً* *مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
علی فانی - دعای فرج.mp3
3.91M
🕘❤️ 🎤 علی 🗓روز_نهم 🔮『هر زمان جوانۍ دعاےفرج‌مهدے(عج) رازمزمہ ڪند...همزمان‌ (عج)‌ دست‌هاے مبارڪشان رابہ سوے آسمان‌ بلند میکنند و‌ براے آن ‌جوان‌ دعا میفرمایند؛چہ خوش‌ سعادتند ڪسانی‌ڪہ حداقل‌ روزے یڪبار را زمزمہ مۍڪنند:)』 به‌نیّٺ ای ‌مےخوانیم 🌱 📿چله ی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝 ششمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊 🔰امروز دوشنبه 9 مهر۱۴۰۳ 🌹 «دهمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 🌷 شهید والامقام 💠لبیک حق :16 سالگی 💠مزار:بهشت زهرا(علیهاالسلام)،تهران قطعه:24 ردیف:115 شماره:47 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹🕊زیارتنامه‌ی شهدا🕊🌹 🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 💐💐 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🌹🍃 در سال ۱۳۴۴ در یکی از مناطق جنوب شهر تهران در یک خانواده مذهبی متولد شد. 👨‍👩‍👦پدرش رضا و مادرش ، اقدس نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند. 🌸 بارها از دست گروهک های منافقین محله کتک می خورد ولی اعتقاد راسخی که محسن داشت او را به ادامه مبارزه وا می داشت. 🌸 پدر بزرگوارش در تربیت محسن نقش بسزایی داشت و برای محسن الگو بود و محسن هر کاری را که انجام میداد با پدر مشورت میکرد و با راهنمایی های او انجام میداد. 🌸 به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. تعصب دینی و و مذهبی خانواده بستر مناسبی برای رشد و تربیت او بود و این امر موجب گشت تا محسن از تربیت اسلامی برخوردار گردد. 🌸در جبهه نیز ارزشهای والای اخلاقی او زبانزد همه بوده و با وجود سن کم و مدت کوتاهی که در جبهه بود یک الگو برای دیگران به شمار می رفت. ☀️ ☀️ ☀️ شهیدی که برای رسیدن به شهادت ، هر شب نماز امام زمان عج الله را با 100 ایاک نعبد و ایاک نستعین میخواند. شهادتش درحالی بود که برای یاری دوستش که تیر خورده بود می رود و خود نیز همراه پرواز او می شود . پدر 🌷 نیز ، 🌷 به شهادت رسیده است . 🥀🍂🥀🍂🥀🍂 شهید بزرگوار در فروردین سال ۱۳۶۱ در عمليات فتح المبین در منطقه عملیاتی شوش غرب رودکرخه مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت وشهد شهادت نوشید. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
در وصیت نامه شهید محسن زیارتی آمده است: از همه شما می خواهم که امام را دعا کنید و پیرو او باشید. برای پیروزی رزمندگان دعا کنید و حامی خون شهداء باشید. به دوستان سفارش میکنم که اگر می توانند به جبهه بیایند، اینجا کلاس درس و عشق است ؛ درس معنویت و اخلاص و ایثارگری و عشق به امام حسین علیه السلام . 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محسن زیارتی نوجوانی که امام زمان علیه السلام گلچینش کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانلود+زیارت+عاشورا+فرهمند+++متن.mp3
12.11M
🎤 استاد 👆 🚩 هدیه به چهارده معصوم(علیهم السلام) و شهید والامقام 🔰امام باقرع میفرمایند: اگرمردم میدانستند زيارت امام حسين علیه السلام چه ارزشی داردازشدت شوق وعلاقه میمردند .... «وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند» 🔹شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟! امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن. 🔸 بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه به‌فريادتان برسد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 ✨✨✨✨✨✨ 💫صفحه_۱۹۸ 🌷هر روز یک صفحه از هدیه به شهدا🌷 ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروردگارا؛ رفتن در دست تو است، من نمی‌دانم چه موقع خواهم رفت، ولی می‌دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قراردهی و آنقدر با دشمنان قسم خورده‌ات بجنگم تا به فیض شهادت برسم. 🌷 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #رویای_نیمه_شب ❣قسمت چهل و پنج ✨من این ماجرا را از پسر اسماعیل هرقلی شنیدم. خدا او را ب
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهل و هفت ✨اسماعیل جواب می دهد: بله، فردا به حلّه باز می گردم. آن مرد می گوید: پیش بیا تا آن چیزی که تو را به رنج و درد مبتلا کرده ببینم. 🍁اسماعیل مایل نبوده که آن مرد به دمل پایش دست بزند. می ترسیده دوباره خون و چرک بیرون بیاید و لباسش را آلوده کند و او نتواند با خیال راحت به زیارت برود. با این حال، تحت تاثیر هیبت آن مرد قرار می گیرد و پیش می رود. آن مرد، روی اسب خم می شود، دست راستش را روی شانه اسماعیل تکیه می دهد، دست دیگرش را روی زخم می گذارد و فشار می دهد. اسماعیل اندکی احساس درد می کند. بعد آن مرد روی اسب راست می نشیند. پیرمردی که همراه آنها بوده می گوید: رستگار شدی، اسماعیل! تعجب می کند اسم او را از کجا می دانند. پیرمرد می گوید: ایشان امام زمان تو هستند. اسماعیل هیجان زده و خوشحال پیش می رود و پای امامش را می بوسد. آن حضرت اسب خود را به حرکت در می آورد. اسماعیل هم دوان دوان با آنها حرکت می کند. امام به او می فرماید: برگرد! اسماعیل که سر از پا نمی شناخته، می گوید: حالا که شما را دیده ام، رهایتان نمی کنم. امام می فرماید: مصلحت در آن است که برگردی. اسماعیل باز می گوید: از شما جدا نمی شوم. در این موقع آن پیرمرد می گوید: اسماعیل! شرم نمی کنی؟ امام زمانت دو بار به تو دستور بازگشت دادند. اسماعیل به خود می آید و ناچار می ایستد. حضرت با اصحاب خود می روند و ناپدید می شوند. اسماعیل که به خاطر جدا ماندن از امام خود غمگین و متحیر بوده، ساعتی همان جا می نشیند و اشک می ریزد. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهل و هشت ✨حالش که بهتر می شود، به سامرا باز می گردد. به حرم می رود. خادمان حرم وقتی حال او را دگرگون می بینند، می پرسند: چه اتفاقی افتاده؟ اسماعیل ماجرا را تعریف می کند. 🍁خادمان به او می گویند: پایت را نشان بده تا ببینیم. اسماعیل پای چپش را نشان می دهد. می بیند هیچ نشانی از دُمل و جراحت روی آن نیست. فکر می کند که شاید آن دمل، روی پای دیگرش بوده. آن پایش را هم نشان می دهد. هیچ اثری از آن نمی بیند. در این موقع مردم می ریزند و لباس هایش را تکه تکه می کنند و به عنوان تبرک با خود می برند. چطور می توانستم چنین چیزی را باور کنم! گفتم: ماجرای غریبی است! ابوراجح ادامه داد: اسماعیل به بغداد می رود. سیدبن طاووس پس از شنیدن ماجرای شفا یافتن اسماعیل و بعد از دیدن پای او، بی هوش می شود. به هوش که می آید، جراحان بغداد را جمع می کند و با نشان دادن اسماعیل، می گوید: خوب است جراحت پای این جوان را معالجه کنید. آنها می گویند: همان طور که قبلا گفتیم، جز بریدن چاره ای نیست و اگر آن را ببریم، او خواهد مُرد. سید می پرسد: از دفعه قبل که جراحت را معاینه کردید چند روز می گذرد؟ می گویند: ده روز.سید پای اسماعیل را به جراحان نشان می دهد. دهان آنها از حیرت باز می ماند. یکی از آنها که مسیحی بوده فریاد می زند: این کار حضرت مسیح است! سید می گوید: ما خودمان بهتر می دانیم این کار کدام بزرگوار است. اسماعیل که به حلّه برگشت، مردم دسته دسته به عیادتش رفتند و پایش را دیدند. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💍💝https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهل و نه ✨گفتم: باورش سخت است! چطور ممکن است یک نفر صدها سال عمر کند و هنوز جوان باشد؟ 🍁ابوراجح برخاست. آفتابه آبی را که همراه داشت، روی قبر خالی کرد. _مگر نمی دانی که حضرت نوح حدود هزار سال عمر کرد و حضرت خضر و عیسی هنوز زنده اند؟ شاید آن پیرمردِ همراه امام، همان خضر بوده. آیا در توان خداوند نیست که به انسانی چنین عمر بلندی بدهد و او را جوان نگه دارد؟ مگر در بهشت، همه برای همیشه، جوان و سالم نمی مانند؟ خدای بزرگ به هر کاری تواناست. ساکت ماندم. جوابی نداشتم. تا نزدیکی های بازار با هم قدم زدیم. به سه راه که رسیدیم، او به طرف حمام رفت و من راهم را به سوی خانه کج کردم. باید هر چه زودتر بر می گشتم. حرف های ابوراجح پریشانم کرده بود. امیدوار بودم لااقل امّ حباب خبرهای خوبی برایم بیاورد. خودم را روی تخت انداختم. خسته شده بودم. دست و پایم می لرزید. امّ حباب هنوز نیامده بود. حال عجیبی داشتم. فضای درندشت حیاط، برایم تنگی می کرد. دیوارها بلندتر و نزدیک تر از همیشه بودند. نمی توانستم منتظر امّ حباب بمانم. صحبت با ابوراجح برایم قوّت قلبی نشده بود. در هم ریخته بودم. چطور می شد باور کرد شیعیان چنان پیشوای مهربانی داشته باشند که زمان بر او اثر نکند و کارهای پیامبرانه ازش سر بزند؟ باورش سخت بود! ابوراجح آدم دروغگویی نبود. آیا اسماعیل هرقلی دُملی ساختگی روی پایش نقش زده بود و بعد با پاک کردن آن، ادعا کرده بود که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) او را شفا داده است؟ ولی جرّاحان حلّه و بغداد، با همراهی سیدبن طاووس او را معاینه کرده بودند. اگر دروغ بود، رسوا می شد. 🦋🦋🦋 ❣قسمت پنجاه ✨هر چه بود ابوراجح چنان پیشوای شان را باور داشت که انگار با او زندگی می کرد. چطور می توانستم باور کنم که از عمر امامشان نزدیک به پانصد سال گذشته و او هنوز زنده و جوان باشد. 🍁از طرفی با خود می گفتم اگر چنین عمر طولانی محال باشد پس چگونه حضرت نوح بیش از دو برابر آن حضرت عمر کرده است؟ البته می دانستم که خدا بر هر کاری تواناست. صدایی شنیدم. فکر کردم امّ حباب پشت در است. از جا جستم و در را باز کردم. فقیری ژنده پوش بود. از چشم های گودافتاده اش که دو دو می زد معلوم بود چند روزی است غذای درست و حسابی نخورده. با تصمیمی ناگهانی دو دیناری را که ته جیبم بود، بیرون آوردم و در دستش گذاشتم. فکر می کردم از خوشحالی فریاد می زند و به دست و پایم می افتد. بدون تعجب، به سکه ها نگاه کرد و لبخند زد. گفتم: ای برادر، دعایم کن! منِ بیچاره کسی را دوست دارم که هیچ راهی برای رسیدن به او نیست. گفت: معلوم است گره سختی به کارت افتاده. کمتر کسی حاضر است دو دینار به یک فقیر غریب بدهد. می خواهی سکه هایت را پس بگیری و به جای آن درهمی بدهی؟ راست می گفت. غریب بود. او را ندیده بودم. گفتم: این سکه ها خیلی برایم عزیزند. بهتر است آنها را به خدا هدیه بدهم. باز لبخندی زد و گفت: امیدوارم خداوند از تو قبول کند! که گاهی خدا بنده اش را به بلایی گرفتار می کند تا به خود نزدیکش کند. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا