eitaa logo
بهشت شهدا🌷
146 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
843 ویدیو
16 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 فرازی از وصیت‌نامه شهید: ای برادران و خواهران حزب الله، ما در زمانی به‌سر می‌بریم که از هر سو کفار و منافقین برای نابودی اسلام عزیز دست به دست هم داده و از هرگونه جنایتی دریغ ندارند و این یک وظیفه سنگینی بر دوش ماست و اگر خدای نکرده کمی غفلت کنیم به اسلام عزیز ضربه خواهند زد و ما باید با پیروی از خط ولایت فقیه و حمایت از این دولت انقلابی و روحانیت مبارز که مانند چراغ روشن بر سر راه انقلاب می‌باشند، به اسلام عزیز یاری کنیم. 🌷پنج صلوات هدیه‌ به‌ ارواح‌طیبه‌شهدا امروزمون رو مزین می کنیم به نام و یادِ شهیدِعزیز 🕊️ https://eitaa.com/behshtshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #رویای_نیمه_شب ❣قسمت صدو هجده ✨وقتی نگاه خسته و دردمندش به من و قوها افتاد، ایستاد. مامو
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت صدو نوزده ✨به دارالحکومه که رسیدم، دست هایم خسته شده بود. 🍁سندی با دیدن من، با ناباوری برخاست و مثل همیشه، حلقه روی در را سه بار کوبید. قبل از باز شدن دریچه، با صدای بمش فریاد کشید: در را باز کن! میهمان محترمی داریم. باز هم زبانه فلزی به خشکی از میان چفت هایی گذشت و درِ سنگین بر پاشنه چرخید. سندی لبخند ناخوش آیندش را تحویلم داد. با فشار گونه های برآمده اش، یکی از چشم هایش بسته شد. مقابلم ایستاد و راهم را بست. _چه پرنده های قشنگی! گوشتشان حلال است؟ خواست به آنها دست بزند. خودم را کنار کشیدم. _خودت انصاف بده. حیف نیست گوشت این پرندگان زیبا از گلوی کسی چون تو پایین برود! سندی دهانش را تا جایی که ممکن بود باز کرد و دیوانه وار خندید. _حیف این است که تو ساعتی دیرآمده ای، وگرنه الآن همراه آن مردک حمامی روانه ات کرده بودیم! راست می گویی. من لنگ و خپل و بدقواره ام، اما تو با این همه زیبایی خواهی مُرد و من زنده خواهم ماند. _فراموش کردم. در این چند روز، سکه ای به تو بدهم. ناراحتی تو از همین است؟ _من از هرکس که به اینجا می آید و می رود، چیزی می گیرم؛ دیناری، درهمی. وقتی محکوم به مرگی را می بینم، به قیافه اش دقت می کنم و از خودم می پرسم: سندی! او دارد به سرای باقی می شتابد. آیا چیزی دارد که به درد تو بخورد؟ گاهی زلف یکی را انتخاب میکنم. زمانی چشم و ابروی یکی را. وقتی لب و دندان یکی را. از خودم می پرسم: چرا از این ها که رفتنی اند، نمی توانم زیبای هایشان را بگیرم و جای زشتی های خودم بگذارم؟ به آن مردک حمامی نگاه کردم. فقیر بود. چیزی نداشت به من بدهد. آه! چرا، چشم هایش خوش حالت بود. سفیدیِ چشم هایش مثل مروارید بود. سفیدیِ چشم های سندی به زردی و قرمزی می زد. او هم چنان میان دری که باز شده بود، ایستاده بود و راهم را سد کرده بود. _اما به تو که نگاه می کنم، می بینم یکی از ثروتمندان عالم هستی، اگر قرار باشد چیزی را از تو انتخاب کنم، کار مشکلی خواهد بود. همه چیزت زیبا و کامل است. نه، نمی شود گفت که چشم هایت از دندان هایت زیباتر است و یا سَرَت از بدنت بیشتر می ارزد. در یک کلمه، من همه وجود تو را می خواهم؛ حتی حرف زدنت و حالت های چهره ات را. کاش حالا که مرگ در انتظار توست، می توانستی جسمت را با من عوض کنی! هیچ کس ذره ای اندوه نخواهد خورد اگر سر و بدن مرا اسیر دست جلاد ببیند. جلاد دارالحکومه بسیار بی رحم است. یادم باشد فردا از او بپرسم که کشتن تو برایش سخت بوده یا نه. اگر بگوید نه، باور کن دیگر در تمام عمر، با او حرف نمی زنم. ببینم نمی خواهی بازگردی؟ مانعت نمی شوم. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 قسمت صدو بیست ✨مجذوب حرف هایش شده بودم. فکر نمی کردم آن قدر با احساس باشد. 🍁_نه. _معلوم است که برای نجات آن مردک حمامی آمده ای. باور کردنی نیست که جوان ثروتمند و زیبایی مثل تو بخواهد جانش را برای کسی مثل او به خطر بیندازد. به هر صورت، شجاعت تو هم ستودنی است! _متشکرم! حالا بگذار بروم. _حاکم اگر سلیقه داشته باشد، می گوید نقاشی بیاید و نقشی از تو را بر یکی از دیوارهای اندرونی بکشد؛ با همین لبخند تمسخرآمیز که نمکین و دل رباست. باید به سلیقه قنواء آفرین گفت! نمی دانستم ممکن است جوانی مثل تو در حله باشد. برای او هم افسوس می خورم که نمی تواند تو را حتی برای یک روز دیگر حفظ کند! خواستم بروم که انگشتانش را در هم گره کرد و گفت: چیزی بگو که برای یادگاری از تو به خاطر بسپارم، بعد برو. گفتم: خوب است که آدم با احساسی هستی، ولی افسوس که نتوانستی زیبایی روح و روان ابوراجح را ببینی! امیدوارم در آن لحظه که می میرم و از این بدن فاصله می گیرم، زیباتر از آن باشم که تو حالا می بینی! این بدن پیر می شود؛ از ریخت می افتد و عاقبت خواهد پوسید و خاک خواهد شد. به جای آنکه عمری را در آرزوی ظاهری زیبا بگذرانی، بهتر است برای یک بار هم که شده چشمِ دلت را باز کنی و به روح و روانت نگاهی بیندازی. اگر این بدن چندان قابل تغییر نیست، در عوض، روح و روانت را می توانی با کارهای شایسته، صفا بدهی و زیبا کنی. کسی نمی تواند تو را سرزنش کند که چرا از زیبایی ظاهری، سهمی نداشته ای؛ به همین شکل به دنیا آمده ای، ولی زیبایی باطنی، در اختیار خودت است. اگر به فکر آن نباشی، قابل سرزنش خواهی بود. سندی رفت روی چهارپایه اش نشست و گفت: حرف دل نشینی بود. امیدوار کننده است. باید بیشتر به آن فکر کنم. اگر می خواهی بروی، جلویت را نمی گیرم. وارد دارالحکومه شدم. در با همان سنگینی، پشت سرم بسته شد و زبانه و چفت ها باز به صدا درآمدند. به پنجره ای که آن روز صبح، از آنجا مسرور را دیده بودم، نگاه کردم. از قضا قنواء آنجا بود. دستار را که از سر برداشتم. دست تکان داد و از پنجره دور شد. بدون هر گونه مزاحمتی خود را به آب نما رساندم که ناگهان با وزیر و پسرش، رشید، رودر رو شدم. وزیر با دیدن من و قوها خندید و گفت: شاهزاده ایرانی! برای نجات ابوراجح آمده ای؟ وقتی برای گرفتن قوها به حمام ابوراجح آمده بود، با دیدن من گفته بود که شبیه شاهزادگان ایرانی هستم. گفتم: تو قوها را می خواستی. این هم قوها. اینها را بگیر و بگو ابوراجح را رها کنند. وزیر به نگهبانی اشاره کرد تا پیش بیاید. نگهبان نزدیک شد و تعظیم کرد. _قوها را دیر آورده ای. ساعتی قبل، دستور دادم صفوان و پسرش را دوباره به سیاه چال برگردانند. بعید می دانم از مرگ نجات پیدا کنند. حالا قوها را به من بده. تعجب می کنم که جایی پنهان نشده ای و برای نجات ابوراجح آمده ای. یکی باید برای نجات جان خودت بیاید و چیزی بهتر از این قوها بیاورد! ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝 ـ
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما با شهیدان عشق پیمان خون بسته‌ایم عهد خود نشکسته‌ایم الحمدالله 🩸🩸🩸🩸🩸🩸🩸 🎤 میثم مطیعی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🕗 به نا امیدی از این در نمی‌روم هرگز اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم با یک سلام زائر آقا شوید✋ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً* *مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📝وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید: 🔺سردار حاج حسبن کاجی می گوید: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌ طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. 🌷در وصیت‌نامه نوشته بود : من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم... پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم و جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند. و... 🌷بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است. 📚برگرفته از کتاب: خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195 ‌ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی فانی - دعای فرج.mp3
3.91M
🕘❤️ 🎤 علی 🗓روز_سی و هشتم 🔮『هر زمان جوانۍ دعاےفرج‌مهدے(عج) رازمزمہ ڪند...همزمان‌ (عج)‌ دست‌هاے مبارڪشان رابہ سوے آسمان‌ بلند میکنند و‌ براے آن ‌جوان‌ دعا میفرمایند؛چہ خوش‌ سعادتند ڪسانی‌ڪہ حداقل‌ روزے یڪبار را زمزمہ مۍڪنند:)』 به‌نیّٺ ‌مےخوانیم 🌱 📿چله ی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از پدری که عکس‌ پسرش را بوسه باران کرد تا پسری که اشک خبرنگار خنده رو را در آورد روایتی از دیدار خانواده‌های شهیدان امنیت با رهبر انقلاب 📱 بله | ایکس | اینستاگرام | @resane_negar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا