شهیدی که بعد از شهادت گریه کرد...
سید مهدی هیچگاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد جلوی پام تمام قد می ایستاد وتا من نمی نشستم، او هم نمی نشست فقط یکجا پایش رو دراز کرد اونم وقتی بود که شهید شد... بهش گفتم سید تو هیچوقت جلوی من پاهات رو دراز نمیکردی؛ حالا چی شده مادر؟ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد شاید میخواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می ایستادم...
منبع: کتاب رموز موفقیت شهدا جلد۱
#هدیه_به_روح_شهدا_صلوات
🌹#شهید_سیدمهدی_اسلامی_خواه
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
◾️ آجرک الله یامولای یاصاحب العصر و الزمان فی مصیبة جَدک المظلوم و ساعدالله قلبک الشریف فی هذه المصیبة ، و لعن الله اعدائکم و جعلنا الله من موالیکم و معکم فی الدنیا و الآخره و عجل الله تعالی فی فرجکم الشریف
▪️ عَظَمَ الله اُجورنا وَ اُجورکُم
(با عرض تسلیت شهادت ششمین اخترتابناک امامت وولایت امام جعفرصادق محضر ملکوتی اقاصاحب الزمان وتمامی شیعیان ومحبین آنحضرت و شما عزیزان جهت همدردی بامهدی صاحب الزمان نذرسلامتی وظهورش کام مبارکتان راهرکدام معطربه عطر14صلوات هدیه به ارواح پاک محمدوال محمد کنید)
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت هشتاد و دو
📝ازدواج♡
🔰محمّد در شهر کاشان درس می خواند و جوان برومندی به نظر می رسید.
وقت ازدواجش فرا رسیده بود و من هم مشتاقانه جویای فردی که متناسب با اخلاق و روحیّات او باشد، بودم به این منظور دنبال خانوادهای معتقد می گشتم و سرانجام بدون اطّلاع محمّد و پس از تحقیقات فراوان یک نفر را برای ازدواج با او در نظر گرفتم
🌷وقتی محمّد به روستا آمد نظرم را به او پیشنهاد دادم، ولی او گفت: مادر! بنده قصد ازدواج ندارم.
من هم با دستپاچگی گفتم: چرا، سلیقه ام را نمی پسندی؟ گفت: نه مادرم من قصد ازدواج در این دنیا را ندارم، اگر خدا بخواهد، مرا در بهشت خود جای می دهد و حورالعینی را هم نصیبم می کند چشمانم پر از اشک شد فریاد زدم: بس کن، من یک مادرم پس این همه آرزویی که برایت داشتم چه می.شود؟
انصاف داشته باش.....
🔰محمّد سرش را پایین انداخت و گفت: مادر! نگران نباش دست یافتن به آرزویی که دارم کار مشکلی است و تقوای الهی را می طلبد،
هنوز محمّد تا بهشت خیلی فاصله دارد.
سپس موضوع صحبت را عوض کرد،
🌷وقتی هم که می خواست برود گفتم: پسر جان! برای دفعۀ بعد که آمدی با خانواده آن دختر صحبت میکنم
و قرار عقد و ازدواج را میگذاریم
اما محمّد موقع رفتن دم در کلید چراغ را خاموش و روشن کرد و با لبخند گفت: نه مادر جان! فعالً هیچ قراری نگذار، انشاء الله تا دفعۀ بعد همه چیز روشن خواهد شد.
🔰او راست می گفت، دفعۀ بعد خبر شهادتش را برایم آوردند.
حقّ با محمّد بود اگر خبر ازدواج محمّد با آن دختر در روستا می پیچید و پسرم باز نمی گشت بسیار شرمنده می شدم...
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ساعت به وقت عاشقی🍃🌺 08:00
🌹السلام علیک یا امام الرئوف🌹
یه سلام دوباره براے کسایے که قلبشون کبوتر حــــرمه* 🕊
*کسایے که*
*دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره* 💚💜
*عاشقانه و با شوق،*
*زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (علیهالسلام)
*اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً*
*مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🤲🌸🌺🤲🌸🤲🌺
☘ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ☘
ترجمه:
«مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم.
💫#فراز 71#جوشن_کبیر 💫
💕به نیت رفع موانع ظهورامام زمان (عج) وحاجت روایی 💕
✨یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّین»✨
ای خدایی که دعای مضطرین را اجابت میکنی، دعای ما را هم مستجاب کن.🤲
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫#هر_روز_با_قرآن
✨✨✨✨✨✨
#تلاوت_روزانه_قرآن
💫صفحه_ 53
#استاد_دباغ
#قرآن_کریم
🌷هر روز یک صفحه از #قرآن
هدیه به شهدا🌷
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کرامات_شهدا
#بهشت_شهدا
✍کرامت سردار شهید عبدالمهدی مغفوری
🟢عنایت شهید عبدالمهدی مغفوری به فردی که بچه دار نمی شد.
🔹چند سالی بود ازدواج کرده بودم اما بچه نداشتم ابتدا هیچ اعتقادی هم در دل به شهدا نداشتم زندگیم متلاطم و در آستانه بر هم خوردن و جدا شدن از همسرم قرار گرفته بودم.
🔸قبلا شنیده بودم شهید مغفوری در گلزار شهدای کرمان مزارش همیشه شلوغ است و حاجت می دهد.
🔹با تمام نا امیدی که داشتم منی که قبول نداشتم در دل خود گفتم حالا امتحان می کنم و آمدم سر مزار شهید مغفوری خیلی خودمانی با او درد دل و صحبت کردم که کمکم کند تا مشکلم رفع شود.
🔸از وقتی که آمدم سر مزار شهید مغفوری حرف هایم را به او زدم چند روزی بیشتر طول نکشید که خبر مسرت بخش بارداری همسرم را شنیدم و هم اکنون دارای فرزند می باشم و اعتقاد دارم شهدا زنده هستند.
✅راوی آقای یعقوبی بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۲
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت هشتاد و سه
📝روز مـــــادر♡
🍃پسرم در شهر کاشان درس می خواند و برای اینکه تحویل سال کنار خانواده باشد به روستا آمد
آن روز به محض اینکه وارد منزل شد ساک دستی اش را زمین گذاشت،
او را در آغوش کشیدم و سیربوسیدمش بعد شتابان با چشمانی خیس به آشپزخانه رفتم تا چایی بیاورم،
🌷محمّد با برادرانش گرم گفت وگو شد، از صدای خنده هایش جان می گرفتم، کمی بعد با قوری چای برگشتم،
محمّد استکان هارا آورد و کنارم نشست پرسید: امروز چه روزیست؟ گفتم: روز بازگشت عزیزم. خندید و گفت: امروز میلاد حضرت زهرا(س) ست و این روز را«#روزمادر » نامگذاری شده است، هدیّه ای برایتان تهیّه کرده ام، امیدوارم از سلیقه ام خوشت بیاید.
🍃 وقتی هدیّۀ روزنامه پیچ شده را باز کردم یک قواره#چادر مشکی را مشاهده کردم، چیزی که احتیاجم بود و خیلی به دردم میخورد، با خوشحالی#تشکّر کردم
روزها گذشت و تعطیلات نوروز هم به پایان رسید و محمّد کوله بار سفرش را بست و به کاشان رفت.
🌷 دوستی داشتم به نام محترم خانم که در شهر زندگی می کرد و خیّاط سفارش هایم بود
پس از چند وقت فرصت فراهم شد و برای انجام کار مهمّی به شهر رفتم، پارچه را هم در کیفم گذاشتم و پس از اتمام کارم به سراغ خیّاطباشی رفتم، پس از اندازه گیری به روستا برگشتم،
🍃مدّتی گذشت چادرم را تحویل گرفتم نزدیک ماه محرّم بود و با خودم می گفتم: چادر مشکی ام را روز اوّل ماه محرّم و در عزای پسر فاطمه(س)افتتاح خواهم کرد
محمّدم با تولّدی سخت روز پنجشنبه ۵خرداد۱۳۶۵ یعنی پنج روز مانده به#اربعین سیّدالشهدا(ع) به دنیا آمد و چرخ روزگار چرخیدو سه روز مانده به ماه#محرّم خبر شهادت محمّد را برایم آوردند و سیاه پوشم کرد،
🌷 هیچ وقت تصوّرش را هم نمی کردم که#هدیّه روز مادرفرزندی ؛ مادرش رااین گونه سیاه پوش کند...
😔😔😔😔
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ساعت به وقت عاشقی🍃🌺 08:00
🌹السلام علیک یا امام الرئوف🌹
یه سلام دوباره براے کسایے که قلبشون کبوتر حــــرمه* 🕊
*کسایے که*
*دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره* 💚💜
*عاشقانه و با شوق،*
*زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (علیهالسلام)
*اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً*
*مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🤲🌸🌺🤲🌸🤲🌺
☘ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ☘
ترجمه:
«مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم.
💫#فراز 72#جوشن_کبیر 💫
💕به نیت رفع موانع ظهورامام زمان (عج) وحاجت روایی 💕
✨یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّین»✨
ای خدایی که دعای مضطرین را اجابت میکنی، دعای ما را هم مستجاب کن.🤲
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫#هر_روز_با_قرآن
✨✨✨✨✨✨
#تلاوت_روزانه_قرآن
💫صفحه_ 54
#استاد_دباغ
#قرآن_کریم
🌷هر روز یک صفحه از #قرآن
هدیه به شهدا🌷
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹#هر_روز_با_شهدا🌹
١٩سال پیش در چنین روزی؛ رهبر انقلاب در منزل یکی از شهدای کرمانی: «این آقای حاج قاسم از آنهایی است که شفاعت میکند انشاءالله»
#هدیه_به_روح_شهدا_صلوات
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت هشتاد و چهار
📝ضبط صوت♡
🌷آخرین دفعه ای بود که عمو محمّد به روستا می آمد و می.دیدمش.
و پس از این ماجرا هرگز ندیدمش...
یادم هست ماه رمضان بود و یک روز عصر به اتّفاق تمام بچه های فامیل در حیاط مادربزرگ گرد هم آمده بودیم و قایم باشک بازی می کردیم، جیغ و سر و صداهایمان سرسام آور بود، مادربزرگ از صداهای ما بیرون رفت و با زنان همسایه مشغول گفت و گو شد،
🌷ما آن قدر غرق بازی بودیم که چیزی از آلودگی صوتی نمی فهمیدیم ساعتی گذشت ناگهان عمو محمّد درِ پنجرۀ چوبی اتاق مادربزرگ را باز کرد و سرش را بیرون آورد و داد زد: آهای! وروجکها چه خبر است؟ مگر بلندگو قورت داده اید که این قد ر سر و صدا به راه انداخته اید.
🌷 با دیدن عمو همگی سمت پنجره دویدیم، صدایی آشنا از داخل اتاق می آمد گفتم: عمو هیچکس در اتاق شما نیست ولی انگار کسی دارد صحبت های شما را تکرار میکن.د عمو خندید و رادیویی را روی تاقچه کنارِ ساعت زنگی نشان مان داد و پرسید: اینچیست ؟ ِپاسخ دادم: رادیو. گفت: نه عمو جان! این وسیله هم رادیو و هم ضبطِ صوت است.
🌷پرسیدیم: ضبط صوت یعنی چه؟ با مهربانی جواب داد: همان تقلیدصدایی که می شنوید، تازه هرگونه سخنرانی، سرود و قصّه هم با یک نوارِ کاست قابل پخش میشود، حالا که فهمیدید ضبطِ صوت چیست، آهسته بروید و بازی کنید تا هم من از کارم عقب نمانم و هم شما به بازی خود بپردازید
🌷 بعد هم درِ پنجره را بست و مشغول ضبطِ صدا شد ما که کنجکاوتر شدیم در صدد راهی برای گوش دادن به صدا شدیم، از بازی دست کشیدیم و به پنجره هجوم آوردیم، عمو به ناچار پنجره را قفل کرد و پرده را کشید، با هم فکری یکدیگر به ایوان رفتیم و پشت در اتاق همگی سر گذاشتیم گوش می کردیم
🌷خیلی برای مان جذّاب بود، صدای عمو را که آیه ای از سورۀ شریفۀفجر را می خواند، شنیدم ...
«ُّیَا أَیـتُـهَـُّا النـَفْسُ الْمُطْمـِئـُّنـۀ »...
عمو در تلاوت آیۀ شریفه که به کلمۀ «ُفَادْخـِلـْی » رسید درِ اتاق از فشار و تعداد زیاد بچه ها باز شد و همگی روی هم افتادیم، عمو نمی دانست بخندند یا اخم کند،
🌷ازترس و شرم به بیرون فرار کردیم و عمو چیزی نگفت، دوباره پس از چند دقیقه کار زشتمان را تکرار کردیم و پشت در همهمه کردیم و باز به اتاق افتادیم، عمو تا دید انجام کارش با شیطنت کودکانۀ ما نشدنی است، وسایلش را برداشت و به منزلِ عمو هیبت الله که کنار منزل مادربزرگ بود رفت و در ورودی را رویمان بست .
🌷دیگر دستمان از زمین و آسمان کوتاه شد و راهی جز ادامۀ بازی نداشتیم خوشبختانه عمو محمّد با سختی بسیار توانست صدایش را برای همه به یادگار بگذارد
🌷در اتاق نشیمن بودم که صداهایی از مهمان خانه به گوشم رسید با کنجکاوی به طرفِ صدا رفتم، کمی پشت در مکث کردم، صدا صدای محمّد بود که میگفت عاشق را چگونه در قفس میتوان نگه داشت، او میخواهد برود . کارش که تمام شد، با نگرانی وارد اتاق شدم با چشمانی اشک آلود از جایش برخاست، پرسیدم: کشتی هایت غرق شده؟ گفت: نه، جا مانده .ام گفتم: با خودت صحبت میکردی یا کتاب عارفان را می خواندی؟ پاسخ داد: برادر! تو برایم مثل پدر بوده ای، محبّت هایت را فراموش نخواهم کرد گریه امانش نداد، گفتم: انشاءالله دَرسَت تمام می شود و این روزهای دلتنگی هم به پایان میرسد،
🌷با شانه های لرزان گفت: دوست داشتم روزی زحماتت را جبران کنم و عصای دستت شوم ولی! پرسیدم: حالت خوب نیست، شاید کسی با تو صحبت کرده؟ هنوز هم پسرم هستی، البتّه که آغوشم انداخت، گفت: شرمنده، نمیتوانم. پرسیدم: محمّد! تو را چه شده؟ چرا نگرانم می کنی؟ گفت: اگر خدا بخواهد عازم به جبهه هستم، می دانم که دیگر بر نمی گردم این که شنیدی صدای بنده است و مخصوص شما ضبط کردم تا هر وقت دلتنگم شدی با صدایم خودت را آرام کنی.
🌷با ناراحتی گفتم: پنج بار رفتی و برگشتی، چرا از رفتن صحبت میکنی پاسخ داد: چون مطمئنّم بر نمی گردم، چیزهایی بر من روشن شده که باید بروم، به خدا سالهاست در انتظار چنین فرصتی هستم، حالا که خدا توفیقم داده و راه را برایم گشوده، نروم؟ التماست می کنم ابراهیم وار اسماعیلت را به خدا بسپار :افطارش را کرد و از جا برخاست پیشانیم را بوسید و نوار کاست را به دستم داد، گفت داداش! این امانتی را بگیر حتماً روزی به کارَت میآید. بعد هم بغض آلود از من خداحافظی کرد و .رفت این آخرین گفت و گو و دیدارم با محمّد بود...
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کرامات_شهدا
#بهشت_شهدا
🌹کرامت #شهید_بالویی غواص
پدر شهید بالویی نقل کرد که روزی بر سر مزار فرزندم در گلزار شهدای بهشهر رفته بودم. دیدم زن و شوهری بر سر مزار پسرم نشستهاند و به شدت گریه میکنند. رفتم نزدیک قبر و علت را جویا شدم. به آنها گفتم که این سنگ قبر پسر من است اما در این قبر شهیدی نیست که شما اینقدر برایش گریه میکنید. پسر من مفقود الجسد است. در ضمن من اصلا شما را نمیشناسم. از سر و وضعشان هم معلوم بود که شمالی نبودند..
خانمی که گریه میکرد در جواب من گفت: فرزند مریضی دارم که از ناحیه دو پا فلج بود. دوا و درمانهای ما نتیجه نداد و از سلامتیاش ناامید شدیم اما پسرم یک شب در خواب دید که جوانی به سراغش آمده است و به او میگوید که از جایش بلند شود. پسرم در پاسخ جوان میگوید که من فلج هستم و قادر به راه رفتن نیستم. جوان میگوید برخیز تو شفا یافتهای من شهید بالویی از مازندران هستم. فرزندم از خواب بلند شد در حالی که شفا گرفته بود.
من تمام گلزار شهدای شهرهای مازندران را یک به یک رفتم و روی سنگ مزارها را خواندم. تا اینکه بالاخره در گلزار شهدای بهشهر(اینجا) این سنگ قبر را پیدا کردم. پدر شهید میگفت: نشستم و دوباره برایم مسلم شد که فرزندم زنده حقیقی است و براستی شهدا صاحب حیات طیبهاند.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💫 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 💫
🌹حفظ یاد شهید جهاد است🌹
🔰با عرض سلام خدمت اعضای محترم کانال #بهشت_شهدا
💠تشکر از همراهی عزیزان
🔔📣📣توجه توجه👇👇👇
💠همراهان عزیز شهدائی
ان شاالله سومین #چله_زیارت_عاشورا
#صلوات از روز جمعه (1403/02/21)مصادف با اول ذی القعده 1445🎊ولات حضرت معصومه علیها سلام (دهه کرامت)🎊 شروع میشود
✅دوستان عزیز در #چله_زیارت_عاشورا
وتوسل به چهل #شهید گرانقدر ما رو یاری کنید
💎نیت چله برای #ظهور
حجة بن الحسن العسکری(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
#حاجت_روایی
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹