🌷 #دختر_شینا – قسمت0⃣8⃣
✅ فصل هفدهم
💥 سال 1365 سال سختی بود. در بیستوچهار سالگی، مادر پنج تا بچهی قد و نیمقد بودم. دستتنها از پس همهی کارهایم برنمیآمدم.
اوضاع جنگ به جاهای بحرانی رسیده بود. صمد درگیر جنگ و عملیاتهای پیدرپی بود. خدیجه به کلاس دوم میرفت. معصومه کلاس اولی بود. به خاطر درس و مدرسهی بچهها کمتر میتوانستم به قایش بروم.
💥 پدرم به خاطر مریضی شینا دیگر نمیتوانست به ما سر بزند. خواهرهایم سخت سرگرم زندگی خودشان و مشکلات بچههایشان بودند.
برادرهایم مثل برادرهای صمد درگیر جنگ شده بودند. اغلب وقتها صبح که از خواب بیدار میشدم، تا ساعت ده یازده شب سر پا بودم. به همین خاطر کمحوصله، کمطاقت و همیشه خسته بودم.
💥 دیماه آن سال عملیات کربلای 4 شروع شد. از برادرهایم شنیده بودم صمد در این عملیات شرکت دارد و فرماندهی میکند. برای هیچ عملیاتی اینقدر بیتاب نبودم و دلشوره نداشتم.
از صبح که از خواب بیدار میشدم، بیهدف از این اتاق به آن اتاق میرفتم. گاهی ساعتها تسبیح به دست روی سجاده به دعا مینشستم. رادیو هم از صبح تا شب روی طاقچهی اتاق روشن بود و اخبار عملیات را گزارش میکرد.
💥 چند روزی بود مادرشوهرم آمده بود پیش ما. او هم مثل من بیتاب و نگران بود.
بندهی خدا از صبح تا شب نُقل زبانش یا صمد و یا ستار بود.
♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
🌷 قسمت1⃣8⃣
💥 یک روز عصر همانطور که دو نفری ناراحت و بیحوصله توی اتاق نشسته بودیم، شنیدیم کسی در میزند.
بچهها دویدند و در را باز کردند. آقا شمساللّه بود. از جبهه آمده بود؛ اما ناراحت و پکر. فکر کردم حتماً صمد چیزی شده.
💥 مادرشوهرم ناله و التماس میکرد: « اگر چیزی شده، به ما هم بگو. »
آقا شمساللّه دور از چشم مادرشوهرم به من اشاره کرد بروم آشپزخانه. به بهانهی درست کردن چای رفتم و او هم دنبالم آمد. طوری که مادرشوهرم نفهمد، آرام و ریزریز گفت: « قدم خانم! ببین چی میگویم. نه جیغ و داد کن و نه سر و صدا. مواظب باش مامان نفهمد. »
💥 دست و پایم یخ کرده بود. تمام تنم میلرزید. تکیهام را به یخچال دادم و زیر لب نالیدم: « یا حضرت عباس(ع)! صمد طوری شده؟! »
آقا شمساللّه بغض کرده بود. سرخ شد. آرام و شکسته گفت: « ستار شهید شده. »
💥 آشپزخانه دور سرم چرخید. دستم را روی سرم گذاشتم. نمیدانستم باید چه بگویم. لب گزیدم. فقط توانستم بپرسم: « کِی؟! »
آقا شمساللّه اشک چشمهایش را پاک کرد و گفت: « تو را به خدا کاری نکن مامان بفهمد. »
بعد گفت: « چند روزی میشود. باید هر طور شده مامان را ببریم قایش. »
بعد، از آشپزخانه بیرون رفت. نمیدانستم چهکار کنم. به بهانهی چای دم کردن تا توانستم توی آشپزخانه ماندم و گریه کردم. هر کاری میکردم، نمیتوانستم جلوی گریهام را بگیرم.
💥 آقا شمساللّه از توی هال صدایم زد. زیر شیر ظرفشویی صورتم را شستم و با چادر آن را خشک کردم. چند تا چای ریختم و آمدم توی هال.
ادامه دارد...
💟کانال بهشت شهدا:
https://eitaa.com/behshtshohada💞
🕗 #وقت_سلام
ما گرفتارِ کبوترهایِ این بام و دریم
دیدی آخر صحنِ تو ما را کبوتر باز کرد
با یک سلام زائر آقا شوید✋
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً*
*مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝
چهارمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
حی علی العزاء حی علی البکاء
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔰امروز جمعه ۲۲ تیر ماه 1403
🌹 «هیجدهمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا
🌷شهید والامقام #حسن_اصل_زعیم
✨✨✨✨✨✨✨و
🌹شهید کربلا
#قاسم_بن_الحسن(علیه السلام)
#عبدالله_بن_الحسن(علیه السلام)
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#محرم
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
🌹🕊زیارتنامهی شهدا🕊🌹
🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
💐#شادی_روح_شهدا_صلوات💐
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#محرم
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
زندگینامه
🌹🍃شهید حسن اصل زعیم" در سال 1350 بدنیا آمد و تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و سپس برای امرار معاش به شغل آزاد روی آورد.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
🥀شهید برای انجام خدمت سربازیوارد ناجا شد و از آنجا به سیستان و بلوچستان اعزام شد. در یک درگیری مسلحانه در عملیاتی در میرجاوه سیستان بلوچستان در سوم مرداد ماه سال 1370 به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
📝📝📝📝📝📝📝😔
💌نامه دلتنگی شهید حسن اصل زعیم:
خدمت پدر خوبم و مادر دلسوزم خسته نباشید و به برادران عزیزم عرض ارادت و به خواهرانم کبری و خدیجه و رقیه که از صمیم قلب دوستشان دارم، سلام می فرستم و همچنین با درود و سلام فراوان به زن داداش گرامی و خواهر بزرگ و مهربانم اقدس که از فرسنگهای دور و دراز که از لا به لای تپه ها و کوههای مازندران نویدبخش روشنایی دل است امیدوارم پذیرا باشید.
اگر بخواهید از حال اینجانب برادر حقیرتان را جویا باشید، سلامت بوده و به دعاگویی شما نیز مشغول می باشم. هیچگونه ناراحتی در بین نیست به جز دوری شما که ان هم امیدوارم با رسیدن این نامه دیدارتان تازه و روشن گردد راستی چه خبر ؟ در چه حال هستید حال و هوای نظراباد چگونه است؟ وضع خانه کوچه در چه حدی است؟ خوب و صمیمی و تندرست هستید؟ امیدوارم که همینطور باشد. من هم خوشحالم از من ناراحت و شاکی که نیستید. می دانم چنین تصوری نخواهید کرد، موقعیت خودتان را برایم گزارش دهید.
نمی دانید که دلم برای تک تک شما بالخصوص خدیجه و رقیه چقدر تنگ شده و متاسفانه برای این در هنگام آمدن به محل خدمت تا اینها را ندیدیم و ناراحت شده بودم و هر لحظه تک تک شما را در جلوی دیدگانم حس می کنم و در تمام اوقات و لحظات در ذکر شما هستم یعنی در زمان گذشته تو شخصی گری وقت خود را با شما یک جوری می گذرانیم و همچون زمانهای گذشته و حال را به یاد می اورم و کاملا در کیوسکها و برجهای نگهبانی در ذهنمخطور می کند و کاملا غرق در فکر شما می باشم و تو فکر فرو می روم و در همان لحظه و ساعتها را در نظر می گیرم و در وجودم حس می کنم که شما در چه حال هستید و چه کار می کنید و همیشه به یاد شما هستم خلاصه کلام خواستم با شما صحبتی کتبی و درد دلی کرده باشم بگذریم گذشته از اینها امیدوارم در ایام دهه فجر و 22 بهمن به خوبی و خوشی روزگار بگذرانید و با تنوع انواع فیلمهای دهه فجر و در ایام 22 بهمن به ویژه بای بچه ها که علاقه زیادی به برنامه های تلویزیون نیز دارند صحبتم با انهاست که به خوبی از فرصت استفاده لازم را در این مدت بنماید و از طرف دیگر سعی شود بطور جدی به تعلیم علم و دانش و تلاش در کارهای روزمره رسیدگی شود و بیش از این دیگر سرتان را درد نمی اورم و مزاحم وقت شما نمی شوم.
دیگر عرضی ندارم
التماس دعا
سر تختم نشستم خوابم امد رفیقان وطن یادم امد
رفیقان وطن یادم نکردند چرا با نامه ای شادم نکردند
خدانگهدار و به امید دیدار😞
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#محرم
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
🏴 در شب عاشورای سال ۶۱ق هنگامی که امام حسین(ع) به یارانش خبر داد که روز بعد کشته می شوند، قاسم بن حسن از او پرسید: آیا من هم کشته میشوم؟ امام حسین از او پرسید: مرگ در نزد تو چگونه است؟ قاسم پاسخ داد: ☆«یا عَمَّ اَحْلی مِن الْعَسَل: ای عمو شیرینتر از عسل».☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
قاسم بن حسن روز عاشورا به حضور امام حسین(ع) آمد تا اجازهی جنگیدن با دشمنان را بگیرد. امام او را در آغوش گرفت و هر دو مدتی گریه کردند تا اینکه هر دو غش کردند. قاسم اصرار میکرد و دست و پای امام حسین(ع) را میبوسید تا اینکه امام به او اجازه داد.
قاسم در حالی که اشک از چشمانش میریخت به سمت میدان رفت و چنین رجز میخواند:
إن تُنكِروني فَأَنَا ابنُ الحَسَن
سِبطُ النَّبِيِّ المُصطَفى وَالمُؤتَمَن
اگر مرا نمیشناسيد، من پسر حسن
نواده پيامبرِ برگزيده و امين هستم
هذا حُسَينٌ كَالأَسيرِ المُرتَهَن
بَينَ اناسٍ لا سُقوا صَوبَ المُزَن
اين حسين، همانند اسيرِ به گروگان گرفته شده
ميان مردمی كه خدا از آب باران سیرابشان نسازد.
احمدی میانجی در مکاتیب الائمه از مدینة المعاجز نقل کرده که چون روز عاشورا امام حسین با میدان رفتن قاسم مخالفت کرد قاسم یادش آمد پدرش بازو بندی به بازويش بست كه در آن تَعويذی (حِرز) قرار دارد، كه پدر وصیت كرده، هر گاه غصهدار و ناراحت شدی این بازوبند را باز كن و بخوان و معنیاش را بفهم و حتماً به آن عمل كن. قاسم به خودش گفت سالها است كه بر تو گذشته و چنين اندوه و غمی به تو هجوم نكرده، حالا بايد بازو بند را باز كنی و ورقۀ در آن را بخوانی. وقتی باز كرد دید نوشته: «فرزندم به تو سفارش میکنم هرگاه عمویت را در كربلا در محاصرۀ دشمن دیدی، هرگز جنگ با دشمنان خدا و پیامبر خدا را رها مكن و از جانبازی در ركاب عمو امتناع نورز، اگر عمو اجازۀ رفتن نداد به او اصرار كن تا اجازه بگیری و از این طریق به سعادت جاودان دست یابی.» قاسم برخاست و نوشته را به عمویش حضرت حسين داد. امام وقتی خط برادر را دید، دست به گردن قاسم انداخت، او را در آغوش گرفت و به او اجازه رفتن میدان داد.
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#محرم
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
1_4162691993.mp3
6.25M
🚩زیارت عاشورا
(همراه با روضه)
🌷ثواب آن هدیه به
ارواح مطهر
#چهارده_معصوم_علیهم_السلام
🌷شهید والامقام #حسن_اصل_زعیم
✨✨✨✨✨✨✨و
🌹شهید کربلا
#قاسم_بن_الحسن (علیه السلام)
#عبدالله_بن_الحسن(علیه السلام)
✨✨✨✨✨✨✨✨
«لبیک یاحسین جانم»
#استودیویی
#فوق_العاده
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#محرم
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
مرحوم استاد فاطمینیا می فرمود:
بزرگان چشم میدوختند به ده شب عاشورا تا چیزی بگیرند
شما هم چیزی بگیرید.
کاری کنید که دعایتان در این دهه مستجاب شود.
پرخاش کنید، بعد هم بروید مجلس نمی شود.
باید لطافت داشت
حر یک شخصیت بود ، اما حر بودن جریان دارد.
بله آقاجان! دهه حر است؛
دهه زهیر است.
اگر میخواهی متحول شوی ، دهه تحول است ...
🏴🏴🌷🏴🌷🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#محرم
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴