📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت بیست و ششم
📝شب بارانی♡
🌷حوزه علمیه فاروج برنامه ریزی کرده بود تا شبهای جمعه طلابی که توانشان هست به عنوان نیروی جهادی به روستاهای اطراف فاروج بروند تا با برگزاری نماز جماعت بیان احادیث بیان احکام و سخنرانی در مسجد یا محله مردم را آگاه کنند گروه های دو نفره تشکیل شد، بعضی از طلبه ها به روستای خودشان و برخی به روستاهای اطراف می رفتند.
یک شب جمعه قرار بر این شد تا بنده با شهید به روستای سیاهدشت برویم.
🔹️ما وسيلة اياب و ذهایی نداشتیم پدرم دوست جوشکاری به نام آقای رفعت داشت که صاحب موتورسیکلتی قدیمی بود. بنده به ذهنم رسید از پدر بخواهم با آقای رفعت صحبتی کند تا موتورسیکلتش را همین امشب به ما امانت بدهد،
🌷سراغ پدرم رفتم و همین که خواسته خودم را مطرح کردم، ایشان مخالفت کرد و گفت: وسیله مردم است ممکن است اتفاقی برای شما و یا وسیله او بیفتد، آن وقت جواب بنده خدا را چه بدهم ولی بنده دست بردار نبودم و اصرار میکردم گر چه ابتدا راضی نمیشد ولی اصرارهایم به ثمر نشست و پدرم تسلیم خواهشم شد.
🔹️به منزل دوست پدر رفتیم و حقیقت ماجرا را برایشان تعریف کرد صاحب موتورسیکلت که نگران جان ما بود رو به ما کرد و گفت فقط مواظب خودتان باشید هوا ابریست چنین مواقعی عبور از جاده خطرناک است
🌷خلاصه بامکافات موتورسیکلت را امانت از ایشان گرفتیم و با خوشحالی و سوار به موتور، سوی روستای سیاهدشت حرکت کردیم. غروب آفتاب به روستا رسیدیم و از بلندگوی مسجد به مردم اعلام کردیم تا برای خواندن نماز جماعت و دعای کمیل حاضر شوند.لحظه موعود فرا رسید سی یا چهل نفر از مردان روستا از ما استقبال خوبی کردند.
🔹️شهید :گفت شما نماز را بخوان و بنده دعای کمیل را میخوانم بنده عبا بر ،دوش امام جماعت شدم ومحمد پس از نماز دعای کمیل خواند و در اثنای دعا فقط از شهید و شهادت گفت.
به لطف خدا محفل پر شوری منعقد شد.
🌷 پس از مراسم مرحوم شیردل که از بزرگان روستای سیاهدشت بود ما را به اصرار خود به منزلش برد و پس از صرف شام هر چه اصرار کرد که آسمان بارانیست و شب را در منزلش بمانیم قبول نکردیم و سوار بر موتور به سمت نت فاروج راه افتادیم.
🔹️ آن زمان بیشتر جاده های روستایی خاکی بود به محض اینکه از روستا خارج شدیم باران شروع به باریدن کرد و در عرض چند دقیقه موتور خاموش شد پس از تلاش زیاد برای روشن کردن موفق به روشن شدنش نشدیم.
🌷هر دویمان موتورسیکلت را کمتر از هشت کیلومتر راه تا فاروج زیر بارش باران هل می دادیم
در طول مسیر هم هر وسیله ای که با سرعت از کنار ما می گذشت، گل و لای لاستیکهایش را روی مان می پاشاند و گلی می شدیم
ولی شهید با شوخی میگفت چه خوب خیس شدیم، خنک شدیم و .....
واصلا انگارنه انگارکه درچنین مخمخصه ای گیرافتاده بودیم
اوبسیارصبوربودودرهرشرایط سختی موجب قوت قلب دوستانش می شد...
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت بیست و هفتم
📝یاری استاد♡
🌷شهید محمد علی برزگر احترام بسیار زیادی به استادانش و مدیر حوزه علميه؛ حاج شیخ فضل الله شوشتری می گذاشت.
شهید به مرحوم شیخ محمد حسن غلامی که از هر دو چشم نابینا بودند خدمت می کرد.
🍃مرحوم گنجینه ای بودند و به خاطر حفظ قرآن کریم و مفاتیح الجنان و احادیث و اشعار عربی و ...
بدین جهت مشهور به (کاشفی) شدند
به علاوه ایشان تمام متن دروس ادبیات عرب را که آن زمان در حوزه های علمیه تدریس و تحصیل می شد را از حفظ بود.
🌷در هر حال ایشان هم مثل سایر افراد نابینا برای جا به جایی نیاز به یک همراه داشتند و شهید برزگر یکی از کسانی بود که بی منت و با ارادت قلبی ایشان را دستگیری می کرد و اغلب اوقات نماز به منزل مرحوم کاشفی می رفت و مؤدبانه در میزد و تا هر مسجدی که امامت جماعتش بر عهده شان بود همراهی میکرد و همیشه در بین راه با همان خوشرویی و نشاط با ایشان رفتار می کرد تا مبادا استادش فکر کند که از خدمت به او خسته و پشیمان شده است.
🍃بسیار می دیدم در اثنای راه با هم می گفتند و می خندند و برای هم خاطره تعریف می کردند تا مسیر راه برایشان لذت بخش تر جلوه کند، البته استاد هم وابستگی و علاقه زیادی به شهید داشت و مرتب برای#عاقبت به خیری اش دعا میکرد.
🌷روز تشییع جنازه شهید،مرحوم کاشفی با زحمت خود را رسانده بود و به چشم خود دیدم که در فراق این شهید عزیز گریه های عجیبی و طولانی می کرد و از دست رفتن این شهید را برای جامعه روحانیت و طلاب جوان یک ضایعۀ غیر قابل جبران می دانست و تا سالیان سال و تا زمانی که زنده بود از خاطرات خود با این شهید میگفت
🍃 از روحیات و اخلاقش برایمان می گفت، از زهد و عبادتش از فهم و درکش مدام صحبت می کرد و دعاهای خیر استادانش بدرقه راه این شاگرد شد....
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌷🎊ش
🎊🌷🎊🌷ع
🌷🎊🌷🎊🌷ب
🎊🌷🎊🌷🎊🌷ا
🌷🎊🌷🎊🌷🎊🌷ن
🎊🌷🎊🌷🎊🌷🎊🌷مبارک
🌿 شنبه ۱۴۰۲/۱۲/۰۵
💕بیست وچهارمین روز چله
🕊🌹زیارتنامهی شهدا🌹🕊
بسم رب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
🌷#شادی_روح_شهدا_صلوات🌷
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝
اولین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊
💖امروز شنبه ۵اسفند ماه ۱۴۰۲ 💖
💐 « بیست وچهارمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 💐
🌷 شهید والامقام #عباس_دانشگر
💠 لبیک حق : ۲۳سالگی
💠 مزار: امامزاده علی اشرف سمنان
💠معرف : خادم الشهداء
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🌟 #عباس_دانشگر فرزند مؤمن؛ هیجدهم اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و هفتاد و دو در شهرستان سمنان در خانواده ای متدین به دنیـا آمد. او تحت تربیت مذهبی پدر و مادر، از همان دوران کودکی با احکام و قرآن و تعالیم دینی آشنا شد. پدرش او را مرتب به همراه خود به مسجد محل می برد
🌟شجاع و نترس بودن یکی از مشخصه های دوران کودکی و نوجوانی او بود و خنده ای که همیشه بر لب داشت. در ارتباط با دیگران روابط عمومی بالایی داشت و در اولین برخورد آنقدر گرم و صمیمی بود که رابطه ای صمیمی و عاطفی با اطرافیان برقرار میکرد.
🌟 عباس در پنجم مهر ماه سال هزار و سیصد و نود ؛ و در حالی که 18 سال داشت وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد. جوّ مذهبی و عقیدتی دانشگاه، محیط مناسبی را برای رشد بیش از پیش برای او فراهم کرد
عباس گزینش سپاه استان سمنان بود
🌟عباس تا قبل از شهادت، سه بار در پیاده روی اربعین حسینی در کربلا شرکت کرد. در طول سه سال کارمندی در دانشگاه، بیش از 15بار به مشهد مقدس رفته بود و بیش از این تعداد به قم. در طول سال 94 بارها از فرمانده اش اجازه اعزام به سوریه را مطرح کرده بود اما رفتنش به سوریه تا نامزدی اش به تعویق افتاد.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌟 عباس در بیست و سوم بهمن سال یک هزار و سیصد و نود و چهار دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی نمی گذشت که مقدمات سفر به سوریه فراهم شد. در جواب فرمانده اش، سردار اباذری که به او گفته بود: " شما تازه صاحب همسر شدی، هنوز دو ماه از نامزدی ات هم نگذشته؛" گفته بود میترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود.
🌟 عباس اعتقاد داشت حضور در جبهه مقاومت واجب عینی است و باید از حرمین شریفین با تمام توان دفاع کنیم. خانواده اش نیز مانع تصمیمش نشدند و حقیقت راهی که عباس انتخاب کرده بود ایمان داشتند. در نهایت او با اصرار زیاد به فرمانده اش، در اول اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و نود و پنج داوطلبانه عازم سوریه شد.
🌟روزهای پایانی مأموریت او بود مدت پنجاه روز در محور های متعدد درگیری در نقش فرماندهی گروهان در کنار گروهی از شیعیان نبل و الزهرا ( دو شهر در سوریه) و جمعی از گروه النجبای عراق مجاهدت کرد و در سخت ترین شرایط در نزدیکی دشمن دلاورانه جنگید. دوستان سوری و عراقی اش به او علاقه مند شده بودند و حتی یکی از آنها انگشترش را به عباس هدیه داده بود. از روحیات و رفتارش در میدان نبرد که بعد از شهادت، دوستانش نقل کردند مشخص است که عباس خود را آماده شهادت کرده بود
🌟عباس در بیستم خرداد یک هزار و سیصد و نود و پنج در حالی که بیست و سه بهار از سن او می گذشت در منطقه خلصه در حومه جنوبی حلب سوریه با موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید. . فرمانده اش سردار اباذری به او لقب " جوان مومن انقلابی" داد و با دلی پر از اندوه این چنین گفت: " مجموعه سپاه یکی از فرماندهان شجاع و مدیر خود را از دست داد. "
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹