eitaa logo
بهشت شهدا🌷
145 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
724 ویدیو
15 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید پور جعفری میگفت: روزی در منطقه ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود، من بلوکی را که سوراخی داشت بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه همین که گذاشتمش بالا تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما!🥀 حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره با دوربین دیدبزنه که این بار گلوله ای نشست کنار گوشش روی دیوار، خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید وضو احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست، به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند! بعداز این اتفاق حاجی به من گفت: حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف...🥀 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🕗 به صحنش رسیدم، که باران🌦 گرفت دل مرده‌ام لحظه‌ای جان گرفت غریبانه غرق زیارت شدم لبم بوی آیات قران گرفت با یک سلام زائر آقا شوید✋ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً* *مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📌 راز سنگ مزار سجاد و ارادت به حضرت زینب(س) 🔹️ سجاد قبل شهادت خود همیشه میگفت: آرزومه روی سنگ قبرم هک شه : (تو که از خاک مزارم گذری نوحه بگو ،نام زینب شنوم زیر لحد گریه کنم) و سرانجام به آرزویش رسید... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
دعای فرج را زمرمه کنیم... إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ . يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ . يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ. 🌷به نیابت 📿سی وهشتمین روز 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝 پنجمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊 🔰امروز سه شنبه ۲۶ شهریور۱۴۰۳ 💐 « سی و نهمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 💐 🌷 شهیده والامقام 💠 لبیک حق : ۲۰سالگی 💠 مزار: بهشت زهرا(علیها السلام)،تهران قطعه:۲۸ 🌷جوارشهیده ناهید فاتحی کرجو 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹🕊زیارتنامه‌ی شهدا🕊🌹 🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 💐💐 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌸🍃 فائزه رحیمی متولد 1382 ورودی سال 1400 رشته مشاوره گرایش امور تربیتی ، دانشجو معلم دانشگاه فرهنگیان بود که در حملۀ تروریستی کرمان در 13 دی 1402 به شهادت رسید. فائزه رحیمی از فعالان اردوهای جهادی بود. وی اولین شهیده دانشگاه فرهنگیان است 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 معراج شهدا 🌸🍃ماجرای دعوت مادر برای حضور در معراج شهدا از سوی فائزه خود حکایتی شنیدنی دارد. مادر می‌گوید: فائزه هر دو هفته یک بار به معراج شهدا می‌رفت و مرا هم دعوت می‌کرد و می‌گفت: شما هم بیا معراج شهدا. همکلاسی‌ها و دوستانم همراه مادران‌شان به معراج شهدا می‌آیند، شما هم بیا. من می‌گفتم: نه فائزه جان من نمی‌توانم، اگر بیایم اعصابم به هم می‌ریزد، تاب دیدن پیکر شهدا را در معراج ندارم، اما خیلی طول نکشید که با پای خودم به معراج رفتم، ولی دیگر فائزه نبود. او با شهادتش من را به معراج شهدا برد. 🌸🍃با خودم فکر می‌کردم حالا فائزه می‌گوید: آنقدر به شما گفتم بیا و نیامدی، حالا با شهادتم تو را به اینجا کشاندم. فائزه هر زمان برنامه‌ای در معراج بود می‌رفت و در برنامه‌ها شرکت می‌کرد. گاهی برای خواندن زیارت عاشورا و زیارت شهدای گمنام خودش را به معراج شهدا می‌رساند. 🌸💫گاهی هم ماهانه همراه با دیگر دوستانش پولی جمع می‌کردند و رنگ و قلم تهیه می‌کردند و برای پررنگ‌کردن نوشته‌های روی سنگ مزارشهدا به بهشت زهرا می‌رفتند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥 نحوه شهادت 🌸🍃 لحظه وداع و دیدار آخر فاطمه خواهر کوچک شهید هم روایتی است شنیدنی، مادر می‌گوید: آن روز که قرار بود فائزه به کرمان برود، من خانه نبودم. خواهرش فاطمه از حال و هوای فائزه برایم تعریف کرد و گفت: فائزه صبح بیدار شد و من از او خواستم که ناهار را با دستپخت من بخورد، قرار بود برایش کوکو سیب‌زمینی درست کنم. فائزه گفت: تا شما برای من کوکو درست کنی، من رسیده‌ام کرمان، اما فاطمه اصرار و نهایتاً غذای فائزه را آماده می‌کند و بعد فائزه غذایش را می‌خورد و آماده رفتن می‌شود. فاطمه می‌گفت: فائزه وقت رفتن به من گفت خوب درس‌هایت را بخوان. احترام پدر و مادر را هم نگه دار. بعد هم رفت دانشگاه و ساعت ۸ شب به سمت کرمان حرکت کرد و خودش را به گلزار رساند. 🌸🍃یکی از دوستانش را سر مزار فائزه دیدم و از او خواستم که از روز حادثه برایم روایت کند. او گفت: وقتی به گلزار شهدا رسیدیم، جایی ایستادیم تا شربت بخوریم. فائزه به شوخی گفت: شربت شهادت است. بچه‌ها خندیدند، اما فائزه درست می‌گفت. بعد از نوشیدن شربت متوجه شدیم که دو تا از همکلاسی‌های‌مان همراه ما نیستند و از ما جدا شده‌اند. فائزه برای پیداکردن دو تا از بچه‌ها رفت که انفجار اول اتفاق افتاد، یکی از بچه‌ها ترکش خورد و ما مجبور شدیم او را تا جایی برسانیم. فکر نمی‌کردیم که فائزه در اثر ترکش‌های انفجار به شهادت رسیده باشد. 🌸🍃وقتی داشتم فیلم‌های حادثه تروریستی را نگاه می‌کردم، فائزه را از رنگ روسری‌اش شناختم. ترکش از پشت گردن، کتف و پهلو به فائزه اصابت کرده و او با صورت به زمین خورده بود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ziyarat-ashora.mp3
41.59M
با روضه 📲شهیده_فائزه_رحیمی 🎤کربلائی رضا 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
نشـستم سر قبـر یه خانـمی اومد كنارم نشسـت گفـت شه‍یده فائزه رحیمی ۴۰روز قبل از اومـد سر قبر شهیدآرمان اونقـدر گریـه میکرد ك ما نمی‌تونستیم بلندش کنیم •••🥲 _بهش گفتم مشكلی داری❓❕ _گـفت تا نگیرم بلند نمیشم:) _گفتم چی.. _گفت شهادت🖇🕊 _گفتم جوونی مگ چن سالته... _گفت ²⁰سالمه و دیر شده😢 گفت چله زیارت عاشورا برداشتم اومدم از شهید آرمان برات شهادت بگیرم••و شد انچـه خواست و ما جاموندیـم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 ✨✨✨✨✨✨ 💫صفحه_186 🌷هر روز یک صفحه از هدیه به شهدا🌷 ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در اين واپسين لحظات و ساعات عمر كه با مرگ و حيات رنگ خورده و شبح زيبای مرگ به تموج و تلاطم در برابرم نمودار می شود، خود را به خواست خداوند می سپارم. از او طلب می كنم كه آنی ما را به حال خود وا مگذارد. هدايت را از او طلب می كنم. زيرا آن كس را كه خدا واگذارد كيست او را هدايت كند. فرازی‌ از‌ وصیت نامه 🌷 ‎‎‌‎‎‌ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #رویای_نیمه_شب ❣قسمت شانزدهم ✨به دوراهی رسیدم. یک طرف، بازار با وسعت و هیاهو و شلوغی اش
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت هفدهم ✨ابوراجح بالای سکّو نشسته بود و با چند مشتری که لباس پوشیده بودند حرف می زد.با دیدن من برخاست و به سویم آمد. پس از سلام و احوالپرسی، دستم را گرفت و مرا نزد آنهایی برد که بالای سکو بودند. آنها هم به احترام من برخاستند. وقتی نشستیم، ابوراجح از من و پدربزرگم تعریف و تمجید کرد. در جواب گفتم: همه بزرگواری ها در شما جمع است. 🍁حکایت شیرینی را که با آمدن من، نیمه تمام گذاشته بود، به پایان برد. مشتری ها برخاستند. هرکدام سکه ای روی پیش خوان اتاقک چوبی گذاشتند و رفتند. با اشاره ابوراجح، خدمتکار جوانش(مسرور) ظرفی انگور آورد. مسرور از کودکی آنجا کار می کرد. ظرف انگور را که جلویم گذاشت، از حالت چهره اش فهمیدم که مثل همیشه از دیدنم بیزار است. از همان کودکی، وقتی دیده بود که ریحانه به من علاقه دارد، کینه ام را به دل گرفته بود. مجبور بود در حمام بماند. نمی توانست در گشت و گذارها و بازی های من و ریحانه، همراهی مان کند. ابوراجح دستم را گرفت و گفت: گرفته ای! طوری شده؟ دست پاچه شدم. گفتم: در مقابل شما مثل یک تُنگ بلورم. با یک نگاه، هر چه را در ذهن و دلم می گذرد می بینید. دستم را فشرد و خندید. _ابونعیم هم هر وقت ناراحت و غمگین بود می آمد پیش من. به چهره ی مهربانش نگاه کردم. چطور می توانستم بگویم که ناراحتی ام به خود او مربوط می شود. چهره اش مثل همیشه زرد بود و موی تُنُک و پراکنده ای داشت. لبخند که می زد، دندان های زرد و بلندش بیرون می افتاد. عجیب بود که با آن چهره زرد و لاغر، نجابت و مهربانی در چشم هایش موج می زد! چشم هایش همان حالت چشم های ریحانه را داشت. سال ها پیش پدربزرگ گفته بود: هیچ کس باور نمی کند که ریحانه به آن زیبایی، فرزند چنین پدری باشد؛ مگر این که به چشم های ابوراجح دقت کند. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💍💝https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت هجدهم ✨از صحن حمام صدای ریزش آب و گفت و گوی نامفهوم مشتری ها می آمد. مسرور، با حوله ای، به استقبال مردی رفت که داشت از صحن بیرون می آمد. آن مرد، حوله را به دور خود پیچید و پاهایش را در حوض زد. 🍁قوها به آن طرف حوض رفتند. روی سکوی مقابل، سه نفر خود را خشک می کردند و لباس می پوشیدند. مسرور، حوله هرکس را می گرفت، جایی می گذاشت تا وقت خودش روی دوش صاحبش بیندازد. اولین و آخرین نگاه مشتری ها به قوها بود. می خواستم آنقدر شجاع باشم که آنچه را در دلم بود به ابوراجح بگویم. می دانستم که با آرامش به حرفهایم گوش می دهد، اما نمی دانستم چرا باید چیزی به نام مذهب، بین ما فاصله بیندازد. اگر چنین فاصله ای نبود چقدر احساس خوشبختی می کردم و حرف زدن درباره ریحانه و آینده، راحت بود. برای اینکه زیاد ساکت نمانده باشم، گفتم: در راه نزدیک بود تخم مرغ های دست فروشی را لگد کنم. ابوراجح گفت: ذهن و دلت این جا نیست، کجاست؟ نمی دانم. باید کاری کنی که نزد صاحبش برگردد. _فروشنده ای که شاهد این صحنه بود، خنده اش گرفت. کنیزکی هم به من خندید. تا حالا این جوری گیج نبوده ام. ابوراجح دستش را جلوی دهانش گرفت و از ته دل خندید. _خدا به دادت برسد، فرزند! این چیزهایی که تو می گویی، نشانه آدم های شوریده و عاشق است. لابد ماه رویی با تیر نگاهی تو را به دام عشق خود مبتلا کرده و خبر نداری. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💍💝https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
💠 بیت المال 🌷خادم بودیم، هر دویمان دوکوهه بودیم. زائران را که می آوردند برای بازدید، تهیه دیده شده بود تا فاصله یادمان گردانتخریب را که 2 کیلومتر با ساختمانهای دوکوهه فاصله داشت ببرد و برگرداند. 🌷من قرار بود همراه زائران بروم و برگردم، وقتی رسیدم به جلوی ساختمان مقداد، متوجه شدم را در حسینیه یادمان تخریب جا گذاشته ام. بعدازظهر بود، هوا نسبتا گرم بود. راه افتادم به سمت یادمان ... 🌷کسانی که این راه را رفته اند به خوبی میدادند که هیچ ساختمان و چادری وجود ندارد. است و بیابان.... اواسط راه بودم که دیدم جلوی پایم ایستاد. بود. گفت خانم این وقت روز تنها کجا داری میری وسط این بیابون؟ جریان را برایش تعریف کردم. 🌷گفت الان باید برود یادمان تخریب و کار فوری دارد و کار من هم محسوب میشه و شما رو نمیتونم با ماشین ببرم. سوار ماشین شد و گاز داد به سمت یادمان.... من 2 کیلومتر که راه رفتم رسیدم به یادمان...تازه کارش تمام شده بود آمد و لبخند زد و گفت مسیر را برمیگردیم. 🌷تویوتا را داد به سرباز و گفت ماشین را ببر جلوی ساختمان مرکزی.برای اینکه از استفاده شخصی نکنیم. 2 کیلومتر راه رفته را باهم برگشتیم. 🌷پاهایم نداشت.ولی آقا حمیدبرای اینکه ذهنم را مشغول کند از کوچک زرد رنگ کنار جاده میچید و به من میداد تا بقول خودش مسافت را متوجه نشوم و پا به پایش بیایم...... جانش میرفت حرف اول را میزد❤️ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🕗 به صحنش رسیدم، که باران🌦 گرفت دل مرده‌ام لحظه‌ای جان گرفت غریبانه غرق زیارت شدم لبم بوی آیات قران گرفت با یک سلام زائر آقا شوید✋ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً* *مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا