🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#رویای_نیمه_شب
❣قسمت سی و چهار
✨قنواء گفت: بهتر است هاشم را بفرستید. چهره اشراف زادگان را دارد.
مادرش مرا ورانداز کرد و از پدربزرگ پرسید: کارش چطور است؟
🍁پدربزرگ از زیر دستار، پشت گوشش را خاراند و گفت: در کارهای زرگری مهارت خوبی دارد. زیباترین کارهایی که خریدید، از طرح ها و یا ساخته های اوست، اما دوست ندارم از من دور شود. هاشم هنوز خیلی جوان است؛ آداب دارالحکومه را به خوبی نمی داند. اجازه دهید نعمان در خدمت شما باشد.
قنواء پشت چشم نازک کرد و گفت: این قدر حرفتان را تکرار نکنید! از طرح های این جوان خوشم آمد. می خواهم اگر فرصت کردم، چگونگی طراحی کردنش را ببینم. او را در دارالحکومه خواهیم دید. مادرش راه افتاد تا از مغازه بیرون برود.
_اتاقی را به عنوان کارگاه برایش در نظر می گیریم. دست مزدش پس از پایان کار، پرداخت می شود.
قنواء قبل از رفتن، آهسته به من گفت: آنچه را سفارش دادم باید آنجا بسازی. دوست دارم کار کردنت را ببینم.
گفتم: ساختن آنها به یک کارگاه مجهز نیاز دارد.
قنواء شانه بالا انداخت.
_هر چه لازم است، برایت آماده می شود.
زن ها که رفتند، پدربزرگ به من گفت: حق با تو بود. نباید تو را از کارگاه به فروشگاه می آوردم.
اما من کنجکاو شده بودم دارالحکومه را از نزدیک ببینم.
اتاقم در طبقه دوم خانه مان بود. آنجا را به سلیقه خودم آراسته بودم. چند تا از طراحی هایم، یادگارهایی از پدرم و اشیای ظریفی که در سفرها خریده بودم، به در و دیوار آویزان کرده بودم. همان جا می خوابیدم.
تختم کنار پنجره بود و شب ها به آسمان نگاه می کردم تا به خواب می رفتم. پیش از آنکه ریحانه را در مغازه ببینم، احساس خوشبختی می کردم.
ادامه دارد...
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
💍💝https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀 #چهارشنبه_های_زیارتی
اِی چارهی بیچارهها
اِی سقف بالاسر
آوارهها...
#حرم
#امام_رضا(علیه السلام)
🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯
https://eitaa.com/behshtshohada
🕗 #وقت_سلام
به صحنش رسیدم، که باران🌦 گرفت
دل مردهام لحظهای جان گرفت
غریبانه غرق زیارت شدم
لبم بوی آیات قران گرفت
با یک سلام زائر آقا شوید✋
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً*
*مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
علی فانی - دعای فرج.mp3
3.91M
🕘#قرارِعاشقۍ❤️
🎤 علی #فانی
🗓روز_پنجم
🔮『هر زمان جوانۍ دعاےفرجمهدے(عج) رازمزمہ ڪند...همزمان #امامزمان(عج) دستهاے مبارڪشان رابہ سوے آسمان بلند میکنند و براے آن جوان دعا میفرمایند؛چہ خوش سعادتند ڪسانیڪہ حداقل روزے یڪبار #دعایفرج را زمزمہ مۍڪنند:)』
بهنیّٺ #شهید_پرویز_رحمانی مےخوانیم 🌱
📿چله ی #دعای_فرج
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝
ششمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊
🔰امروز پنج شنبه ۵ مهر۱۴۰۳
🌹 «ششمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا
🌷شهید والامقام مدافع حرم #محمدحسین_محمدخانی
🔷مزار: بهشت زهرا(علیهاالسلام)
قطعه:۵۳
ردیف:۸۷
شماره:۱۷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹🕊زیارتنامهی شهدا🕊🌹
🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
💐#شادی_روح_شهدا_صلوات💐
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زندگی نامه #شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌷🍃درنهمین روز ازتیرماه ۱۳۶۴ در خانواده ای مومن و رزمنده چشم به جهان گشود. پدرش از مجاهدان ۸ سال دفاع مقدس است.
محمدحسین چند ماهه بود که عمویش،
🌷«ولیالله محمدخانی»
و سه ساله بود که داییاش
🌷 «سردار ساعتیان» به شهادت رسیدند.
🍃به همین خاطر حال و هوای خانه محمدخانی از همان سالها با جنگ و جهاد و شهادت آمیخته بود.
📚دوران تحصیل
دوران دبستان محمدحسین در مدرسه شاهد واقع در خیابان آزادی تهران سپری شد. تحصیل در فضای آن دبستان باعث شد حال و هوای جبهه و شهادت در او زنده نگهداشته شود.
📗بعد از اتمام دوره راهنمایی، تصمیم گرفته بود به دبیرستان سپاه برود.
📖 آن زمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دبیرستانی مخصوص داشت که در لانه جاسوسی سابق بود و هر سه رشته علوم انسانی، تجربی و ریاضی را داشت.
💠تفاوت دبیرستان سپاه با بقیه مدارس این بود که دانش آموختگان این دبیرستان، جذب سپاه میشدند. محمدحسین هم عاشق سپاه بود و تصمیمش را برای تحصیل در این دبیرستان عملی کرد. اما در سالی که او فارغ التحصیل میشد، این قانون لغو شد و تحقق آرزوی محمدحسین برای پیوستن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چند سالی به تاخیر افتاد.
📚کنکور، محمدخانی را به دانشگاه آزاد اسلامی یزد فرستاد. او کاردانیاش را در رشته عمران در این دانشگاه گرفت. در ترم دوم، خانه کوچکی در یزد اجاره کرد. خانهای که به خاطر عشق او به سیدالشهدا(ع) تبدیل به حسینیه شد و با پرچم و کتیبههای «یا حسین(ع)» و «یا اباالفضل»، محلی برای برپایی هیئت شد. بعد از مدتی محمدحسین با چند تن از دوستان دانشجوی خود هیئت «علمدار حسین(ع)» را پایهگذاری کردند که برنامههایش در خانه خودش برگزار میشد.
سپردن مسئولیت بسیج دانشجویی در دانشگاه آزاد یزد
روحیه بسیجی و سابقه دانشآموزی، پای محمدحسین را در همان روزهای اول به بسیج دانشجویی دانشگاه باز کرد. حضور پررنگ در برنامههای بسیج و روحیه جهادی و توان مدیریتی، باعث شد مسئولیت حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد یزد را به او بسپارند
خصوصیات اخلاقی شهید محمد حسین محمد خانی
۱- محمدحسین محمدخانی از کودکی عاشق مداحی بود. همیشه چیزی به عنوان بلندگو دستش میگرفت و بالا و پایین میپرید و میخواند. کافی بود نوحه یا مداحیای را از جایی بشنود، آنقدر آن را تکرار میکرد که همهاش را حفظ میشد. و همین عشق و علاقه، زمینه هیئتی شدنش در جوانی را فراهم کرد.شهید محمد خانی معنقد بود که بچههای هیئتی باید ولایتپذیری را یاد بگیرند. باید یک نفر که مسئولیت را بر عهده دارد، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت. او با رفتارهای خود هم سعی میکرد افراد را طوری تربیت کند که ولایتپذیر باشد.
۲- محمدحسین بچة پرتکاپویی بود و یک لحظه آرام و قرار نداشت. بازی او در دوران بچگی «جبههبازی» بود. همیشه در حال سنگر ساختن با بالش بود. سنگرش که درست میشد، چفیهای را که بابایش از جبهه آورده بود، میانداخت گردنش و میرفت توی سنگر و شروع میکرد به تیراندازی به سمت دشمن فرضی!»
۳- شهید محمدخانی از جمله کسانی بود که باور داشت؛ عالم یک دوقطبی حق و باطل است و چیزی بین این دو وجود ندارد. لذا همیشه دنبال یافتن تکلیف خود بود و زندگیاش را بر تکلیفمحوری بنا کرده بود.
وقتی تکلیف را تشخیص میداد، میگفت باید انجامش بدهم. ولو اینکه به خاطر انجام آن تحقیر یا دچار مضیقه مالی بشوم. کسی نبود که بنشیند حساب کند و بگوید اگر مقدماتش فراهم است این کار را انجام میدهم. میگفت اگر این کار باید انجام بشود، مقدماتش را باید فراهم کنیم. یک برنامه اگر پول میخواهد، جور کنیم. اگر نیروی انسانی میخواهد، باید جور کنیم. اگر مکان میخواهد باید جور کنیم.
۴- شهید محمدحسین محمدخانی سر نترسی داشت. هم در کار و عمل به وظیفه و هم در رفتارهای عادیاش. دل و جرات او را هیچ کدام از رفقایش نداشتند. یک سال که قرار بود درباره واقعه ۵ اردیبهشت و افتضاح آمریکاییها در صحرای طبس برنامهای با بسیج برگزار کند، سراغ یکی از بزرگان رفتندتا مشورت کنند. ایشان به آن ها گفته بود:« روی شهید منتظرقائم تمرکز کنید. وقتی روی این شهید کار کنید، باید سراغ بنی صدر هم بروید. سراغ بنی صدر هم که بروید، پای برخی سیاسیون کشور هم به ماجرا باز میشود. البته در این صورت احتمال دارد برای شما دردسر درست کنند و بلایی سرتان بیاورند.» محمدحسین تصمیم بر اجرای برنامه گرفت و مراسم «انتقام ابابیل» برگزار شد. شاید اگر کس دیگری مسئول بود، با توجه به این توصیفات جرات برگزاری آن برنامه را نداشت.
۵- محمدحسین جزو بچههایی بود که خیلی راحت در دل همه جا باز میکرد؛او سعی میکرد در همه کارها پیشقدم باشد.
نحوه ی شهادت شهید محمد حسین محمد خانی
🌹🍃از آخرین باری که خانواده، حاج عمار را بدرقه کرده بودند ۹۸ روز می گذشت.
صبح ۱۶ آبان سال ۱۳۹۴ قرار بود بچه ها در چارچوب عملیات محرم برای آزادسازی حلب به یک محدوده مثلثی شکل حمله کنند.
🌹پس از اینکه او و دوتن از همرزمانش در سرمای شدید ریف حلب وضو گرفته و نماز جماعت صبح را سه نفره به جا می آورند، حمله آغاز می شود. هنوز چند ده متر پیش نرفته بودند که آماج گلوله ها و تیرها از راه می رسد.
🥀محمدحسین جلوی همه بود، برای اینکه از وضعیت همرزمانش باخبر شود، همانطور به صورت نیم خیز، سرش را برمی گرداند که آنها را ببیند، در همین حال ترکشی به پشت سرش اصابت کرده و در اثر آن به شهادت می رسد.
🌹پیکر شهید محمدخانی در تاریخ هفدهم آبان در محله پدری اش یعنی مهرآباد تهران و در روز هجدهم آبان در محل سکونتش یعنی شهرک شهید محلاتی زیر باران شدید و روی دوش دوستان و مرد م شهید پرور تشییع گردید.
🕊 نماز بر پیکر گلگون کفن او نیز در جوار پنج شهید گمنام این شهرک که یکی از پاتوق های او بود، اقامه شد.
🕊سرانجام محمدحسین محمدخانی یا حاج عمار حلب در قطعه ۵۳ بهشت زهرای تهران و در کنار عموی شهیدش به خاک سپرده شد