eitaa logo
بهشت شهدا🌷
145 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
726 ویدیو
15 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝 ششمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊 🔰امروز چهارشنبه ۱۱ مهر۱۴۰۳ 🌹 «دوازدهمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا شهید ادواردو(مهدی) آنیلی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۱۳۲۳/۳/۴ محل ولادت: تورین_ایتالیا تاریخ شهادت: ۱۳۷۹/۸/۲۴ محل شهادت: ایتالیا مزار: کلیسایی در دهکده “ویلار پروسا” در مقبره خانوادگی آنیلی ها 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹🕊زیارتنامه‌ی شهدا🕊🌹 🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 💐💐 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کسي که امام خميني(ره) پيشانيش را بوسید. 🌱ادواردو آنیِلی فرزند جیانی آنیلی - سرمایه‌دار و میلیاردر ایتالیایی و مالک سابق مجموعه فیات - و مارلا کاراچولو بود. او زمانی که در نیویورک زندگی می‌کرد به اسلام گروید. ادواردو در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ بطور مرموزی به شهادت رسید
🔸من مسلمان شده ام🔸 🔰 زندگینامه ادواردو آنیلی: 🌹🍃ادواردو آنیلی (اِدواردُو آنِیِلّی) (۱۳۲۳ش-۱۳۷۹ش) مستبصر اهل ایتالیا و فرزند یکی از سرمایه‌داران معروف ایتالیا به نام جِیانّی آنیلی بود. او تحت تأثیر قرآن از مسیحیت به مذهب شیعه گروید و علی‌رغم فشارها و تهدیدها از آن دست برنداشت. برخی مرگ او را مشکوک و صهیونیست‌ها را عامل قتلش دانسته‌اند. درباره ادواردو آنیلی کتاب‌هایی به زبان فارسی نوشته است از جمله کتاب هدیه مسیح است که ماجرای مسلمان شدن ادواردو،‌ شهادت او و حواشی و رویدادهای پیرامون آن را گزارش کرده است.   🌿 پدرش، جیانی آنیلی، از سرمایه‌داران معروف ایتالیا و مالک شرکت ماشین‌سازی فیات، بزرگترین شرکت ماشین‌سازی ایتالیا، چندین بانک خصوصی، چندین شرکت طراحی مد و لباس،‌ باشگاه اتومبیل‌رانی فراری، باشگاه فوتبال یوونتوس و… بود. مادرش مارلا کاراچیلو نیز یک شاه‌زاده یهودی بود. ادواردو پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی به کالج آتلانتیک انگلیس رفت و پس از اخذ دیپلم، راهی دانشگاه پرینستون شد و در رشته فلسفه و ادیان شرق در مقطع دکتری فارغ‌التحصیل شد. پس از آن برای ادامه مطالعات در زمینه ادیان شرق، به هند سفر کرد. ادورادو در سال ۱۹۸۶م مدیریت باشگاه یوونتوس را برعهده داشت.   ♦️ماجرای شیعه‌شدن ادواردو آنیلی ادواردو در ۲۰ سالگی با قرآن آشنا شد و پس از مطالعه و بررسی پیرامون قرآن و تحت تأثیر قرآن مسلمان شد و در یک مرکز اسلامی در نیویورک شهادتین را به زبان جاری کرد. دوستانش نام هشام عزیز را برای او انتخاب کردند. او در فروردین سال ۱۳۵۹ش در پی آشنایی با محمدحسن قدیری ابیانه، رایزن مطبوعاتی وقت سفارت ایران در ایتالیا، شیعه شد و نام او را مهدی گذاشتند. او در فروردین سال ۱۳۶۰ش در حسینیه جماران با امام خمینی دیدار کرد و سپس برای زیارت مرقد امام رضا(علیه السلام)، هشتمین امام شیعیان به مشهد رفت. به گفته برخی از نزدیکان ادواردو، او پس از مسلمان شدن، سختی‌های فراوانی از سوی خانواده متحمل شد. پدر ادواردو،‌ او را از مدیریت شرکت فیات عزل کرد و مدتی او را در یک ویلای شخصی زندانی کرد. گفته شده او را به یک مرکز روانی با پرسنل یهودی بردند؛ اما او به جهت ترس از شستشوی مغزی از آنجا فرار کرد. با این وجود ادواردو اسلام و تشیع را تبلیغ می‌کرد و با راهنمایی او، دوست نزدیکش کنت لوکا گائتانی لاواتلی پسر سلطان شراب ایتالیا مسلمان شد. او همچنین تهیه‌کنندگی مستندی درباره اسلام برای کانال یک ایتالیا را به عهده داشت. 🥀🕊شهادت ادواردو آنیلی ادواردو آنیلی در ۲۴ آبان ۱۳۷۹ش برابر با ۱۵ نوامبر ۲۰۰۰م در ایتالیا به شهادت رسید. جسد وی در بزرگراه تورینو-ساوونا زیر پل ژنرال فرانکو رومانو کشف شد. پرونده او برخلاف روال رایج در ایتالیا که اجساد را کالبدشکافی می‌کردند، بدون کالبدشکافی و تحقیق بسته شد. برخی رسانه‌ها و شخصیت‌ها از جمله جوزپه پوپو روزنامه‌نگار و نویسنده ایتالیایی، علت مرگ او را به استناد مدارک و شواهدی قتل و ترور اعلام کردند.  انجمن اسلامی دانش‌آموختگان ایرانی در ایتالیا نیز ادواردو را شیعه انقلابی معرفی و صهونیست‌ها را عامل شهادت او اعلام کرد. به گفته محمدحسین قدیری، ادواردو پیش‌بینی کرده بود که صهیونیست‌ها او را به خاطر مسلمان شدنش ترور می‌کنند و قتلش را خودکشی جلوه می‌دهند.   🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانلود+زیارت+عاشورا+فرهمند+++متن.mp3
12.11M
🎤 استاد 👆 🚩 هدیه به چهارده معصوم(علیهم السلام) و شهید والامقام (مهدی)_آنیلی 🔰امام باقرع میفرمایند: اگرمردم میدانستند زيارت امام حسين علیه السلام چه ارزشی داردازشدت شوق وعلاقه میمردند .... «وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند» 🔹شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟! امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن. 🔸 بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه به‌فريادتان برسد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 ✨✨✨✨✨✨ 💫صفحه_200 🌷هر روز یک صفحه از هدیه به شهدا🌷 ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️شهید سید حسن نصرالله : من دعا نمی‌کنم خدایا از عمر من کم کن و به عمر حضرت آقا اضافه کن ، نه! می‌گویم خدایا بقیه‌ی عمر مرا بگیر و به عمر ایشان اضافه کن ، چرا که او عمود بلند خیمه است. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 شهید خرازی . 🔸از خصلتهای نیک حاج حسین انجام سجده شکر در مقاطع مختلف در جنگ بویژه در هنگام موفقیتهای حاصله بود. این سجده ها غالبا در خلوت و به دور از چشم جمع بوده است. آخرین سجده شکر ایشان به چند ساعت قبل از شهادت این بزرگوار باز می گردد. حاج حسین نیمه شب از جلسه قرارگاه به سنگر فرماندهی بازمی گردد. آن شب قرار بود زیر آتش سنگین دشمن عملیات دشوار تحکیم استحکامات خط در منطقه عملیاتی کربلای ۵ انجام شود. حوالی ساعت ۳ نیمه شب وارد سنگر شد و بلافاصله از وضعیت خط سوال کرد. وقتی به ایشان گزارش شد استحکامات تکمیل و مشکلات حل شد شادابی و خوشحالی در چهره ایشان هویدا شد و بلافاصله سجاده را از جیب شلوار نظامی خارج و سجده شکر انجام داد. .🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #رویای_نیمه_شب ❣قسمت پنجاه و سه ✨به چهره ام دقیق شد. _چرا رنگت زرد شده؟ صبحانه خوردی؟ ن
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت پنجاه و پنج ✨عاقل اندر سفیه، چشم غره ام رفت. _دندان به جگر بگیر! گوش کن بعد حرف بزن! گفتم: لابد نام ابونعیم زرگر را شنیده اید. چشم های ریحانه درخشید. مادرش گفت: بله، او را می شناسیم. 🍁گفتم: ما همسایه آنها هستیم. آن وقت ریحانه گوشواره هایی را که گوشش بود، از زیر خرمن موهای بلندش نشان داد و گفت: این گوشواره ها را از مغازه آنها خریده ایم. باز ساکت شد و لبخند زیرکانه ای زد. از کوره در رفتم. _منظورت را از این ادا و اطوارها نمی فهمم. چرا باز ساکت شدی؟ زانوهایش را مالید. _تو واقعا خنگی! به حرفی که ریحانه زد، دقت نکردی؟ _کدام حرفش؟ _ریحانه دختر باسوادی است. از روی حساب و کتاب حرف می زند. نگفت این گوشواره را از مغازه ابونعیم خریده ایم. گفت: از مغازه آنها خریده ایم. می دانی این یعنی چه؟ سر در نیاوردم. _نه نمی دانم. _یعنی مغازه ابونعیم و هاشم. _منظور؟ _او اینجوری به تو اشاره کرد. _خوب حالا این یعنی چه؟ _یعنی اینکه او هم به تو علاقه دارد. زنبیل را که در آن گوشت و سبزیجات هم بود، کنار زدم. _تو رو خدا این قدر آسمان و ریسمان به هم نباف! هیچ وقت این حرف ساده او، این معنایی را که تو می گویی نمی دهد. _پس چه معنایی می دهد جناب عقل کل؟ _چون می داند من نوه ابونعیم هستم و در مغازه اش کار می کنم، گفته مغازه آنها. حالا بگو بعد چه شد؟ 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت پنجاه و شش ✨با دلخوری و اخم زانوهایش را مالید. _خیلی خب. شاید هم حق با تو باشد. خواهش می کنم ادامه بده! 🍁همچنان با دلخوری، لب و لوچه اش را ورچید. _من گفتم: عجب گوشواره خوشگلی است! آفرین به ابونعیم و دست پنجه اش! آن وقت مادر ریحانه گفت: این را نوه اش هاشم ساخته. من به ریحانه نگاه می کردم. اسم تو را که شنید، گونه هایش قرمز شد و سرش را پایین انداخت. _راست بگو امّ حباب! تو داری اینها را برای دل خوشی من می گویی. حرفم را نشنیده گرفت. _من پرسیدم: هاشم همان جوان زیبا و خوش قد و قامت است؟ کاش بودی و می دیدی که ریحانه چه جور به من نگاه کرد. مادرش گفت: بله، همان است. _امّ حباب! _باور کن از نگاه ریحانه فهمیدم حال و روز او بدتر از توست. ازش پرسیدم: حالت خوش نیست دخترم؟ مادرش گفت: دو هفته ای به شدت بیمار و بستری بوده. _این را خودم می دانستم. ابوراجح به من گفت. وقتی به مغازه آمد، حدس زدم که ناخوش احوال بوده. _ما زن ها این چیزها را خوب می فهمیم. تو حالی ات نیست. نمی توانستم حرف هایش را باور کنم. برای دلداری دادن به من، حاضر بود حرف های ساده را آب و تاب بدهد. _کاش این طور بود که تو می گویی! _بعد من حرفی زدم که نباید می زدم. خدا مرا ببخشد! حرفی زدم که آن دختر پاک و معصوم، دیگر خواب و خوراک نخواهد داشت. در قصه گویی استاد بود. چه شب ها که با قصه هایش به خواب رفته بودم! ساکت ماندم تا حرفش را بزند. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت پنجاه و هفت ✨_گفتم: خبر دارید دختر حاکم، او را پسندیده و به مغازه شان رفت و آمد می کند؟ همسر حاکم از هاشم دعوت کرده به دارالحکومه برود و طلا و جواهراتی را که آنجاست، صیقل بدهد. 🍁کاش این حرف را نمی زدم! یک دفعه دیدم چیزی توی صورت به آن قشنگی، خاموش شد. با صدایی لرزان گفت: برایش آرزوی خوشبختی می کنیم! من و او در کودکی، هم بازی بودیم. حالا او جوان ثروتمند و متشخصی است. قنواء شوهری بهتر از او گیرش نمی آید. فریاد زدم: از این حرفش معلوم است ذره ای هم به من فکر نمی کند. _اشتباه می کنی هاشم. باید بودی و موقعی که خداحافظی می کردم، می دیدی اش. نمی توانست درست راه برود. حال و روز تو را پیدا کرده بود. چند قدم بدرقه ام کرد. شاید می خواست چیزی درباره تو بپرسد که رویش نشد. خیلی باحیاست! _بس است امّ حباب! از زحمتی که کشیدی ممنونم. صحبت معمولی و ساده ای با هم داشته اید. برداشت تو از این حرف ها، ساخته فکر و خیال خودت است. نمی توانم باور کنم. انتظار نداشته باش عقلم را دست تو بدهم. کاشکی خودم آنجا بودم و از نزدیک می دیدم! _تو یکی صحبت از عقل نکن که خنده ام می گیرد. فعلا که عقلِ نداشته ات را داده ای دست دلت! _کاش درباره قنواء چیزی نمی گفتی! امّ حباب برخاست. با زنبیل به طرف آشپزخانه راه افتاد. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت پنجاه و هشت ✨_خوب کردم که گفتم. او هم باید زجری را که تو می کشی بکشد. می روم برایت غذا و شربت درست کنم. باید برای فردا آماده شوی. 🍁با بدجنسی خندید. _قنواء منتظر است. از همان موقع می دانستم چه شب وحشتناکی را پیش رو دارم. باز در بستر دراز می کشیدم و حرف های امّ حباب و ریحانه را هزار معنا می کردم و تا سحر، در بیم و امید، دست و پا می زدم. کنار رودخانه خانه های بزرگ اشرافی بود که زیباترین شان دارالحکومه بود. هر چه از رودخانه فاصله می گرفتی خانه ها کوچکتر می شد تا آنکه خانه های بزرگ سنگی، جای خود را به خانه های کوچک و خشت و گِلی می داد. دارالحکومه میان باغی سرسبز و خرم بود. دو نگهبان قد بلند و سیاه چرده بیرون از درِ چوبی و بزرگ باغ، نگهبانی می دادند. میان آن دو، مرد میانسال و کوتاه و چاقی روی چهارپایه ای نشسته بود. اسمش سندی بود. شکم بزرگ و برآمده ای داشت که توی ذوق می زد. انگار خمره ای کوتاه را بغل کرده بود. سال ها بود که روی آن چهارپایه می نشست. نزدیک شدم و سلام کردم. جوابم را نداد. با گردش انگشتان کوتاهش اشاره کرد که چه می خواهم. خیلی خلاصه آنچه را اتفاق افتاده بود برایش گفتم. با اکراه برخاست. از بس عرق کرده بود، لباس به پشتش چسبیده بود. آن را از بدنش جدا کرد و لنگان لنگان به طرف در رفت. روی در، که بست های فلزی و گل میخ های درشتی داشت، دریچه کوچکی بود. حلقهٔ روی دریچه را سه بار کوبید. دریچه باز شد. توانستم قسمتی از صورت یک نگهبان خواب آلود را ببینم. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
📣 |در پیروزی ها دچار غرور نشوید و استغفار کنید! با دقت مطالعه کنیم و این آیات را همین الان زمزمه کنیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊