بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #رویای_نیمه_شب ❣قسمت صدو بیست و چهار ✨حاکم خمیازه ای کشید و گفت: حرف های رشید چه ارزشی د
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#رویای_نیمه_شب
❣قسمت صدو بیست و پنج
✨حاکم پرسید: چرا به نفع مسرور است که هاشم را از سر راه بردارد؟
🍁دیروز عصر، هاشم به مسرور گفته که روز جمعه با پدربزرگش، ابونعیم، میهمان ابوراجح خواهند بود. مسرور فکر می کرده که قرار است ابونعیم، ریحانه را برای هاشم خواستگاری کند. مسرور از این می ترسد که شاید ابوراجح بپذیرد و دخترش را به ازدواج هاشم درآورد. او می داند که ابوراجح دخترش را به غیر شیعه نمی دهد؛ در عین حال اندیشیده که شاید ابوراجح به پاس خدمتی که هاشم برای نجات صفوان و پسرش از سیاه چال کرده، این کار را بکند. مسرور به ریحانه علاقه دارد و دلش می خواهد هم صاحب حمام شود و هم ریحانه را به چنگ بیاورد، و چون هاشم را مانع رسیدن به یکی از دو آرزویش می دید، با نقشه پدرم همراه شد و شهادت داد که هاشم، جاسوس ابوراجح در دارالحکومه است و قصد دارد با کمک صفوان و پسرش، جناب حاکم را به قتل برساند.
حاکم به من گفت: تو خیلی ساکتی، حرف بزن!
گفتم: حقیقت همین است که رشید گفت. او به خاطر حقیقت، حاضر شد علیه منافع خود و پدرش حرف بزند. چنین انسان هایی شایسته ستایش و احترامند. مسرور از اینکه آلت دست وزیر شده، پشیمان است و حاضر است به آنچه رشید گفت، شهادت دهد و اعتراف کند؛ اما اینکه مسرور ادعا کرده ریحانه و مادرش در خانه، علیه حاکم و حکومت صحبت می کنند، دروغ است. وزیر به قدری از ابوراجح متنفر است که تنها به نابودی او راضی نیست، بلکه می خواهد خانواده اش را نیز آزار دهد. شاید مسرور دلش می خواهد همسر ابوراجح و ریحانه به سیاه چال بیفتند تا ریحانه از خواستگارهایش دور شود و بعد به خاطر نجات مادرش، حاضر شود با او ازدواج کند. احتمال می دهم او و وزیر این قول و قرارها را با هم گذاشته اند.
رشید گفت: همین طور است.
حاکم از من پرسید: تو برای چه حاضر شدی به دارالحکومه رفت و آمد داشته باشی؟
_من تمایلی به این کار نداشتم. پدربزرگم گفت: اگر به دارالحکومه نروی، ممکن است برایمان مشکلی پیش بیاورند.
قنواء گفت: مادرم شاهد است که ما از ابونعیم خواستیم هاشم را برای تعمیر و جرم گیری جواهرات و زینت آلات به دارالحکومه بفرستد.
راستش را بگو! برای چه این کار را کردی؟
_شنیده بودم که وزیر می خواهد مرا برای رشید خواستگاری کند. می دانستم رشید و امینه به هم علاقه دارند. نتیجه گرفتم که این ازدواج، مصلحتی است و عشقی در میان نخواهد بود. برای همین، نقشه کشیدم هاشم را به دارالحکومه بیاورم و وانمود کنم که قرار است من و هاشم با هم ازدواج کنیم.
_به جای این کارها بهتر بود با من صحبت می کردی.
_صحبت با شما فایده ای هم دارد؟!
_مواظب حرف زدنت باش، دختر گستاخ!
_اگر حرف زدن با شما بی فایده نیست، دستور دهید ابوراجح را که بی گناه است رها کنند. او تا کشته شدن فاصله ای ندارد.
_خیلی جسور شده ای! من هنوز از تنبیه تو صرف نظر نکرده ام. ماجرای رفتن تو و هاشم به سیاه چال چیست؟
_این راست است که ابوراجح به خاطر رفاقت با صفوان، از هاشم خواسته بود تا در صورت امکان، خبری از آنها به دست آورد. خانواده صفوان نمی دانستند که او و پسرش زنده اند یا نه. هاشم از من خواست تا سری به سیاه چال بزنیم. پذیرفتم و با هم به آن دخمه رفتیم. بعد با دیدن حماد، پسر صفوان، دلم به رحم آمد و دستور دادم آنها را به زندان عادی منتقل کنند. در این انتقال، هاشم هیچ نقشی نداشت.
ادامه دارد...
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#رویای_نیمه_شب
❣قسمت صدو بیست و شش
✨گفتم: و البته وزیر دوباره دستور داده آنها را به جرم توطئه برای قتل شما به سیاه چال برگردانند. نمی دانم کسی که در زندان است، چگونه می تواند در چنین توطئه ای نقش داشته باشد!
🍁حاکم اخم کرد و به من گفت: به خاطر آوردن قوها، تو و همسر ابوراجح و دخترش را می بخشم.
نفهمیدم بخشیدن من و ریحانه و مادرش چه معنایی داشت، وقتی هیچ گناهی نداشتیم. گفتم:خواهش می کنم دستور دهید ابوراجح را رها کنند؛ البته اگر تا حالا زیر ضربه های چماق و تازیانه و به خاطر خونریزی، زنده مانده باشد.
حاکم با بی حوصلگی گفت: از بردباری ام سوء استفاده نکن! این یکی را نمی توانم بپذیرم. اگر حکمی را که داده ام پس بگیرم، دیگر ابهت و صلابتی برایم نمی ماند.
همسر حاکم گفت: مردم، ابوراجح را دوست دارند. مرد پرهیزکاری است. دیر یا زود مردم خواهند فهمید که بی گناه بوده. آن وقت هم خون یک بی گناه را به گردن گرفته ای و هم مردم از تو فاصله می گیرند و لعن و نفرینت می کنند.
حاکم برآشفت و فریاد زد: خون او چه ارزشی دارد؟ او یک شیعه است؛ یک رافضیِ گمراه است. پرهیزکاری چنین آدمی به سکه ای هم نمی ارزد!
همسر حاکم گفت: تو هرگز نمی توانی شیعیان حله را نابود کنی؛ پس بهتر است با آنها مدارا کنی. می ترسم عاقبت، شیعیان آشوبی برپا کنند و حکومت، تو را مقصر بداند.
_به خدا قسم، همه شان را از دم تیغ می گذرانم.
_گوش کن، مرجان! ابوراجح در هر صورت خواهد مُرد. عاقل باش و خون او را به گردن نگیر. من دیگر تحمل این همه ظلم و جنایت را ندارم. باور کن اگر او را رها نکنی، دیگر با تو زندگی نخواهم کرد.
حاکم خود را روی تخت انداخت و گفت: امان از شما زن ها! در خلوت سرای خودم، راحت و آرام ندارم. چرا دخترت خودش را مسموم کند و یا تو ترکم کنی؟ من این کار را می کنم تا از دست تان خلاص شوم. بسیار خوب، آن مردک نکبت و زشت را بخشیدم. امیدوارم تا حالا هلاک شده باشد! رشید! تو برو و بخشیده شدن او را به اطلاع قاضی و جلاد برسان. حالا بروید و راحتم بگذارید!
همه به سرعت از خلوت سرا بیرون رفتیم و حاکم و همسرش را با قوها تنها گذاشتیم.
وزیر کنار نرده های مشرف به حیاط ایستاده بود و انتظار می کشید. با دیدن ما پیش آمد و خواست با رشید حرف بزند، ولی رشید از کنارش گذشت و گفت: فعلا وقتی برای صحبت نیست.
هر سه از وزیر گذشتیم و او را که سردرگم مانده بود، تنها گذاشتیم. پایین پله ها، قنواء گفت: با اسب می رویم تا زودتر برسیم.
از اینکه موفق شده بودم، بی اختیار به سجده رفتم و خدا را شکر کردم. رشید بازویم را گرفت و گفت: بلند شو! باید هر چه زودتر خود را به ابوراجح برسانیم. خدا کند دیر نشده باشد!
ادامه دارد...
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰شهید حسین خرازی؛
در مشکلات است که انسانها
آزمایش میشوند؛
صبر پیشه کنید که دنیا فانی است
ما معتقد به معاد هستیم.
╔══🌿•°🌹 °•🌿══╗
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ادمین_گل_نرجس
🕗 #وقت_سلام
به نا امیدی از این در نمیروم هرگز
اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم
با یک سلام زائر آقا شوید✋
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً*
*مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍁چشمان #شهدا
به راهی است که از خود
به یادگار گذاشتهاند...
اما چشمان ما
به روزی است که با آنان
رو به رو خواهیم شد
به امید آنکه شرمنده نباشیم...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
هدایت شده از بهشت شهدا🌷
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣سه راز خواندن سوره واقعه در شب جمعه
🎤حجتالاسلام فرحزاد
#شب_جمعه
#سوره_واقعه
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
quran-vaghee-56 (1)_230813_180957.pdf
845.7K
📝#متن_عربی
پی دی اف سوره واقعه
#متن_قران #سوره_واقعه
📌آیات قرآن را به نیت ظهور میخوانیم
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
13.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_جمعه
#آقا_ماشاءالله
⭕️ #داستان_جالب_و_زیبای شخصی که بر اثر بیماری در حال احتضار بود... ولی لحظات آخر #امام_حسین علیه السلام به دیدار او آمد...😭
#حتما_ببینید_بسیار_زیبا🌹
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊