eitaa logo
بهشت شهدا🌷
145 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
726 ویدیو
15 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #رویای_نیمه_شب ❣قسمت صدو سی و شش ✨به او خیره شدم و گفتم: خواهش می کنم از مُردن صحبت نکنی
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت صدو سی و هفت ✨هاشم! هاشم! از خواب پریدم. همان صدا بود. ریحانه کنار بسترم نشسته بود. پدربزرگم چراغ در دست، کنارش ایستاده بود. 🍁برای لحظه ای این فکر از ذهنم گذشت که ای کاش بیدار نشده بودم! آیا ابوراجح از دنیا رفته بود؟ اما پدربزرگ داشت می خندید. _بیدارشو فرزندم! چشم هایم را مالیدم. نه، اشتباه نکرده بودم. پدربزرگم داشت بی صدا می خندید. به ریحانه نگاه کردم. لبخند می زد و از شادی اشک می ریخت. چقدر لبخندش زیبا بود! آرزو کردم کاش زمان می ایستاد تا او هم چنان با لبخندِ امیدآفرینش نگاهم کند! چشمانش فروغ عجیبی داشت. انگار اشکش با شیرینی و عشق آمیخته بود. حتی در کودکی او را آنقدر خوشحال ندیده بودم. نمی توانستم چشم از او بردارم. آرام آرام راست نشستم و با خنده گفتم: چه جالب، دارم خواب می بینم که از خواب بیدار شده ام! ریحانه بی آنکه لبخند پر مهرش را پنهان کند، گفت: تو واقعا بیدار شده ای. _اما شما دارید می خندید. خوشحال هستید. مگر می شود؟! _می بینی که. _حال پدرتان چطور است؟ دو قطره اشک در پرتو چراغ درخشید و از گونه هایش روی چادرش افتاد. _حالش کاملا خوب است. همان طور که در خواب دیده بودم. دراز کشیدم و گفتم: حالا دیگر مطمئن شدم که دارم خواب می بینم. دلم می خواهد این خواب خوش، چند ساعتی ادامه پیدا کند. مدت ها بود کابوس می دیدم. خدا را شکر که یک بار هم شده، دارم خواب های قشنگ می بینم! فقط می ترسم یکی بیاید و بیدارم کند. پدربزرگ دستم را گرفت و کشید. _برخیز! از خستگی داری مُهمل می گویی. مجبورم کرد بنشینم. ریحانه با پشت انگشت، اشکش را پاک کرد و گفت: برخیزید برویم تا با چشمان خودتان ببینید؛ هر چند باور کردنی نیست! ایستاد. از اتاقی که ابوراجح در آن بود، صدای صلوات به گوش رسید. پدربزرگ دوباره دستم را کشید و کمکم کرد تا بایستم. فکرم از کار افتاده بود. مرتب سر تکان می دادم و به ذهنم فشار می آوردم تا بفهمم خوابم یا بیدار. _اگر من بیدارم، درست شنیدم که گفتید حال پدرتان کاملا خوب است؟ شادی ریحانه آن چنان بود که نمی توانست جلو لبخند و اشکش را بگیرد. بالاترین آرزوی من آن بود که او را چنین خوشحال ببینم. _بله، پدرم هیچ وقت به این خوبی و سلامتی نبوده. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت صدو سی و هشت ✨پدربزرگ گفت: راست می گوید. باورش سخت است، ولی واقعیت دارد. 🍁_پس من بیدارم و حال ابوراجح هم خوب است و شما برای همین خوشحال هستید؟ ریحانه گفت: بیایید برویم تا ببینید. کم کم از بهت و حیرت بیرون می آمدم و در گرمی شادی فرو می رفتم. _صبر کنید! چطور این اتفاق افتاده؟ او که حالش وخیم بود. آن همه شکستگی، جراحت، کبودی... ریحانه گفت: باید خودتان بدانید. مگر شما نبودید که از پدرم خواستید از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) شفا بخواهد؟ _امام زمان؟ سوزش جوشیدن اشک را در چشمانم احساس کردم. با صدایی که از هیجان و شادی می لرزید، پرسیدم: یعنی آن حضرت پدرتان را شفا داده اند؟ نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد. صورتش را در چادر پنهان کرد و سر تکان داد. پدربزرگم گفت: آنچه اتفاق افتاده، یک معجزه است. تنها می تواند کار آن حضرت باشد و بس. بلند خندیدم. _خدایا، چه می شنوم! چه می گویی پدربزرگ؟ این شما نبودید که ساعتی پیش نصیحتم می کردید که... نگذاشت حرفم را تمام کنم. _آنچه را گفته ام فراموش کن. حالا می گویم: جانم به فدای او باد! افسوس که عمری را بدون شناخت آن بزرگوار به هدر داده ام. صد افسوس! ریحانه گفت: خدا را شاکر باشید که عاقبت، امام و مولای خودتان را شناختید. _حق با توست دخترم. ساعتی قبل افسوس می خوردم که ابوراجح در گمراهی خواهد مُرد. حالا دریغ می خورم که خودم عمری را به بی راهه رفته ام؛ اما از اینکه بالاخره راه راست را یافتم، خدا را شکر می کنم. بیرون از درِ اتاق ایستادم. از ریحانه پرسیدم: یعنی دیگر از آن همه جراحت و شکستگی، اثری نیست؟ ریحانه سر تکان داد و ساکت ماند. پدربزرگ مرا به جلو هل داد. _بیشتر از ده قدم تا آن اتاق فاصله نیست. برویم تا خودت ببینی. از تالار گذشتیم و به اتاقی که ابوراجح در آن بستری بود، رسیدیم. پدربزرگ پرده را بالا گرفت و وارد شد. من و ریحانه پشت سرش داخل شدیم. روحانی و طبیب در حال خواندن دعا بودند. نفر سوم که در سجده، بود، کسی نمی توانست باشد جز ابوراجح. زن ها که گوشه ای نشسته بودند، با دیدن من برخاستند. همسر ابوراجح از همه خوشحال تر بود. در اتاق، دو چراغ روغنی روشن بود. پدربزرگ برای آنکه بهتر بتوانم ابوراجح را ببینم، چراغی را که در دست داشت به من داد. به روحانی و طبیب سلام کردم و کنار ابوراجح نشستم. او عبایی به دوش و دستاری بر سر داشت. نمی توانستم صورتش را ببینم. دقیقه ای گذشت. از هیجان می لرزیدم. ریحانه به پدرش نزدیک شد و آرام گفت: پدر! هاشم کنارتان نشسته. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 ﷻ 💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
تا کسی  نبود ، شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن شهید بودن است  و اگر امروز بوی شهید  از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می‌شود. 🌹شهید روح الله قربانی 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀 ویژه ولادت حضرت زینب سلام الله علیها گره زده قلب ما رو به پرچم یالثارات راهی کنید بوسه‌ها رو به مقدم عمّه‌ی ‌سادات 💐ولادت باسعادت حضرت زینب (س) را به همه عاشقان و ارادتمندان تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماجرای جالب گفت‌وگوی شهید با تکفیری‌ها یکی از بی‌سیم‌های تکفیری‌ها افتاد دست ما. سریع بی‌سیم را برداشتم. می‌خواستم بد و بیراه بگم 🌷عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن. گفتم پس چی بگم به اینا؟! 🌷گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلوله‌هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...» سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما می‌جنگید؟ 🌷گفت: «به اون‌ها بگو ما همون‌هایی هستیم که صهیونیست‌ها رو از لبنان بیرون کردیم. ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم. ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله... هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست‌ها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است... ..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان.. بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری‌ها تسلیم ما شدند. می‌گفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.» کتاب «عمار حلب»، زندگی‌نامه‌ی 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خاطره ای از شهید محمدخانی که بنظرم خیلی آموزنده ست و زیبا 🥲 امشب هم که سالگرد شهادتشونه ۸/۱۶ با ذکر صلواتی مهمانشون کنید شهدا بی جواب نمیزارن... ❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕗 به نا امیدی از این در نمی‌روم هرگز اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم با یک سلام زائر آقا شوید✋ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً* *مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 🌛قرائت‌ هرشب ‌به ‌نیت‌ ظهور...🤲 🗓روز_چهارم هرزمان دعای فرج را زمزمه‌کند همزمان‌ (عج)‌ 🤲دست‌های‌‌‌‌‌مبارکشان‌‌‌‌‌رابه سوی‌آسمان‌بلندمیکنندو‌برای‌آن‌جوان‌ میفرمایند؛ چه‌خوش‌سعادت کسانی‌که‌حداقل‌روزی یک‌بار را زمزمه می‌کنند؛)♥️🌱! "بخونیم‌‌‌‌‌باهم " 🕊به نیت شهید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝 هفتمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊 🔰امروز پنجشنبه ۱۷ آبان۱۴۰۳ 💐 « پنجمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 🌷شهید والامقام 🩸دانشجو ❣مزار:امامزاده حسن علیه السلام ،(کرج) 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹🕊زیارتنامه‌ی شهدا🕊🌹 🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 💐💐 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷شهید دانشجو 🌹 نخستین شهید مدافع حرم ایران در سال 1403 لقب گرفت. پاسدار بسیجی، 🌹🍃از نیرو‌های سپاه قدس و بسیجی حوزه شهید صدوقی ناحیه امام حسین‌(ع) کرج، 🩸 دانشجوی رشته تربیت بدنی دانشگاه آزاد واحد شبستر ‌بود 🍃که در راه دفاع از حریم اهل بیت‌(ع) و حضرت زینب کبری‌(س) ‌بامداد 🗓سه‌شنبه ۷ فروردین ۱۴۰۳ همزمان با پانزدهم ماه مبارک رمضان براثر حمله هواپیما‌های رژیم‌صهیونیستی به منطقه دیرالزور سوریه به شهادت رسید. 🥀آیین وداع با پیکر شهیدالقدس در معراج‌الشهدا برگزار شد و پیکر او جمعه یازدهم فروردین ماه پس از تشییع با‌شکوه در شهر کرج و در آستان مقدس امامزاده حسن‌(ع) به خاک سپرده شد.
حضرت زینب (س) و استجابت دعا 💝فاطمه حقیقتی اهل کرج، همسر طریق‌القدس بهروز واحدی است. 🤲او همان ابتدا برایم از دعایی که کنار ضریح حضرت زینب (س) مستجاب شد، می‌گوید: سال‌ها قبل از آشنایی من و بهروز، همراه خانواده به سفر زیارتی سوریه مشرف شدم. 🌸 آنجا برای اولین بار و در اولین زیارت کنار ضریح حضرت زینب (س) دعا کردم و به خانم جان گفتم برای 💝ازدواج یکی ازهمان سربازهایتان را سر راه من قرار دهید؛ سربازی که خودتان گلچینش کرده‌اید. با اینکه می‌دانم سرباز شما برای من نیست و کنار شما خواهد ماند. 💝همین هم شد و حضرت زینب (س) دعایم را مستجاب کردند و بهروز را به من دادند. من و بهروز در یک هیئت مشترک خدمت می‌کردیم. 🌸 او موضوع ازدواج را با یکی از آشنایانم در میان گذاشته و نهایتاً برای خواستگاری به منزل ما آمدند. من دوست داشتم با کسی زندگی کنم که در مسیر اسلام و ظهور باشد. 🩸می‌دانستم انتهای این مسیر شهادت، جانبازی و شاید اسارت دارد، اما عاشق این مسیر بودم. 
"شهادت در راه آزادی قدس آرزویش بود 🌹🍃بهروز در سفر زیارتی کربلا تصویری از خودش ثبت کرده بود که خیلی آن را دوست داشت. 🍃بدون اینکه من بدانم آن عکس را میان قاب عکس‌های شهدا نصب کرده بود. 👀 یک روز چشمم به دیوار خانه و عکس شهدا افتاد. خیلی گریه کردم،😭 بعد عکس بهروز را از میان عکس شهدا برداشتم. بهروز که آمد پرسید فاطمه عکس من کو؟! گفتم چرا عکست را گذاشتی کنار عکس ؟! چرا دل من را آتش می‌زنی؟ 😌با خنده گفت من که شهید نمی‌شوم، اما بگذار اگر رفتم و شهید شدم، خودم این عکس را به دیوار خانه‌ام زده باشم. او که بی‌تابی‌های مرا دید آن عکس را از روی دیوار برداشت"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه‌های حسینی  💐همسر شهید به شاخصه‌های اخلاقی شهید اشاره می‌کند و می‌گوید: همین ابتدا باید بگویم شهادت گوهردست نیافتنی‌ای نیست. بهروز یک انسان معمولی بود. او مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بود و بسیار به ولایت فقیه التزام داشت. این توجهش همیشگی و عملی بود. همه امور زندگی و کارهایش را با توجه به این امر برنامه‌ریزی و عملی می‌کرد. همسرم مداومت زیادی به انجام امور خیر داشت. دست فقرا و نیازمندان را می‌گرفت و کسی را دست خالی برنمی‌گرداند. اگر کسی برای حل مشکلش به او مراجعه می‌کرد، بهروز مشکلش را حل کرده و نیازی اگر داشت، برطرف می‌کرد.  💐به جرئت می‌توانم بگویم که این عاقبت بخیری‌اش را هم از روضه‌های امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) گرفت. ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت. او نذر داشت در سه روز در منزل هیئت برقرار کند. 🖊در وصیتنامه‌اش تأکید کرده بود زمان تشییع، سر مزارش روضه حضرت زهرا (س) خوانده شود. حالا که به بهروزم فکر می‌کنم به حالش غبطه می‌خورم.  💐او در ادامه از تلاش بهروز برای همراهی با رزمندگان لشکر فاطمیون و حضور در منطقه می‌گوید: زمانی که نیرو‌های لشکر فاطمیون را برای جهاد به منطقه می‌بردند، بهروز ثبت‌نام کرد. او تلاش کرد همراه با رزمندگان لشکر فاطمیون و به عنوان یک تبعه افغانستانی راهی منطقه شود. چندین بار اقدام کرد. زبان افغانستانی را یاد گرفت و سعی داشت به عنوان عضوی از بچه‌های لشکر فاطمیون به منطقه برود و بسیار پیگیری کرد، اما اجازه اعزام نمی‌دادند. حتی چند بار هم همراه فاطمیون به منطقه رفت، اما در اعزام آخر وقتی متوجه ملیتش شدند، او را از منطقه بازگرداندند.   این برگشت برای بهروز خیلی سخت بود. 🍀بعد‌ها برایم تعریف کرد و گفت تا یکی دو سال می‌رفتم هیئت‌ها و فقط گریه می‌کردم می‌گفتم یعنی حضرت زینب (س) نمی‌خواهد این لیاقت را به من بدهد که سرباز در رکاب‌شان باشم؟! برای این موضوع خیلی ناراحت بود. نهایتاً هم میان همین روضه‌ها و گریه‌ها حاجتش را گرفت. حضرت زینب (س) او را طلبید و همراه فاتحین راهی و مدتی بعد وارد نیروی قدس شد. 
1_4162691993.mp3
6.25M
🚩زیارت عاشورا (همراه با روضه) 🌷ثواب آن هدیه به ارواح مطهر چهارده معصوم(علیهم السلام) ، شهید والامقام وشهدای مقاومت «لبیک یاحسین جانم» صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍسلام‌الله‌علیها‌ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پیام شهید بهروز واحدی و روایت خوابی که دیده بود. « جاده ظهور همین است که در آن در حال حرکت هستید ... » 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌