دقت کردید خنـده های شهــــــــدا
چقدر دلنشین هستند!
انگار میخواهند با لبخندشان بگویند
دنیا آنقدر ها هم ارزش آنـرا ندارد که برایش غصه بخوریـــــ،حسرت بخوریـــــ، حرص بخوریـــــ و...
انگار میخواهند با لبخندشان این پیام را به ما بدهند...❣
اما من و تو کجای کاریم.. 🖇
دوست من!! سعی کن از شهدا درس بگیری تا مانند انها بتوانی بار دنیاییــــت را سبک تر کنی و برای پرواز آماده شوی🕊
شهید آرمان علی وردی
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ادمین_گل_نرجس
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #رویای_نیمه_شب ❣قسمت صدو چهل و شش ✨شرم در صورتش هویدا شد رویش را برگرداند و گفت: بیش از
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#رویای_نیمه_شب
❣قسمت صدو چهل و هفت
✨از پله ها بالا رفتم و صبر کردم تا ناله کنان و نفس زنان به من برسد.
🍁_پیش از آنکه بیای، داشتیم حرف می زدیم. اگر به من علاقه داشت، هر طور بود، اشاره ای می کرد.
ایستاد و عقب گرد کرد.
_اگر حرفم را قبول نداری، طوری نیست. الان می روم از خودش می پرسم و تکلیف تو را روشن می کنم. مرگ یک بار، شیون هم یک بار. این جوری که نمی شود.
پله ها را پایین آمدم و راهش را سد کردم.
_کجا با این عجله؟
کنارم زد تا پایین برود.
_تو قبولم نداری، خودم که خودم را قبول دارم. یک کلمه ازش می پرسم: این هاشم بدبخت را می خواهی یا نه؟ یک کلام، ختم کلام! این همه مقدمه چینی که نمی خواهد. پس این همه وقت داشتید حرف می زدید، چی بلغور می کردید؟! تو مثل دخترها خجالتی هستی و ریحانه، مثل فرشته ها باحیاست.
دستش را گرفتم و مجبورش کردم بایستد. کمک کردم دوباره از پله ها بالا برود.
_گوش کن ام حباب! الان وقت این حرف ها نیست. میوه را نباید قبل از رسیدن چید؛ آن هم با وجود پیرزن مزاحمی که توی مطبخ است.
_به نظر من که همین حالا وقتش است. وقتی ابوراجح و دخترش از این خانه رفتند که دیگر فایده ای ندارد. یادت رفته مرا به زور به خانه شان فرستادی تا خبری از ریحانه بیاورم؟! حالا خدای مهربان، آنها را به خانه مان آورده. باورت می شود!
برای دلداری خودم گفتم: باید به خواست خدا راضی باشیم. ما هنوز خدا را به خاطر هدایت شدن مان شکر نکرده ایم. انسان، زیاده خواه است. باید گوشه خلوتی گیر بیاورم و با امام زمانم(عجل الله تعالی فرجه) حرف بزنم. اگر ریحانه با دیگری سعادتمند می شود، لابد من هم با یکی دیگر خوشبخت می شوم. تو این را قبول نداری؟
ام حباب چشم هایش را گرد کرد و گفت: من قبول دارم، ولی تو را نمی دانم.
بدون اینکه منتظر جواب من بماند، به اتاق زن ها رفت.
پدربزرگ کنار ابوراجح و صفوان و حماد نشسته بود و با آنها حرف می زد. با دیدن من اخم کرد و گفت: ببین ابوراجح چه می گوید!
_اتفاقی افتاده؟
_دلش هوای خانه اش را کرده. فکر می کند بودنش در اینجا باعث زحمت ماست.
دلم گرفت. طاقت دوری شان را نداشتم. گفتم: اگر بروید، این خانه، تاریک می شود. من یکی که دلم می خواهد همیشه اینجا باشید و پدربزرگ و من، از شما و مهمان ها پذیرایی کنیم.
پدربزرگ به کمکم آمد و گفت: اینجا دیگر به خودت تعلق دارد. این اتاق همیشه عطر حضور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را خواهد داشت. تو و خانواده ات دست کم باید یک هفته اینجا بمانید. هاشم راست می گوید. اگر بروید اینجا سوت و کور می شود.
ابوراجح گفت: من از این به بعد زیاد به سراغ تان می آیم. شما امروز بیشتر از هر وقت دیگر، برای من و مردم حله، عزیز هستید. صفوان می خواهد به خانه برود. مسیرمان یکی است. من هم می روم. شما هم باید استراحت کنید.
ادامه دارد...
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#رویای_نیمه_شب
❣قسمت صدو چهل و هشت
✨پدربزرگ هر طور بود، برای شام نگه شان داشت. ساعتی پس از شام، ابوراجح برخاست و گفت: دیگر موقع رفتن است.
🍁همه برخاستند و پس از تشکر و خداحافظی از اتاق بیرون رفتند. زن ها از اتاقشان بیرون آمدند.
قنواء و ریحانه باز کنار هم بودند. حس کردم ریحانه و حماد با دیدن یکدیگر، نگاهشان را پایین انداختند. از پله ها که پایین می رفتیم، حماد به من گفت: باید در اولین فرصت با تو صحبت کنم.
گفتم: کافی است اراده کنی.
خجالت زده گفت: من به کسی علاقه دارم و دوست دارم شریک زندگی آینده ام باشد.
تمام بدنم گُر گرفت. پرسیدم: از من چه کاری بر می آید؟
وارد حیاط شدیم. گفت: می خواهم با او صحبت کنی.
_او اینجاست؟
سر تکان داد. جوشیدن دانه های سوزان عرق را روی پیشانی ام حس کردم.
_چرا می خواهی من با او صحبت کنم؟
_او به تو احترام می گذارد. می توانی نظرش را درباره من بپرسی؛ البته طوری که متوجه نشود من از تو خواسته ام با او حرف بزنی.
گفتم: مطمئن باش او هم تو را دوست دارد.
با تعجب گفت: ولی تو که نمی دانی او کیست!
همراه مهمان ها از خانه بیرون رفتم. به حماد گفتم: می دانم کیست. به همان نشانه که الان اینجاست.
با خوشحالی در آغوشم گرفت و گفت: درست است. در اولین فرصت، بیشتر در این باره حرف می زنیم.
ابوراجح و صفوان هم مرا در آغوش گرفتند و به گرمی خداحافظی کردند، ولی من حرف هایشان را نمی شنیدم. تنها متوجه شدم که ابوراجح از میهمانیِ روز جمعه و قرار قبلی که با من گذاشته بود حرف می زند.
از نگاه کردن به ریحانه خودداری کردم. مهتاب، کوچه را روشن کرده بود. صبر کردیم تا همه در پیچ کوچه ناپدید شدند. تنها قنواء با ما مانده بود. دیگر رغبتی نداشتم وارد خانه شوم. تنها کسی که خوشحال بود، ام حباب بود. خمیازه ای کشید و گفت: در عمرم از این همه آدم پذیرایی نکرده بودم. دو سه روزی باید استراحت کنم تا حالم جا بیاید.
قنواء گفت: ریحانه از من دعوت کرد در میهمانی روز جمعه شان شرکت کنم.
گفتم: امیدوارم به همگی تان خوش بگذرد!
وارد خانه شدیم و روی تخت چوبی نشستیم. ام حباب با خوشحالی درِ خانه را بست. چند دقیقه بعد، دو نگهبان با کجاوه ای که امینه در آن بود، آمدند و قنواء را با خود بردند.
در حیاط تنها ماندم. به قرص ماه چشم دوختم. بدجوری دلگیر بودم. اگر دیر وقت نبود بیرون می زدم تا هوایی به مغزم بخورد و آرام شوم.
ناگهان به یاد او افتادم. دلم هوای آن را کرد که بیدار بمانم و با مولای مهربانم درد دل کنم.
ادامه دارد...
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
💝💍https://eitaa.com/behshtshohada💍💝
🕊شهید محمدرضا دهقان امیری نهم تیر ماه سال ۱۳۷۴ در تهران به دنیا آمد. پدرش علی نام داشت. وی در دبیرستان علوم و معارف اسلامی امام صادق (ع) تحصیل نمود و دانشجوی سال سوم فقه وحقوق اسلامی در مدرسه عالی شهید مطهری بود که به عنوان بسیجی تکاور در ماه محرم به سویه اعزام شد، تا از حریم آل الله در مقابل تروریست های تکفیری دفاع کند. سرانجام در روز بیست و یک آبان ماه سال ۱۳۹۴ در حومه شهر حلب (سوریه) طی عملیات محرم به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در میعادگاه همیشگی اش گلزار شهدای امامزاده علی اکبر (ع) چیذر، آرام گرفت.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#محمدرضا_دهقان_امیری
عاقبتتون شهدایی......❣
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ادمین_گل_نرجس
🕗 #وقت_سلام
به نا امیدی از این در نمیروم هرگز
اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم
با یک سلام زائر آقا شوید✋
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً*
*مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💠#چلهِ_عاشقی
🌛قرائت هرشب #دعای_فرج به نیت ظهور...🤲
🗓روز_نهم
هرزمان #جوانی دعای فرج را زمزمهکند
همزمان #امامزمان(عج) 🤲دستهایمبارکشانرابه
سویآسمانبلندمیکنندوبرایآنجوان #دعا میفرمایند؛
چهخوشسعادت کسانیکهحداقلروزی یکبار
#دعایفرج را زمزمه میکنند؛)♥️🌱!
"بخونیمباهم "
🕊به نیت شهید #محمدرسول_مولودی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝
هفتمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊
🔰امروز سه شنبه ۲۲ آبان۱۴۰۳
💐 « دهمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا
🌷شهیده والامقام
🩸دانش آموز
#سهام_خیام
🏴لبیک حق:۱۲ سالگی
❣مزار:گلزار شهدا، هویزه
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹🕊زیارتنامهی شهدا🕊🌹
🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
💐#شادی_روح_شهدا_صلوات💐
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹