eitaa logo
بهشت شهدا🌷
146 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
830 ویدیو
16 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #فصل_فیروزه ❣قسمت بیست و دو ✨خدیجه دستمال را خیس کرد و فشرد. آن را به طرف او گرفت. 🍁_س
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت بیست و سه ✨سیندخت دستی در یال های اسب کشید. اسب گویی سر بر زانوی او نهاده و تشنه نوازشش بود. 🍁به سردی سر تکان داد و گفت: _فطرت... ولایت... نمی فهممت خدیجه! من فقط عشق را می فهمم. عشق یعنی همان تلاقی نگاه کیارش و من، زمانی که برای اولین بار در تجارت خانه پدرم دیدمش! زمانی که به دستور صاحبکارش، صندوق های فیروزه را مقابل پدرم و اردشیرخان می گذاشت تا کیفیت کارش را به باور آنها برساند. آنها پسندیدند؛ آنها سنگ های کیارش را، و من شیشه چشمانش را. دنیایی از راز در نگاهش موج می زد. انگاری شاهزاده قصه هایی بود که مادرم در کودکی برایم گفته بود. انگاری اصلا خود اهورامزدا بود. پاکی اش تنها تصویر اهورامزدا را مقابل ذهنم جاری می کرد.نمی دانم چه شد. همه چیز در کسری از ثانیه اتفاق افتاد. تلاقی نگاهش، خلاصه همه دلدادگی های عالم بود. سیندخت هرگز تا پیش از آن عشق را در وجود خود حس نکرده بود؛ نه در برابر شاهزادگان فارس و نه در مقابل پسران رقبای پدرش. اصلا مگر عشق دست خود آدم است؟! نگو هست که من باورم نمی شود. باورم نمی شود چون بارها پدرم از من خواسته بود که کسی را برای همسری برگزینم. بارها به من التماس کرده بود که تا جوان هستم به او این فرصت را بدهم که قصری از عشق برای زندگی ام بسازد. هر وقت این را می گفت با خودم می گفتم شاید می خواهد من ازدواج کنم تا او هم بتواند به بهانه تنها شدنش، به زندگی خود، سر و سامانی بدهد. این فکر که از خیالم می گذشت، از همه پسرانی که خواستارم بودند، بیزار می شدم. سیندخت می گفت و خدیجه گوش می داد. لحظه ای سکوت کرد. روی برگرداند و پرده حصیری اتاقک را کنار زد. _این صحرا برایم آشناست. انگاری بارهای فیروزه کیارش را پیش تر از این سرزمین عبور داده ام. خدیجه سر تکان داد. _همسرم دیشب می گفت که ما تا چند روز دیگر به ساوه می رسیم. سیندخت کلام قبلی خود را رها کرد و با کنجکاوی تازه ای از او پرسید: _خدیجه! بانویت برای تو چه کاری کرده که این اندازه خود را مدیون او می دانی؟ خدیجه بار دیگر دستمال را میان ظرف آب فرو برد. _کیارش برای تو چه کاری کرده؟! ادامه دارد... ✨✨✨✨✨ 💐أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ 💐السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللّٰه 🕊💖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊💖
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت بیست و چهار ✨سوالش بند بند وجود سیندخت را به لرزه واداشت. تصور اینکه سوالش را با چنین پرسش خانه براندازی، پاسخ گوید از اندیشه او نگذشته بود. 🍁سکوتی عمیق لحظه های سیندخت را درهم نوردید. میان همان سکوت بود که خدیجه داشت همه چیز را مرور می کرد. اینکه نمی تواند مبدا تاریخی برای دل خود پیدا کند. که: هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی... آری. سال ها بود که مونس خلسه های او، خیال این دوست داشتن شگفت شده بود. سال ها بود که در قلبش جایی برای عشق ورزیدنی جز به بانویش پیدا نمی کرد. دلش نهان خانه محبت او شده بود و این راز را نمی توانست به کسی بگوید. پرسش تازه سیندخت، او را از خلوت خویش بیرون کشید. _گفتم غریزه و گفتی فطرت! پس با هم قیاس نکن. بانویت را با کیارش من مقایسه نکن. حالا این را پاسخ بده که به حکم همان فطرتی که گفتی، چه چیزی درباره بانویت تو را شاد می کند؟ نهایت خرسندی ات در چیست؟ خدیجه دستمال را روی پوزه اسب رها کرد و با گوشه دامانش، رطوبت انگشتانش را واگرفت. _همه خرسندی من در شادمانی اوست. شاید باورت نشود که من تا چه اندازه مشتاق این سفر شدم وقتی دیدم که او چگونه بی قرار شده است. شنیدم وقتی دعوت نامه برادرشان به دست ایشان رسید، انگاری که همه عالم را به یکباره به پایش ریخته باشند. برادرانش را به سوی خود خوانده و نامه را نشان داده و عزم خود را برای سفر به مرو اعلام کرده بود. من وقتی خبر را شنیدم، رعشه بر جانم افتاد. به همان اندازه که از شادمانی اش سرمست شدم، از این ترسیدم که بانویم کنار عشق جاودان خود ماندگار شود و دیگر به مدینه برنگردد. برای همین بود که تمام مَهرم را بر همسرم حلال کردم تا من را یک بار دیگر به بانویم برساند. پلکی بر هم نهاد. همان ثانیه کوتاه برایش کافی بود تا تمامی دقایق تب را مرور کند؛ تبی که او را اسیر اندرونی خانه کرده بود. اُم مسعود پرستاری اش می کرد. وقتی چشم گشود، چونان کودکی، خود را بر بازوی مادرانه پیرزن آویخت. _سوگندت می دهم به مولایمان، کاری کن که هر چه زودتر راهی مرو شویم. من بدون دیدار بانویم خواهم مرد. یک بار مرده ام؛ در مویه هایی که هنگام وداع امام(علیه السلام) در سفر به طوس داشته ایم، مرده ام. نگذار دوباره بمیرم... نگذار بانو من را تنها بگذارد... ادامه دارد... ✨✨✨✨✨ 💐أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ 💐السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللّٰه 🕊💖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸این عکس در جبهه جنوب و در سال ۶۲ (پیش از عملیات خیبر) برداشته شده است. ●افراد حاضر در این عکس که در مجازی دست به دست می شود: ایستاده از چپ: شهید احمد کاظمی، شهید مهدی باکری، سردار حسین علایی، سردار محمد باقری، شهید سید علی حسینی ابراهیم آبادی. نسشته: سردار شهید قاسم سلیمانی و شهید داود شهپری روحشان شاد ●۲نفر کمتر شناخته شده در این عکس، شهیدان حسینی و شهپری هستند که اولی شناسایی های عملیات طریق القدس را انجام داد و دومی از معاونان شجاع شهید کاظمی در لشکر نجف بود. 📎 روح همه شان شاد🌷 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حین بازدید از پادگان متوجه میشه یکی از سرباز ها سرماخورده... مردانی که تکرار نخواهند شد💔 شادی روح شهید احمد کاظمی صلوات📿 احمد کاظمی 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
▪️ امام هادی علیه السلام: 🔰 الشّاكِرُ أَسعَدُ بِالشُّكرِ مِنهُ بِالنِّعمَةِ الَّتي أَوجَبَتِ الشُّكرَ؛ لِأَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّكرَ نِعَمٌ وَ عُقبَى. 💠 شکرگزاری از نعمت، از خود نعمت بهتر است؛ چون نعمت متاع دنیای فانی است و لکن شکر، نعمت جاودانه آخرت است. 📚 تحف العقول، ص ۴۸۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕗 ماه‌ و‌ خورشید من اِی‌حضرتِ معشوق سلام با یک سلام زائر آقا شوید✋ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً* *مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی فانی - دعای فرج.mp3
3.94M
💠 📝 دعای فرج 🎤 علی 🌛قرائت‌ هرشب ‌به ‌نیت‌ ظهور...🤲 🗓روز_بیست وچهارم هرزمان دعای فرج را زمزمه‌کند همزمان‌ (عج)‌ 🤲دست‌های‌‌‌‌‌مبارکشان‌‌‌‌‌رابه سوی‌آسمان‌بلندمیکنندو‌برای‌آن‌جوان‌ میفرمایند؛ چه‌خوش‌سعادت کسانی‌که‌حداقل‌روزی یک‌بار را زمزمه می‌کنند؛)♥️🌱! "بخونیم‌‌‌‌‌باهم " 🕊به نیت شهید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا