8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ اهتمام مرحوم حاجآقا رحیم ارباب به یک ذکر در ماه مبارک رجب
💗https://eitaa.com/joinchat/621085685Cf4b984e545
7.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱نکته ای درباره دعای معروف #ماه_رجب از زبان شهید مطهری
🕊🕊🕊🕊🕊🕊️🕊️
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 دقایقی پیش و با ورود رهبر انقلاب اسلامی به حسینیه امام خمینی، دیدار هزاران نفر از مردم قم بهمناسبت گرامیداشت سالروز قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶، آغاز شد. ۱۴۰۳/۱۰/۱۹
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از 🌻توسلبهشهیدابراهیمهادی🌻
🕊✨
با عرض سلام و خیرمقدم خدمت دوستان و بزرگواران کانال توسل به شهید ابراهیم هادی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔻دوستان فعالیت کانال در دو نوبت انجام میشه ⤵️
1)) شب ها بعد از ساعت 24، کلیپ و مطالب چله ارسال میشه که اول صبح به مطالب و کلیپ ها دسترسی داشته باشید (اکثر دوستان اول صبح، کانال را باز میکنند و مطالب را مرور میکنند و موارد چله را انجام میدهند)
2)) بعد از ساعت 15 چند پست و حاجت روایی های دوستان
👇👇👇👇👇👇👇
🔴 توجه 🔴
❌هر شب بعد از مطالب ارسالی #روزشمار_چله در کانال #سنجاق_میشه
❌ چله هایی که داریم👇
✨ #چله_صلوات (روزی 100)
✨ #چله_دعای_فرج (یکبار)
✨ #چله_دعای_نادعلی (یکبار)
💥در یک یا هر سه چله میتونید شرکت کنید انتخاب با شماست و کاملا اختیاریست نیازی به اعلام کردن هم نیست
✅نکته بعدی که باید عرض کنم این هست که پنج شنبه ها ختم قران داریم که اون هم اختیاری هست اگر مایل بودید شرکت میکنید
🌹لطفا توضیحات داده شده را مطالعه بفرمائید تا از سوالهای تکراری جلوگیری بشه
❌لطفا پست های #سنجاق شده بخصوص #سوالهای_پرتکرار را حتما مطالعه بفرمائید
ان شاءالله همگی مورد شفاعت شهید بزرگوار قرار بگیریم و از این چله پرخیر و برکت دست پر بیرون بیائیم🌸♥️
حاجت روا و عاقبت بخیر باشید به دعای امام زمان عج💐
🔰علمدار کمیل
شهید ابراهیم هادی ↙️
@ebrahim_hadiedelha
༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄━༻⃘⃕❀
#شهید_احمد_کاظمی
🌷 در 19 دی سال 1384 در سانحه هوایی سقوط هواپیمای داسو فالکن 20 در نزدیکی ارومیه به درجه رفیع شهادت رسید.
🌷پیکر مطهر ایشان بنا به وصیت این شهید در جوار حسین خرازی، در گلستان شهدا در تخت فولاد اصفهان دفن شد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ
#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#یادشهداباصلوات*
🌷 رهبر انقلاب: کینه آمریکا نسبت به ایران کینه شتری است!
🔹پاسخ حضرت آیتالله خامنهای به برخی که میگویند چرا ایران با اروپاییها مذاکره میکند و ارتباط دارد اما با آمریکا حاضر به ارتباط و مذاکره نیست
🔹رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار مردم قم:
✏️ایران شما یک قلّهی راهبردی است در دنیا؛ هم از لحاظ امکانات طبیعی، هم از لحاظ امکانات انسانی و هم از لحاظ موقعیت جغرافیایی و جغرافیای سیاسی.
✏️از اواسط دههی ۲۰ (۱۳۲۰ شمسی) یعنی از حدود هشتاد سال پیش، این منبع ثروت که ایران شما باشد، دهها سال در مشت آمریکا بود و متعلق به آمریکا بود. دست آمریکا بود. انقلاب شما آمد و این را از دست آمریکا کشید بیرون. تلخکامی آمریکا از این قضیه فراموششدنی نیست.
✏️بعضیها میگویند آقا، شما که نسبت به آمریکا نه حاضرید مذاکره کنید، نه حاضرید ارتباط برقرار کنید، با کشورهای اروپایی - خب آنها هم مثل آمریکایند، چه فرقی میکند- با آنها چرا ارتباط دارید؟ خب همانطور که او سفارت دارد، این هم داشته باشد، با او ارتباط دارید، نه، فرق هست. فرق این است که آمریکا اینجا تملّک کرده بود و از کفّ او، از قبضهی او بیرون کشیده شد.
✏️کینهی آمریکا نسبت به کشور و انقلاب، کینهی شتری است و به این آسانیها دستبردار نیست. این فرق میکند با فلان کشور اروپایی. بله، آن کشور اروپایی هم، دوست عزیزکردهی ملّت ایران نیست. این را میدانیم ما، بلدیم اما این با آن خیلی فرق دارد.
✏️آمریکا یک ثروت عظیم، یک امکان عظیم سیاسی و اقتصادی را با انقلاب اسلامی از دست داده و بعد هم در این چهل و چند سال، چقدر خرج کرده برای اینکه بتواند مجدّداً ایران را از چنگ انقلاب اسلامی بیاورد بیرون و در اختیار خودش قرار بگیرد و نتوانسته. این کینهاش با جمهوری اسلامی با کینهی فلان کشور دیگر فرق دارد، خیلی فرق دارد. علّت اینکه تفاوت قائل میشویم ما بین آمریکا و دیگر کشورهای غربی، این است. آمریکا در ایران شکست خورده و درصدد است این شکست را جبران کند، لذا هر جور بتواند دشمنی میکند. ۱۴۰۳/۱۰/۱۹
🖼 #بسته_خبری | رابطه ایران و آمریکا | تاریخ دشمنی آمریکا با ایران | مذاکره با آمریکا | مبارزه تاریخی ملت ایران با آمریکا | شکست سیاستهای آمریکا
💻 Farsi.Khamenei.ir
بهش الهام شده بود دعوت شده است .
👆👆👆👆👆
از عــراق برڱشت .گفت: بابا من برگشتـم تا به سوریہ بروم؟!
گفـتم :با چه خـاطرجمعے چنین حرفی میزنے؟؟
گفـت: بابابه من الهام شده که اگر اعزامی صورت بگیرد من در اعزام هستم.
میگفت: یک روز ، بـعداذان صبح به حرم حضـرت عـباس (ع) رفتم. خیلی دور ضـریح خـلوت بود.
با قمر بنیهاشم (ع) عهـد کردم. از او که اولین مدافع حرم حضرت زینب (س) در این کره خاکی بودند خواستم که اگر مرا قابل بدانند اجازه بدهند راهی دفاع از حرم حضرت زینب شوم. مردد بودم اینجا بمانم یا به سوریه بروم.
عاجزانه خواستم.
در حرم را بسته بودند. ارتباطی قلبی برقرار شد خواب نبودم، اما الهامی به من شـد که دعوت شدم و آقا مرا پذیرفــت.
📎پ ن : تروریست ها در خان طومان جگرش را بیرون کشیدند و به حمزه شهدای مدافع حرم معروف شد..
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حمید_قاسم_پور
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊#هر_خانواده_معرف_یک_شهید
#بهشت_شهدا
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
https://eitaa.com/behshtshohada
https://eitaa.com/behshtshohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ادمین_گل_نرجس
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅━━━─
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#فصل_فیروزه
❣قسمت بیست و شش
✨تصمیم گرفت برود و سر صحبت بگشاید و از او بپرسد:
پسر آتش پرست نیشابوری را چه به ثبت سخن امام شیعیان؟ کدام موبَد به تو یاد داده که میان صفوف مسلمان ها، حدیث شیعه بر کاغذ ثبت کنی؟
سیندخت تصمیم گرفت که با عتاب برود. آری... باید در مقام عتاب برمی آمد و خشم او را برمی انگیخت تا بهتر بتواند سِرّ ضمیر او را دریابد. پدر به او آموخته بود که باطن مردان را در خشمشان بجوید.
آری،بهتر از این نمی شد.
باید همین صبح فردا به مغازه او می رفت و عتاب آمیز به خشمش وامی داشت و در تلاقی نگاهش، بازجویی دوباره ای در چشمانش می کرد تا بداند آیا واقعا عشق اتفاق افتاده است یا نه!
نیمه های شب بود که نجوایی آرام در گوش سیندخت، او را از خواب بیدار کرد. چشم گشود و فراوانی ستاره های پراکنده در آسمان مدهوشش کرد. لحظه ای در تماشای آنها محو ماند و سپس امتداد نجوا را در پیش گرفت.
از جای برخاست و دامانش را به دنبال کشاند. از کنار بستر حصیری سمندش رد شد و پاورچین پاورچین به سوی خیمه ای قدم برداشت. قصدش نه خیمه بود و نه رسیدن؛ تنها به صدا می اندیشید. صدا او را مسحور کرده و به دنبال خود می کشاند. سیندخت، سر به زیر، چونان رام شده ای به دنبال نجوا می شتافت.
درست کنار عمود خیمه بر زمین زانو زد. صدای آرام زنی را با همه وجودش دریافت:
_... و به روزی که مادر از فرزند می گریزد...
داشت نجوای عربی زنی را می شنید که تاکنون هرگز شبیه آن موسیقی را به گوش خود استماع نکرده بود. دست هایش را روی زمین ستون کرد و سر به زیر انداخت. با احترامی که در برابر کلمات گات ها ادا می کرد، به همان حرمت، اهورا مزدا را ستود:
_تو خدای یگانه ای هستی که هم من را و هم سایر مسافران این کاروان را آفریده ای!
این را نه که بر زبان بیاورد، که با لایه های قلبش سرود. اشک بر پهنای صورتش جاری شده بود.همین چند لحظه قبل بود که داشت خواب کیارش را می دید.
کیارش با ابزاری تیز، دل سنگ را می تراشید و واژه ای روی آن حک می کرد. آهنگِ تراشی که از حرکت دست های کیارش در فضا پیچیده بود، قلب سیندخت را به لرزه وا می داشت. اکنون داشت امتداد همان آهنگ را از کنار خیمه می شنید. در خواب به چشم های روشن او زل زد و پرسید:
_چه می نویسی کیارش؟
وکیارش تنها نگاهش کرده و لبخند زده بود. لبخندش او را نزدیک تر خواند و سیندخت دید که روی سنگی سفید، درست به بزرگی سنگی که در فیروزه تراشی نیشابور زیر دستش دیده بود، حک کرده است: یا عشق!
ادامه دارد...
✨✨✨✨✨
💐أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ
💐السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللّٰه
🕊💖 https://eitaa.com/behshtshohada 🕊💖
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #فصل_فیروزه ❣قسمت بیست و چهار ✨سوالش بند بند وجود سیندخت را به لرزه واداشت. تصور اینکه س
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#فصل_فیروزه
❣قسمت بیست و پنج
✨یادش آمد که اُم مسعود چگونه او را در آغوش گرفت و شانه به شانه اش گریست.
🍁دعا کن خدیجه! تو مادری داغ دیده ای و اجری بی نهایت نزد خداوند داری. خدا را در برابر اجر صبرت سوگند ده که کاروان کوچک ما شکل بگیرد و راهی شویم. دعا کن ما نیز مانند بانویمان، دعوت نامه امام را دریافت کنیم.
سیندخت با تعجب پرسید:
_دعوت نامه امام؟! پیش از این هم گفته بودی خدیجه! اما بانویتان با این همه شوق، برای چه همان ابتدا به همراه برادر به سفر مرو نرفت؟
خدیجه مانده بود که چگونه برای دختر آتش پرست، قصه مظلومیت مولایش را بازگوید. دست هایش را در هم قفل کرد. خود را عقب تر کشید و سرش را بر ستون ارابه تکیه داد. گویی به دورترین نقطه دنیا خیره شده بود.
_یک سال از رفتن برادر ایشان می گذشت اما نه رفتنی که به اراده خود ایشان باشد. مامون را که حتما می شناسی. او از وجود عشقی که در دل من و انسان هایی مثل من بود، هراس داشت. این عشق، این فطرت، تاج و تخت مامون را به خطر می انداخت. او از این می ترسید که برادر بانو، در مدینه، پایگاهی میان مردم بیابد و روزی بر حکومت نابه حق او بشورد. ترس، مامون را بر آن داشت تا به زور، مولای ما را به مرو فراخواند و به زور، ولایت عهدی را به او پیشنهاد دهد.
دختر یادش آمد که در تجارتخانه پدر، همه این ها را از زبان مشتریان شنیده بود. همان روزهایی که قرار بود علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به نیشابور بیاید.
یادش آمد روز رسیدن ایشان به نیشابور، چه قیامتی در شهر به پا شده بود.قیامتی که حتی سمند را هم بی قرار کرده بود. دید که زبان بسته چطور شیهه کشان خود را به دروازه شهر می رساند و از دستور سیندخت تَمرُّد می کند.
دیده بود که آن روز اسبش هم از او فرمان نمی برد. در میان جمعیت پیش از همه، چشمش به کیارش افتاد. بار دومی بود که او را می دید. کیارش در صفوف ابتدایی ایستاده بود و مانند سایر قلم به دست ها، یادداشت می کرد. او داشت سخنان ابن موسی(علیه السلام) را روی پوستی نازک می نوشت.
سیندخت نه تنها کیارش، که در آن روز هزاران مرد کاتب را در حال نگارش حدیث می دید.با گوش های خودش می شنید صدایی را که حال و هوای شهر را زیر و رو کرده بود: کلمه لا اله الا الله حصنی...
رافعه، معنای تمامی واژگان را یادش داده بود. به خاطر آورد که توانست در همان بار اول، معنای سخن علی ابن موسی(علیه السلام) را به خوبی بفهمد؛ اینکه او خود را شرطی برای در امان ماندن معرفی کرده بود.
سیندخت سوار بر سمند، مردان قلم به دست را تماشا می کرد. از میان هزاران مرد، توقف چشمانش تنها در دست های پسر فیروزه تراش بود. بهانه ای یافته بود که فردا بی خبر به مغازه او برود و از او بخواهد که یادداشتش را به او نشان دهد؛ اما نه! این هم بهانه خوبی نبود.
ادامه دارد...
✨✨✨✨✨
💐أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ
💐السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللّٰه
🕊💖 https://eitaa.com/behshtshohada 🕊💖