eitaa logo
🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
7.7هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
526 فایل
🌷بهترین مسیر خوشبختی🌷 #تخریب_چی کانال⇩⇩⇩ @mosaferbehesht133 ⇯⇯⇯⇯⇯⇯⇯⇯ سلام خیلی خوش آمدید✋ راه ارتباطی @mersad_968 تبلیغ و تبادل هم داریم @mosaferbehesht14 https://daigo.ir/secret/9499154387 نقد و پیشنهادها
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت این سه جمله رو مطرح می کنن و بعد می فرمایند 👈 فلم اره بحمدالله الا خیرا ابن همه اتفاق افتاده اما می فرماید من از خدا جز خوبی ندیدم✅😍 اون وقت گاهی بنده و شما کوچک ترین مشکل تو زندگیمون بوجود میاد شروع می کنیم به جزع و فزع کردن😖 به اهل بیت خیلی ارادت داریم اما یه ذره مشکل بوجود میاد دیگه همه چیزو فراموش می کنیم بعد حضرت مژی فرماید 👈ایها الناس کل امرئ لاق ما یفر منه فی فراره مردم فک نکنید که میشه از مرگ فرار کرد
انسان اگه از مرگ فرار کنه به مرگ میرسه و ملاقاتش میکنه😢 اگه اجل کسی برسه حاذق ترین پزشکان، جاهل ترین پزشک میشن از مرگ میشه فرار کرد؟ ایا میشه با پول و ثروت و .... خریدش؟؟؟ حشرت وقتی این جمله رو فرمودن بعد می فرمایند که یه عمر براتون نهج البلاغه و خطبه و ....خوندم اثر نکرد اما وقتی جنازه من رو دارن می برند کسی که اهل موعظه و عبرت هست با این بدن آرام عبرت میگیره✅
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Panahian-Clip-Eghrar.mp3
1.05M
میخوای عاقبت بخیر بشی، هیچ بدی و قایم نکن"
بیاید بنویسیم اعتراف کنیم به خطاهامون...
🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
🍃بهترین سرنوشت این شب‌ها شب نوشتن دفتر تقدیر ماست بناست در دفتر تقدیر من چه چیزی نوشته شود؟ تا سال آینده هستم یا رفته‌ام؟ در مسیر توام یا دورافتاده از تو؟ در شمار سربازان تو در آمده‌ام یا همچنان سربارت مانده‌ام؟ یا این که زبانم لال... نه، نمی‌خواهم باور کنم در مقابلت ایستاده باشم! دفتر تقدیر من باید به امضای تو برسد. می‌شود امضا که خواستی بکنی دفترم را نشانم بدهی؟! قدر این شب‌ها را کاش می‌دانستم و بیشتر التماس می‌کردم که اگر بناست چیزی در دفتر تقدیرم بنویسند شبیه تو شدن اوّلین سطر دفترم را مزیّن کند. اگر دفتر تقدیرم با این جمله آغاز شود و تو هم آن را نشانم بدهی دیگر میلی برای خواندن باقی سطرها ندارم. مدّت‌هاست که دیگر آرزویی جز شبیه تو شدن در دلم نیست. شبیه تو باشم دیگر چه فرقی می‌کند فقر را در دفتر تقدیرم نوشته باشند یا غنا را شبیه تو از دنیا حتّی اگر کاهی هم نداشته باشد خودش را ثروتمندتر از کسی می‌بیند که کوهی از طلای سرخ دارد. کسی که شبیه توست دیگر نیازی ندارد به بیماری یا سلامت خویش فکر کند شبیه تو که باشم در میان انبوهی از بیماری‌ها از سالم‌ترین آدم‌ها بیشتر احساس سلامتی می‌کنم پس چه فرقی می‌کند در دفتر تقدیرم بیماری نوشته باشند یا صحت؟ شبیه تو باشم در میان مردم برایم هر اندازه جا باز شود باز هم فرقی نمی‌کند. مگر می‌شود شبیه تو بود و به جایگاه خویش در میان مردم اندیشید؟ مطرودترین آدم وقتی احساس می‌کند که شبیه توست در خویش دنیایی از عزّت می‌بیند. اصلاً عزّت چه معنایی دارد جز شبیه تو شدن؟ هر چه قدر فکر می‌کنم چیزی را پیدا نمی‌کنم که به اندازۀ شبیه تو شدن چشم مرا در این دفتر تقدیر پر کند. اگر بناست شبیه تو باشم هر چه غیر از آن در دفتر تقدیرم نوشته می‌شود را با جان و دل می‌خرم و اگر بنا نیست شبیه تو بودن در دفتر تقدیرم ثبت ‌شود هیچ خوبی به چشمم نمی‌آید و هیچ بدی هم تنم را نمی‌لرزاند شبیه تو نبودن یعنی سیاهی و بالاتر از سیاهی مگر رنگی هست؟ قلم سرنوشت را بردار و در اوّلین سطر دفتر تقدیرم بنویس: این بنده تا سال آینده شبیه حجّت خدا خواهد شد. شبت بخیر بهترین سرنوشت!
امشب ‌نمی‌شود به‌ نماز شبِ‌ علی فکری‌ به ‌حالِ‌ سائل ِ‌بی‌آبرو کنی..؟
قبول باشه✋🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بسم الله الرحمن الرحیم»
شب‌‌ نونزدهم‌رمضان۱۴۴۴ _شب قدر ماه مهمانی خدا هندزفری بیارین بزارید تو گوشتون همراه متن گوش کنید فایل صوتی رو🖤👇🏻👇🏻
می رود سمت مسجد کوفه با دلی خسته از زمانۀ خود خسته از کوفيان و بی دردی غرق اندوه بی کرانۀ خود می رسد با دل پر آشوبش مرد غربت ، انيس سجاده همدم چشمهای بارانيش می شود چشم خيس سجاده😭😭😭 دیگه آخرین قدم‌هایی که داره بر میداره .. آخرین شبی که مناجاتِ علی رو نخل ها می‌شنوند .. آخرین شبی که اذانِ علی رو مسجد کوفه می‌شنوه .. شبِ رسیدنِ به آرزوی سی سالۀ علیِ .. شبِ راحت شدن از درد و غم و جدایی و فراق .. 😭😭😭😭
گريه های شبانۀ او را گونه‌ی خيس ماه می داند شرح سی سال بی کسی اش را دل بی تاب چاه می داند😭😭😭😭 آخرین حرف‌هاشو به چاه زد ..💔 سی سال کسی نبود دردِ دلِ علی رو بشنوه .. 🥺 می‌رود سمت مسجد کوفه تا که با عشق بی حساب شود می رود تا محاسن خورشيد بين محراب خون خضاب شود😭😭😭😭
سی سال گریه کردی و ناله زدی .. سی سال تنهایی سر تو چاه بردی و ناله زدی .. تنهایی سخته گریه کردن .. ممنونتیم ما رو دوباره جمع کردی اجازه دادی تو روضه بیاییم .. ممنونم این گریه ها رو از ما نگرفتی .. 😭😭😭😭 می رود تا که مستجاب شود ندبه های شبانه اش حالا می رود تا خدای خوبيها مرتضی را بگيرد از دنيا بين محراب اشک و دلتنگی موسم آخرين سجود آمد ناگهان مثل صاعقه، تيغی بر سر آسمان فرود آمد 😭😭😭😭
همه میگفتن نزن .. محراب میگفت نزن .. مسجد و مناره میگفت نزن .. اذان میگفت نزن اقامه میگفت نزن .. اما یه نفر تو این عالم میگفت بزن ، اونم خودِ علی بود .. میگفت بزن راحتم کن . 😭😭😭😭 سجدۀ تيغ و ابروي خورشيد باز شق القمر شده انگار بين محراب فرق کعبه شکافت شب مولا سحر شده انگار شوق پرواز بال و پر می زد در تپش های چشم کم سویی آمد از آسمان به دنبالش بيقرار شکسته پهلویی 😭😭😭😭
نگاه کرد دید فاطمه اومده، پیغمبر اومده .. بچه هاش بالاسرش دارن گریه میکنن .. محراب غرقِ خونِ .. امام مجتبی یه جوری گریه میکرد پسرِ ۳۷ ساله‌س .. پسرِ بزرگِ باباست .. یه نگاه کرد دید فرق شکافته بابا غرقِ خونِ .. این زخم با زخم‌های همیشه فرق داره این لحظه با همۀ لحظه ها فرق داره .. اینجا به جا اینکه پسر پدر رو آرام کنه امیرالمومنین دید الانه که امام حسن قالب تهی کنه .. صدا زد پسرم آروم باش بابا من از این ضربه ها زیاد خوردم .. من از این شمشیرا زیاد خوردم .. بابا آروم باش گریه نکن، حسینم داره تورو نگاه میکنه .. تو پسرِ بزرگِ منی .. من کنارِ محراب میشینم تو نماز رو ادامه بده مردم از نماز نمونن .. درد رو به جان خرید اما به امام مجتبی فرمود به خاطرِ من نمازِ صبحِ مردم از بین نره .. نماز رو ادامه بده .. (حیفم میاد این چند بند رو نخونم ..)  😭😭😭
در کنار غروب چشمانش آه سعی طبيب بي معناست سالها بی قرار رفتن بود بعد زهرا شکيب بی معناست راوی سالها پريشانی ست گيسویی که چنين سپيد شده در دل کوچه‌های دلتنگی سالها پيش از اين شهيد شده 😭😭😭😭
تو جنگِ صفین به عمار فرمود به همۀ لشگر بگو خضاب کنن برا بالا بردنِ روحیه لشگر همه حنا بستن و خضاب کردن فقط خودِ امیرالمومنین خضاب نکرد .. عمار میگه سوال کردم یا امیرالمومنین چرا خضاب نکردی؟! سرِ مبارکش رو انداخت پایین، یه دست به محاسنش کشید تو چرا می پرسی ؟! .. تو که میدونی من عزادارِ فاطمه‌ام .. تو که میدونی من بعد از فاطمه عزادارم .. تو که میدونی دیگه لباسِ نو نپوشیدم، دیگه عطر نزدم .. تو که میدونی من بعد از فاطمه عزادارم .. تو که میدونی من سی ساله عزادارِ در و دیوارم .. 😭😭😭😭
راوی سال ها پریشانی‌ست گیسویی که چنین سفید شده‌ست در دل کوچه های دلتنگی سال ها پیش ازین شهید شده‌ست هرگز از ياد او نخواهد رفت😭😭😭😭 اول کسی که برا این روضه گریه کرده خودِ امیرالمومنینِ .. اول کسی که برا این روضه داد زده خوده علیِ .. (کِی داد زد؟!) همون شبی که بچه‌هاش آستین به دهان گرفته بودن .. 😭😭😭😭
هرگز از ياد او نخواهد رفت سورۀ کوثر و در و ديوار آتش و تازيانه و سيلی غنچۀ پرپر و در و ديوار دست او بسته بود اما ديد گل ياسش به يک اشاره شکست در هجومی کبود و بی پروا دست و پهلو و گوشواره شکست 😭😭😭
کاش به جا دستات، چشمات رو بسته بودن .. خدا برا هیچ مردی نیاره ببینه ناموسش بینِ چهل تا نامحرم اسیرِ .. بی جهت نبود تا وقتی شمشیر رو زد گفت راحت شدم .. تا با صورت افتاد تو محراب یه نفس راحت کشید .. ببرمت از مدینه یه جای دیگه، (شبِ احیاست) زیرِ بغل هاشو گرفتن رسیدن مقابلِ در خانه یه نگاه به اطراف چشمایِ بی رمقش رو باز کرد گفت حسنم، حسینم بزارید خودم وارد بشم .. منو با این حال نزارید واردِ خانه نکنید .. 😭😭😭😭😭