eitaa logo
🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3هزار ویدیو
531 فایل
🌷بهترین مسیر خوشبختی🌷 #تخریب_چی کانال⇩⇩⇩ @mosaferbehesht133 ⇯⇯⇯⇯⇯⇯⇯⇯ سلام خیلی خوش آمدید تبلیغ و تبادل هم داریم @mosaferbehesht133 Yarab89 https://daigo.ir/secret/9499154387 نقد و پیشنهادها
مشاهده در ایتا
دانلود
تو این شبهای آخر هر شب مهمان یکی از فرزندانش بود، شب نوزدهم روایته مهمان دخترش ام کلثوم بود هی بابا داره زیر لب میگه دارم میام... دوریمون داره تموم میشه حضرت ام کلثوم رفت پیش پدر گفت بابا جان با کی حرف میزنید؟ یه شب مهمون ما شدی ببین با دل دخترت چیکار میکنی؟!
دختره دیگه... دخترا بابایی اند تحمل دوری پدر رو نداره💔 فرمود دخترم امشب شب وصل منه خیلی دلم برا مادرت تنگ شده💔 همچین که اومد از در بیرون بره، دید این مرغابی ها دور حضرت رو گرفتن میفهمن امیرالمونین داره کجا میره...
تا اومد بره این لباس و این عبا گیر افتاد به دستیگره‌ی در حضرت لباس رو از دستگیره درآورد شاید اونجا رو زمین نشست...نمیدونم یه آهی کشید... چیشده؟ علی نگاهش به در افتاده... اینجا لباس علی به در گیر کرد... یهو دلش رفت به سی سال پیش اون لحظه‌ای که فاطمه‌اش پشت دره💔
در دلش مجلسی ز روضه به پا باز با قصه ی جوانش شد فقط انگار روضه خوان کم داشت درب و دیوار روضه خوانش سمت مقصد ، علی که حرکت کرد ناگهان چشم اوبه در افتاد در برایش چه روضه ای می خواند یاد گیسوی شعله ور افتاد شعله ها را کمی خنک تر کرد اشک چشمان حیدر کرار در هیاهوی روضه های در نمکی هم به روضه زد دیوار
حضرت سمت کوچه راهی شد روضه را کوچه سخت تر می‌خواند...💔 یاد اون روزی افتاد ک زهراشو میون کوچه‌ها سیلی زدند💔 حضرت راهی مسجد شد... همه‌تون اهل روضه‌اید...
رکعتی با خدای خود دل داد بعد افتاد روی سجاده بین محراب غرق خون خود فاتح خیبر است افتاده💔 امشب خورشید دلش خون شدُ ماه زمین خورد... سخت است بگویم اسد‌الله زمین خورد😭💔 بعضیا میگن کجا زمین خورد؟
زیر بغلاشو پسراش گرفتن... نزدیکای خونه رسیدن دست حسنین رو کنار زد عرضه داشتند چه میکنید پدر؟ فرمود خونُ پاک کنید از سر و روم بذارید خودم رو پاهام بیام... زینب اگه اینطور منو ببینه میمیره😭 تا رها کردن پدر خورد زمین💔
اینجا بار اول نبود اولین بار که تو کوچه زمین خورد بچه‌ها خبر دادند مادرمون دیگه نفس نمیکشه😭 هیئتمون امشب گره خورده به مادر مادر دستمون رو بگیر از مسجد تا خونه راهی نبود نوشتن سه بار عبا گرفت زیر پاش با صورت زمین میخورد صدا می‌زد فاطمه‌...💔
در بستر مظلومیت آقای حنین است این مرد جگرسوخته بابای حسین است🥺 یه خاطره بگم از یه شهید گریزِ روضه مُ از اینجا باشه شهید عباس صابری از شهدای دفاع مقدسِ ، تو عالم رویا امیرالمومنینُ دید حضرت فرموده بودن تو میای پیش ما خیلی زود، عرضه داشت آقا چه جور؟!!
زمانِ جنگِ؛ حضرت فرموده بودن میری فلان لشکر پیش فلان مسئول میگه اعزامت کنن؛ الله اکبر .. یعنی میشه امشب یه امضا هم برا ما بزنی آقا ... نمیگم اون که به شهدا دادی به منم بده من به این حرفا نمیام .. امشب اومدم دلمُ آروم کنی ... من گریه نکنم میمیرم...
گفت امضات رو زدیم تو مالِ مایی ، فردا میری پیشِ فلانی میگی منو بابام فرستاده .‌.. دیدی وقتی میری نجفم، دم در زبونت به هیچ چی نمیچرخه .. یهو میگی سلام بابا🙂 فرمانده ش میگه اومد لشکر ما رو پیدا کرد گفت قراره من بیام تو نیروهای شما ، قبولش نکردن گفتن ما اینجور که نیرو جذب نمیکنیم .. گفت منو بابام فرستاده
دیشب امیرالمومنین نشانی شما رو داد .. میگه یهو به‌هم ریختم... به خودم اومدم گویا یه جوری به اونم یه نشانی دادن .. پذیرشش کرد ، اعزام شد ذی الحجه رسید به جبهه ها و خط مقدم ، چله گرفت... بهش گفتن شب هفتم محرم پیشِ مایی ‌‌، عاشورا تشییع جنازه تِ