انسان شناسی 011.mp3
12.07M
#انسان_شناسی ۱۱
#استاد_شجاعی 🎤
#حجتالاسلام_توکلی
← بعضیها با نگاه کردن... با همین کار ساده،
از ازل تا ابد را طی میکنند و
از زمین، تا ملکوت آسمانها ، اوج میگیرند!
← بعضیها قادرند با همین کار ساده،
پنجرهای به جهانی از یقین و هدفمندی و آرامش...به روی خود بگشایند!
💥 چرا ما سالهاست دیدهایم
اما حقیقت شگرف نهفته در آنچه دیدهایم،
هیچگاه قلبمان را، تکان ندادهاست؟!
#بنات_المهدی_پردیس
https://eitaa.com/amerinepardis
به آمرین پردیس بپیوندید💖
👇👇👇
@amerinepardis
▫️گزارش تصویری
🔰هم اکنون مراسم گرامیداشت شهید مدافع حرم سردار پاسدار حسین محمدی در مسجد امام علی(ع) شهر پردیس
#اخبار
#بنات_المهدی_پردیس
https://eitaa.com/amerinepardis
به آمرین پردیس بپیوندید💖
👇👇👇
@amerinepardis
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹اثرات سقوط یک زن در جامعه
💢حتما گوش کنید و نشر دهید...
#استادعالی
#بنات_المهدی_پردیس
https://eitaa.com/amerinepardis
به آمرین پردیس بپیوندید💖
👇👇👇
@amerinepardis
#یادت_باشد
#قسمتیازدهم
🌿﷽🌿
💐از پشت شیشه پنجره سیسیسیو بیمارستان در حال دعا برای شفای همه مریضها و مادربزرگم بودم. دو سه روزی بود که ننه را به خاطر مشکل قلبی بستری کرده بودند. خیلی نگرانش بودم. در حال خودم نبودم که دیدم یکی سرش را چرخاند جلوی چشمهای من و سلام داد. حمید بود. هنوز جرئت نکرده بودم به چشمهایش نگاه کنم؛ حتی آن روز نمیدانستم چشمهای حمید چه رنگی هستند.
گفت:
_ نگران نباش، حال ننه خوب میشه. راستی! دو روز بعد برای دکتر ژنتیک نوبت گرفتم.
🌷نوبتمان که شد، مادرم را هم همراه خودمان بردیم. من و مادرم جلوتر میرفتیم و حمید پشت سر ما میآمد. وقتی به مطب دکتر رسیدیم، مادرم جلو رفت و از منشی که یک آقای جوان بود پرسید:
_ دکتر هست امروز یا نه؟
منشی جواب داد:
_ برای دکتر کاری پیش اومده نمیاد. نوبتهای امروز به سهشنبه موکول شده.
🌺مادرم پیش ما که برگشت، حمید گفت:
_ زندایی شما چرا رفتی جلو؟ خودم میرم برای هفته بعد هماهنگ میکنم، شما همین جا بشینید.
حمید که جلو رفت، مادرم خیلی آرام و با خنده گفت:
_ فرزانه! این از بابای تو هم بدتره!
🍎فقط لبخند زدم. خجالتی تر از این بودم که به مادرم بگویم: «خوبه دیگه، روی همسر آیندش حساسه!» از مطب که بیرون آمدیم، حمید خیلی اصرار کرد تا ما را یک جایی برساند، ولی ما چون برای خرید وسایل مورد نیاز مادرم میخواستیم به بازار برویم همان جا از حمید جدا شدیم.
سهشنبه که رسید، خودمان به مطب دکتر رفتیم. در اتاق انتظار روی صندلی نشسته بودیم. هنوز نوبت ما نشده بود. هوا نه تابستانی و گرم بود، نه پاییزی و سرد. آفتاب نیمه جان اوایل مهر از پنجره مطب میتابید.
🌷حمید با اینکه سعی میکرد چهره شاد و بی تفاوتی داشته باشد، اما لرزش خفیف دستهایش گویای همه چیز بود. مدت انتظارمان خیلی طولانی شد. حوصلهام سررفته بود. این وسط شیطنت حمید گل کرده بود. گوشی را جوری تکان میداد که آفتاب از صفحه گوشی به سمت چشمهای من بر میگشت. از بچگی همینطور شیطنت داشت و یکجا آرام نمیگرفت. با لحن ملایمی گفتم:
_ حمیدآقا! میشه این کار رو نکنید؟
❤️تا یک ماه بعد عقد همینطور رسمی با حمید صحبت میکردم، فعلها را جمع میبستم شما صدایش میکردم.
با شنیدن اسم «آقای سیاهکالی» بی معطلی به سمت اتاق خانم دکتر رفتیم. به اتاق در که رسیدیم، حمید در را باز کرد و منتظر شد تا من اول وارد اتاق شوم و بعد خودش قدم به داخل اتاق گذاشت و در را به آرامی بست.
دکتر که خانم مسنی بود از نسبتهای فامیلی ما پرسوجو کرد. برای اینکه دقیقتر بررسی انجام بشود، نیازمند بود شجرهنامه خانوادگی بنویسیم. حمید خیلی پیگیر این موضوعات نبود. مثلا نمیدانست دایی ناتنی پدرم با عمه خودش ازدواج کرده است، ولی من همه اینها را به لطف تعریفهای ننه میدانستم و از زیر و بم ازدواجهای فامیلی و نسبتهای سببی و نسبی با خبر بودم، برای همین کسی را از قلم جا نینداختم.
از آنجا که در اقوام ما ازدواجهای فامیلی زیاد داشتیم، چندین بار خانم دکتر در ترسیم شجرهنامه اشتباه کرد. مدام خط میزد و اصلاح میکرد. خندهاش گرفته بود و میگفت:
❤️_ باید از اول شروع کنیم. شما خیلی پیچ پیچی هستید!
آخر سر هم معرفی نامه داد برای آزمایش خون و ادامه کار.
روز آزمایش فاطمه هم همراه من و حمید آمد . آزمایش خونِ سخت و دردآوری بود. اشکم در آمده بود و رنگ به چهره نداشتم. حمید نگران و دلواپس بالای سر من ایستاده بود. دل این را نداشت که من را در آن وضعیت ببیند. با مهربانی از در و دیوار صحبت میکرد که حواسم پرت بشود. میگفت:
_ تا سه بشماری تمومه.
آزمایش را که دادیم، چند دقیقهای نشستم. به خاطر خون زیادی که گرفته بودند، ضعف کرده بودم.
ادامه دارد.....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#بنات_المهدی_پردیس
https://eitaa.com/amerinepardis
به آمرین پردیس بپیوندید💖
👇👇👇
@amerinepardis
🚨 هم اکنون ⏰
📺شبکه افق، برنامه خیابان آزادی
⭕️با حضور #دکتر_تقوی
♨️ موضوع : آیا فعالیت درباره حجاب، جامعه را دوقطبی می کند؟🤔
لینک پخش زنده:👇👇
https://telewebion.com/live/ofogh
#بنات_المهدی_پردیس
https://eitaa.com/amerinepardis
به آمرین پردیس بپیوندید💖
👇👇👇
@amerinepardis
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی از دیدار مداحان اهل بیت (ع) با رهبر انقلاب
🔹روایت دیدنی «حسینیه معلی» از دیدار مداحان اهل بیت (ع) با رهبر انقلاب اسلامی
🔸 ساعت ۲۲:۳۰ پخش همزمان از رسانه KHAMENEI.IR و شبکه ۳ سیما
#بنات_المهدی_پردیس
https://eitaa.com/amerinepardis
به آمرین پردیس بپیوندید💖
👇👇👇
@amerinepardis
AliFani.Elahi.Azom.Albala(128).mp3
3.63M
. قرار شبانه 🌙
به رسم هرشب
با هم برای سلامتی و ظهور
صاحب الزمان «عج»
دعا میکنیم🌱
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اإِلٰهِی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْکَشَفَ
الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ،
وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَیْکَ
الْمُشْتَکیٰ، وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ.
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ
الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِکَ
مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِیباً
کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ.
یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ، یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیانِی فَإِنَّکُما کافِیانِ، وَانْصُرانِی فَإِنَّکُما ناصِرانِ.
یَا مَوْلانا یَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یَا
أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ.🕊️
#بنات_المهدی_پردیس
https://eitaa.com/amerinepardis
به آمرین پردیس بپیوندید💖
👇👇👇
@amerinepardis