فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
«استاد دانشمند» :
🔴 نتیجه ترک امر به معروف و نهی از منکر!
#بی_تفاوت_نباشیم
💚 #بنات_المهدی_پردیس 💚
🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
💚بنات المهدی💚
#انسان_شناسی ۱۳۹ #استاد_شجاعی #استاد_عالی ـ تعریف شما از پدیدهای به نام "مرگ" چیست؟ ـ در لحظهی
انسان شناسی 140.mp3
10.9M
#انسان_شناسی ۱۴۰
#استاد_شجاعی
#استاد_فرحزادی
💥 مهمترین مسئلهای که انسان بعد از وفات در مورد آن، بسیار جزئی و دقیق، مورد مؤاخذه قرار میگیرد چیست؟
💚 #بنات_المهدی_پردیس💚
🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
💚بنات المهدی💚
#یادت_باشد
#قسمتصدشصتهفتم
🌸به زور من را از تابوت حمیدم جدا کردند، بابا کشان کشان من را تا دم پله ها آورد، روی هر پله می نشستم و گریه می کردم.
گفتم: بذارید همین جا بمونم، دو هفته است که عزیز دلمو ندیدم، دو هفته است که حمید پیش من نبوده.
🌷پله آخر که رسیدم آقا سعید را دیدم، بهش گفتم:
«آقا سعید حداقل تو اجازه نده حمید رو ببرند سردخونه، حمید از سرما بدش میاد».
تصور این که هم بازی کودکی هایم و همسفر زندگیم تنهایم گذاشته است من را به نابودی مطلق می کشاند.
مرا به زور سوار ماشین کردند، به مسجد محله پدری حمید رفتیم، همان مسجدی که بارها حمید دوران کودکی در آن مکبری کرده بود و حالا همه آمده بودند تا آخرین اذان عشق را از پیکر بی جانش بشنوند.
پیکر را برای مراسم شب وداع آوردند، جای سوزن انداختن نبود، عکس هایش را نشان دادند، فیلم هایش را پخش کردند.
مراسم که تمام شد پیکر را داخل آمبولانس گذاشتند، با پاهای بدون کفش دنبال تابوت دویدم، دلم می خواست هر کجا که حمید هست همان جا باشم.
جمعیت کنار می رفت و من دنبال حمید می دویدم، دوستانم من را کنار کشیدند، نگذاشتند با حمید همراه باشم.
💐 از مسجد به خانه پدرم آمدیم، حالم آن قدر بد بود که نمی توانستم به خانه عمه بروم، مادرم ناهار عدس پلو درست کرده بود لب نزده بودم، باز همان را گرم کرد ولی من نتوانستم چیزی بخورم.
تا غذا را دیدم شروع کردم به گریه کردن، ظرف غذا پر از اشک شده بود، حمید عدس پلو خیلی دوست داشت، روی عدس پلو تخم مرغ می ریخت، با سالاد شیرازی و نان می خورد.
تا مدت ها همین قضیه تکرار شد، هر چیزی را میدیدم یاد حمید می افتادم و مفصل گریه می کردم، غذاهایی که دوست داشت، جاهایی که باهم می رفتیم، خلاصه همه چیز!
مادرم با گریه گفت: «دختر گلم، الهی فدای اشکات بشم حالا که چیزی نمی خوری استراحت کن که جون داشته باشی، فردا خیلی کار داریم».
از فردای نیامده می ترسیدم، از فردایی که قرار بود حمید را تا دروازه های بهشت تشییع کنم، از فردایی که قرار بود چهره حمیدم را برای آخرین بار ببینم.
🌺برق ها خاموش بود ولی کسی آن شب نخوابید، برادرم داخل اتاق قرآن می خواند، صدای گریه بابا از داخل اتاق خواب می آمد، من هم کمرم را گرفته بودم، پذیرایی را دور می زدم و گریه می کردم.
لحظه به لحظه کمرم دولا میشد. با این که پیکرش را دیده بودم ولی هنوز باورم نشده بود.
پیش خودم می گفتم: «حمید که اهل بدقولی نیست، فردا چهار روزی که گفته بود تموم میشه خودش با من تماس می گیره».
دوست داشتم زمان به عقب برگردد، تا چند ماه بعد از آن همین احساس، همین انتظار را داشتم، ناخودآگاه به گوشی نگاه می کردم، منتظر بودم حمید دوباره زنگ بزند.
فکر می کردم هنوز آن چهار روزی که در تماس آخر گفت «باید صبر کنی» تمام نشده است!
💚 #بنات_المهدی_پردیس 💚
🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
1402613.mp3
2.25M
🟢 برنامه #جهاد_تبیین
🔸#قسمت_۲۱
#دکتر_علی_تقوی
🔺پاسخ به #شبهه👇🏻
مگه ما زمان پیغمبر (ص) گشت ارشاد داشتیم؟؟ مگه حضرت علی(ع) برای برخورد با بیحجابها و بدحجابها مامور گذاشته بودند؟؟ این کارهای شما همش بدعته...!😳
💚 #بنات_المهدی_پردیس 💚
🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
گرفته قلبم و آه هم مدد مرا ندهد...
برای درد فراقت کسی دوا ندهد...
بهراه مانده نگاهم بیا گل نرگس...
کسی به جز تو پناهی به بینوا ندهد...
قرائت زیارت آل یاسین
اللهم عجل لولیک الفرج
💚 #بنات_المهدی_پردیس 💚
🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨
❖◈ *هر روز یک صفـحـ📖ـه*◈❖
✵✿ بـا کـلام حــق ✿✵
〖 صـفـحـــه5⃣8⃣1⃣〗
🌸 *اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن*
📖 *اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن*
🌸 *اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن*
📖 *اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن*
🌸 *اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن*
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
💚 #بنات_المهدی_پردیس💚
🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷