💢زائر پا برهنه مزار حاج قاسم
🔴تصویری از زائرِ سودانی که با پای برهنه در گلزار شهدای کرمان و مزار سردار دلها حضور یافته است.
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
✳ حرّک زائر!
🔻 یک ضرب المثل انگلیسی میگوید «کلمهها میتوانند شما را بکشند.» «حرّک زائر» داریم تا «حرّک زائر»! یکی توی #کربلا میشنوی و یکی توی #بقیع. آن حرّکها برای این است که سریع بروی که زیارت به بقیه هم برسد و این حرّکها برای این است که غربتافزایی کند. خیلی حرف است که یکی با چوبپر لطیف و رنگی آرام بزند روی شانهات با خنده بگوید «برو» و یکی با باطوم و پوتین و لباس پلنگی بگوید «حرّک زائر» و بزند زیر دوربینت.
👤 #حامد_عسکری
📚 از کتاب #خال_سیاه_عربی
📖 صفحه ۸۴
❤ خیلی گذشته از سفر آخرم، حسین...
✅ @beneshanha
🌷 یازهرا🌷
شهیدی ک نماز نمیخواند🤔
تو گردان شایعه شد
نماز نمی خونه
گفتن ..
تو که رفیق اونی..بهش تذکر بده..
باور نکردم و گفتم ..
لابد می خواد ریا نشه..
پنهانی می خونه.☺️
وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون.. بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم
با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! 😳توی سنگر کمین.. در کمینش بودم
تا سرحرف را باز کنم ..
گفتم بهش ک..
ـ تو که برای خدا می جنگی.. حیف نیس نماز نخونی…😁
لبخندی زد و گفت ..
یادم می دی نماز خوندن رو☺️
ـ بلد نیستی ؟😳
ـ نه..تا حالا نخوندم😢
همان وقت داخل سنگر کمین.. زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن..تا جایی
که خستگی اجازه داد.. نماز خواندن را یادش دادم
توی تاریک روشنای صبح.. اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم
هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد آرام که کف قایق خواباندمش.. لبخند کم رنگی زد.😔
با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد . . .
و با لبخند به شهادت رسید.😔🌹
اری.. مسیحی بود که مسلمان شد و بعد از اولین نمازش به شهادت رسید...😓
به یاد وهب شهید مسیحی کربلا...😔
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
وقتی برای خدا باشی،
تو را آنقدر مشهور می کند که
عالم تو را بشناسد...
ثمرۀ اخلاص و معامله با خدا این است.
#شهید_خوشنام_ابراهیمهادی 🌷🕊
#شادیروحشصلوات💐
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
🌹هفتم مهر روز بزرگداشت فرماندهان دفاع مقدس گرامیباد
🕊شادی روح بلندشان صلوات
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
💠آه خان طومان!
تا چند سال پیش اسم سوریه برای ما معنی حرم مطهر حضرت زینب (س) و حضرت رقیه(س) را داشت
ولی تا همیشه برای ما نام سوریه
پشتمان را...
دلمان را می لرزاند...
وعده گاه..
نه !!
#قربانگاه می دانید یعنی چه؟؟!!
جغرافیای دلمان گسترده ترشد
خان طومان دیگر
یعنی منطقه ای از مازندران ..
سند حرف هایمان؛
قباله ی مالکیت مان، خون سرخ شهیدان حاج عبدالرحیم هاست
سالخورده و کابلی هاست
قنبری و بلباسی و جمشیدی هاست اسدی ؛ حاجی زاده، رادمهر؛ عابدینی و کمالی و عشریه هاست
مشتاقی؛ طاهر و بواس هاست و..
🌷آه خان طومان!
#مازندرانِ کوچکِ من؛
باغت آباد!
که گلهای زیبای باغمان پرپرشده..
اما بویِ عطرگلِ محمدی، بوی تربت حسینِ زینبت آراممان می کند..
هدیه به ارواح طیبه شهدای کربلای خان طومان #صلوات
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
#معجزه_شهداوتفحص
#خاطره_ای_از_کرامت_شهدا
هر کی حاجت داره بخونه
مادر شهید میگفت: نزدیک محرم بود که من پایم شکست و در خانه افتاده بودم و دکتر ها گفتند که به سختی خوب میشود .
یک روز دلم شکست و گفتم: خدایا من به مسجد میرفتم سبزی پاک میکردم، فرشها را جارو میزدم و کارهای هیئت را انجام میدادم... اما الان خانه نشین شده ام..
شب به شهید خودم متوسل شدم و خوابم برد؛ درعالم خواب دیدم که محمدم با عده ای از رفقای خودش که شهید شده اند آمد و یک شال سبز هم به گردنش بود ؛ گفتم: مادر کجا بودی؟
گفت: ما از کربلا می آییم
گفتم: مادر مگر نمی بینی من به چه وضعی در خانه افتاده ام؟
گفت: اتفاقا شفایت را از اباعبدالله(ع) گرفتم .و بعد شال را از گردنش برداشت و روی پای من انداخت و گفت مادر شکستگی پایت خوب شده؛ این دردی که داری بخاطر گرفتگی عضلات است .
گفت: مادر برو کارهای مسجد رو انجام بده
صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که میتوانم راه بروم؛ دخترم دوید و گفت: مادر بنشین، پای شما شکسته
گفتم: نه، پایم خوب شده
خواهر شهید تعریف میکند: یکدفعه دیدم در اتاق بوی عطر عجیبی پیچیده، گفتم مادر چه خبر است؟ این شال چیست؟
ماجرا را که برایمان تعریف کرد باور نمیکردیم .
گفتیم برویم نزد آیت الله گلپایگانی
شال را خدمت آیت الله گلپایگانی بردیم، هنوز صحبتی نکرده بودیم که ایشان شال را گرفتند، بوییدند و بوسیدند و شروع کردند به گریه کردن
گفتیم: آقاچه شده شما چه میدانید ؟
عرض کردند: این شال بوی امام حسین(ع) را میدهد .
گفتیم: چطور؟ گفتند: ما از اجداد ساداتمان از مقتل سیدالشهدا یک تربت ناب داریم ؛ این شال سبز بوی تربت اباعبدالله (ع) را میدهد بعد فرمودند: یک قطعه از این شال را به من بدهید وقتی من از دنیا رفتم در قبر و کفنم بگذاردید و من هم در عوض آن تربت نابی که در اختیار ماست را به شما میدهم .
📚منبع: کتاب ۵۴۰ داستان از معجزات و کرامات امام حسین (علیه السلام)
شهیدان زنده اند ....
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
نشان از بی نشان ها
#معجزه_شهداوتفحص #خاطره_ای_از_کرامت_شهدا هر کی حاجت داره بخونه مادر شهید میگفت: نزدیک محرم بود که
خاطره مادر شهید معماریان است
فیلم و عکس هاش موجود هست سرچ کنید پیدامیکنید
التماس دعا
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آیا این شهید را میشناسید؟
⭕️ صحنهای که سالهاست از تلویزیون میبینیم ولی نمیدانستیم که...
@beneshanha
الهى، حسن زاده چگونه دعوى بى گناهى کند که آدم و حوا زاده است نه مَلَک، و چگونه از آمرزش تو نا امید باشد که « رَبَّنَا ظَلَمنَا » گو است نه « بِمَا اَغوَیتَنِی » !
الهى، هر چه راز بود به پیغمبرت گفتى و آن ستوده بر ما ننهفت ؛ در یافتن آن ها ما را دریاب.
الهى، اسمم را حسن کردى که (( الاَسمَاء تَنَزَّلُ مِنَ السَّمَاء ))، خَلقم را حسن کردى که « تَبَارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخَالِقِین »، خُلقم را هم حسن گردان که « یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِم حَسَنَات ».
الهى، روزگارى تو را به آواز بلند می خواندم، اکنون از آن استغفار مى کنم که « اِذ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیّاً ».
الهى، سالیانى به خواندن اِشارات و اَسفار و شِفاء و فُصوص دل خوش بودم و اکنون به گفتن آن ها، عاقبت حسن را حسن گردان.
مهدی از شناسایی که آمد نیمه شب بود و خوابید
بچهها که برای نماز شب بیدار شده بودند،
او را صدا نکردند چون میدانستند
حسابی خستهست!
اما او صبح که برای نماز بیدار شد،
با ناراحتی گفت:
مگر نگفته بودم منم برای نماز شب بیدار کنید؟!
دلیلش را گفتند؛
آه سردی کشید و گفت:
افسوس شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد!
فردا شب مهدی هم، به خیلِ شهیدان پیوست..:)
💌| #شهید_مهدیسامع
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷