وقتی برای خدا باشی،
تو را آنقدر مشهور می کند که
عالم تو را بشناسد...
ثمرۀ اخلاص و معامله با خدا این است.
#شهید_خوشنام_ابراهیمهادی 🌷🕊
#شادیروحشصلوات💐
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
🌹هفتم مهر روز بزرگداشت فرماندهان دفاع مقدس گرامیباد
🕊شادی روح بلندشان صلوات
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
💠آه خان طومان!
تا چند سال پیش اسم سوریه برای ما معنی حرم مطهر حضرت زینب (س) و حضرت رقیه(س) را داشت
ولی تا همیشه برای ما نام سوریه
پشتمان را...
دلمان را می لرزاند...
وعده گاه..
نه !!
#قربانگاه می دانید یعنی چه؟؟!!
جغرافیای دلمان گسترده ترشد
خان طومان دیگر
یعنی منطقه ای از مازندران ..
سند حرف هایمان؛
قباله ی مالکیت مان، خون سرخ شهیدان حاج عبدالرحیم هاست
سالخورده و کابلی هاست
قنبری و بلباسی و جمشیدی هاست اسدی ؛ حاجی زاده، رادمهر؛ عابدینی و کمالی و عشریه هاست
مشتاقی؛ طاهر و بواس هاست و..
🌷آه خان طومان!
#مازندرانِ کوچکِ من؛
باغت آباد!
که گلهای زیبای باغمان پرپرشده..
اما بویِ عطرگلِ محمدی، بوی تربت حسینِ زینبت آراممان می کند..
هدیه به ارواح طیبه شهدای کربلای خان طومان #صلوات
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
#معجزه_شهداوتفحص
#خاطره_ای_از_کرامت_شهدا
هر کی حاجت داره بخونه
مادر شهید میگفت: نزدیک محرم بود که من پایم شکست و در خانه افتاده بودم و دکتر ها گفتند که به سختی خوب میشود .
یک روز دلم شکست و گفتم: خدایا من به مسجد میرفتم سبزی پاک میکردم، فرشها را جارو میزدم و کارهای هیئت را انجام میدادم... اما الان خانه نشین شده ام..
شب به شهید خودم متوسل شدم و خوابم برد؛ درعالم خواب دیدم که محمدم با عده ای از رفقای خودش که شهید شده اند آمد و یک شال سبز هم به گردنش بود ؛ گفتم: مادر کجا بودی؟
گفت: ما از کربلا می آییم
گفتم: مادر مگر نمی بینی من به چه وضعی در خانه افتاده ام؟
گفت: اتفاقا شفایت را از اباعبدالله(ع) گرفتم .و بعد شال را از گردنش برداشت و روی پای من انداخت و گفت مادر شکستگی پایت خوب شده؛ این دردی که داری بخاطر گرفتگی عضلات است .
گفت: مادر برو کارهای مسجد رو انجام بده
صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که میتوانم راه بروم؛ دخترم دوید و گفت: مادر بنشین، پای شما شکسته
گفتم: نه، پایم خوب شده
خواهر شهید تعریف میکند: یکدفعه دیدم در اتاق بوی عطر عجیبی پیچیده، گفتم مادر چه خبر است؟ این شال چیست؟
ماجرا را که برایمان تعریف کرد باور نمیکردیم .
گفتیم برویم نزد آیت الله گلپایگانی
شال را خدمت آیت الله گلپایگانی بردیم، هنوز صحبتی نکرده بودیم که ایشان شال را گرفتند، بوییدند و بوسیدند و شروع کردند به گریه کردن
گفتیم: آقاچه شده شما چه میدانید ؟
عرض کردند: این شال بوی امام حسین(ع) را میدهد .
گفتیم: چطور؟ گفتند: ما از اجداد ساداتمان از مقتل سیدالشهدا یک تربت ناب داریم ؛ این شال سبز بوی تربت اباعبدالله (ع) را میدهد بعد فرمودند: یک قطعه از این شال را به من بدهید وقتی من از دنیا رفتم در قبر و کفنم بگذاردید و من هم در عوض آن تربت نابی که در اختیار ماست را به شما میدهم .
📚منبع: کتاب ۵۴۰ داستان از معجزات و کرامات امام حسین (علیه السلام)
شهیدان زنده اند ....
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
نشان از بی نشان ها
#معجزه_شهداوتفحص #خاطره_ای_از_کرامت_شهدا هر کی حاجت داره بخونه مادر شهید میگفت: نزدیک محرم بود که
خاطره مادر شهید معماریان است
فیلم و عکس هاش موجود هست سرچ کنید پیدامیکنید
التماس دعا
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آیا این شهید را میشناسید؟
⭕️ صحنهای که سالهاست از تلویزیون میبینیم ولی نمیدانستیم که...
@beneshanha
الهى، حسن زاده چگونه دعوى بى گناهى کند که آدم و حوا زاده است نه مَلَک، و چگونه از آمرزش تو نا امید باشد که « رَبَّنَا ظَلَمنَا » گو است نه « بِمَا اَغوَیتَنِی » !
الهى، هر چه راز بود به پیغمبرت گفتى و آن ستوده بر ما ننهفت ؛ در یافتن آن ها ما را دریاب.
الهى، اسمم را حسن کردى که (( الاَسمَاء تَنَزَّلُ مِنَ السَّمَاء ))، خَلقم را حسن کردى که « تَبَارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخَالِقِین »، خُلقم را هم حسن گردان که « یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِم حَسَنَات ».
الهى، روزگارى تو را به آواز بلند می خواندم، اکنون از آن استغفار مى کنم که « اِذ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیّاً ».
الهى، سالیانى به خواندن اِشارات و اَسفار و شِفاء و فُصوص دل خوش بودم و اکنون به گفتن آن ها، عاقبت حسن را حسن گردان.
مهدی از شناسایی که آمد نیمه شب بود و خوابید
بچهها که برای نماز شب بیدار شده بودند،
او را صدا نکردند چون میدانستند
حسابی خستهست!
اما او صبح که برای نماز بیدار شد،
با ناراحتی گفت:
مگر نگفته بودم منم برای نماز شب بیدار کنید؟!
دلیلش را گفتند؛
آه سردی کشید و گفت:
افسوس شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد!
فردا شب مهدی هم، به خیلِ شهیدان پیوست..:)
💌| #شهید_مهدیسامع
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
♦️فرزندان رهبر انقلاب در زمان جنگ کجا بودند؟
🔹مهدی فضائلی معاون دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری در توییتر نوشته: در حالیکه آیتالله خامنهای به عنوان رئیس جمهور مردم را به جبهه دعوت میکردند دو فرزند ایشان مصطفی و مجتبی هم مدتها در جبهه حضور داشتند و فقط برخی فرماندهان و رزمندگان نزدیک ایشان از حضور آنها مطلع بودند.
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
اومد کنارم نشست و گفت: حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمایید
عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود
زمان جنگ توی محله ی ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود ، خیلی ها مسخره اش می کردند
یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش " غلامرضا اکبری "
عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت " شهید عبدالمطلب اکبری "
ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن
عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم ، بنده خدا هیچی نگفت
فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهاش رو پاک کرد.
بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت... فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش
.
10 روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردند
جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرش کردیم
وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود
نوشته بود:
" بسم الله الرحمن الرحیم "
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدند...
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند...
یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی
گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف میزدم ...
آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد...
🌷شهيد عبدالمطلب اكبرى🌷
📝راوی حجت الاسلام انجوی نژاد
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷
☘☘☘
پاییز 94 نزدیک #اربعین بود،حسن آقا رفت دنبال گذرنامه اما چند روز قبل #اربعین در پادگان سروصدای رفتن به سوریه پیچید.👥
حسن اقا عکس العملی درباره رفتن به سوریه از خود نشان نمی داد تا اینکه چند روز قبل از رفتن،اسم حسن اقا در لیست افرادی که به سوریه اعزام می شدند دیده می شد.👀
حسن اقا در سوریه بیش از حد توان خود کار می کرد ودرشبانه روز ۳ یا ۴ ساعت می خوابید.
تا اینکه حاج حسن چند روز پس از اعزام از ناحیه ی سر دچار #موج_گرفتگی واز کتف چپ مورد اصابت #ترکش قرار گرفت.😔😔
بعد از آمدن حسن اقا ومرخص شدن او از بیمارستان بقیه الله علاوه بر موج گرفتگی دوتا از ترکش هادر بدن او ماند وبه ما میگفت که این دو ترکش #سوغاتی من از سفرم به #سوریه است.☺️
گفت تا لحظه ای که جان دارم نمیزارم که این دو #ترکش را از بدنم خارج کنند.☝️
ترکش ها ماند تا اردیبهشت ماه ۹۵ در خان طومان ، میعادگاه عاشقان اهل بیت (س) او و ۱۵ نفر از همرزمانش بال در بال ملائک گشودند .
به نقل از همسر شهید حسن رجایی فر🌹🍃
یادش با صلوات
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷