eitaa logo
🇵🇸|ꪜꫀᴛʀ|
305 دنبال‌کننده
5هزار عکس
531 ویدیو
44 فایل
_اِرکبُوا فلک الحسین اَیها الغرقی... _به کشتی حسین(ع) بیایید ای غرق شدگان... https://daigo.ir/secret/75840999
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸|ꪜꫀᴛʀ|
@bengoo
چه نازه😃✨
هدایت شده از دلـنوشته های یک علـاف❥
به کراش سلام کنید
🇵🇸|ꪜꫀᴛʀ|
به کراش سلام کنید
خیلی خوبه خیلییییییی
هدایت شده از ‌ 𝂵 𝒜𝓈 𝂱
‌ 🌟 For @bengoo ))
🇵🇸|ꪜꫀᴛʀ|
‌ 🌟 For @bengoo ))
چه خوبهههه چقدر کاراکتره رو دوست دارم منم خیلی فلوت رو دوست دارم ولی بلد نیستم آه خدایه من چقدر این کاراکتر شبیه خودمههه🥲✨
فکر کنم زیادی ذوق کردم 😂
خب این کاراکتر زیبایی که می‌بینید🗿ساخته ی ذهن مریضه منه خیلی سمه زندگیش ولی پایان خوشی داره اصلا یه سمیه که میگم بعدا اسید در کنار خود آماده داشته باشید
🇵🇸|ꪜꫀᴛʀ|
خب ایشون بچه ی عموی آوری هست ۲۰ سالشه اسمش «شان» هست و جنسیتش هم آخر معلوم میشه بابای این بنده خدا اسمش راینهارت هست راینهارت یه نامزد داشت که خیلی عاشقش بود ولی روز عروسی توی مراسم ازدواج متوجه میشن که عروس یه جادوگر شده حالا چه اشکالی داره ؟ توی اون دنیا هرکسی از جادو استفاده کنه روحش پلید میشه و می‌شکنه و بعد روحش در اختیار شیاطین قرار میگیره وقتی راینهارت می‌فهمه خیلی شوکه میشه و خلاصه بنده خدا شکست عشقی بدجور میخوره (عروس کلا مریض روانی بوده رو نمی‌کرده🗿) راینهارت هم عصبی میشه و حمله می‌کنه به عروس و تحویلش میده به دادگاه تا با زنجیر عدالت مجازات بشه (یه نوع موهبت که به میزان پلیدی روح شخص رو مجازات می‌کنه) ساحره خانوم هم با جادو فرار می‌کنه و چند سالی میگذره و راینهارت ازدواج می‌کنه و بچه دار میشه ولی ساحره از حسادتش زن و بچه رو نفرین می‌کنه و به خاطر موهبت کمی که همسر جدید راینهارت داشت نفرین باعث مرگش میشه و فقط بچه زنده میمونه راینهارت برای اینکه پسرش مادر داشته باشه دوباره ازدواج می‌کنه و ایندفعه قبل از به دنیا اومدن بچه زنش رو به مکان امن می‌بره ولی ساحره دوباره زن دوم راینهارت رو نفرین می‌کنه ولی نفرین روی بچه اثر می‌کنه چون زن دوم موهبت قوی داشت و اینجاست که داستان شان شروع میشه ..
🇵🇸|ꪜꫀᴛʀ|
خب ایشون بچه ی عموی آوری هست ۲۰ سالشه اسمش «شان» هست و جنسیتش هم آخر معلوم میشه بابای این بنده خ
خب قسمت سمیه داستان اینجاست 🗿✨ بعد از تحقیق روی نوزاد هیچ علامت خاصی یا بیماری خاصی از نفرین رو پیدا نمیکنن ولی راینهارت دخترش رو دور از اجتماع بزرگ می‌کنه تا اگر مشکلی پیش اومد بتونه حلش کنه همه چیز عادی بود تا اینکه سن بلوغ دخترش میگذره ولی بالا تنه ی دخترش مثل یک پسر باقی میمونه(حالا فهمیدید چرا میگم سمه؟) میگذره و میگذره تا وقتی دخترش ۱۷ سالش میشه ولی اتفاقی نمیوفته و بعد متوجه میشن به خاطر نفرین حالا دخترش بالا تنه یه پسر رو داره شان خیلی بچه باهوشی بود درسش همیشه عالی بود و پدرش نمی‌خواست اونو تا آخر عمرش یه جا نگه داره برای همین شان تصمیم میگیره به عنوان یه پسر وارد جامعه بشه و حالا اون به عنوان پسر عموی آوری توی قصره و کار آموز منشی پادشاهه عا راستی راینهارت وقتی برای بار سوم میخواست پدر بشه می‌ره این ساحره رو میزنه از وسط نصف می‌کنه و بچه ی سومش در امن و امان به دنیا میاد و زندگی می‌کنه
خب من شمارو با این داستان سم تنهامیزارم شاید اصلا نباید شان رو معرفیش میکردم خیلی یه جوریه زندگیش