_از طرف مهربان بابا، برای فرزند خسته و رنجور و شرمنده...

- ما آن دونده‌ای هستیم که باید برسیم به خط پایان؛ دائم بایـد بدویم . . مسابقه دوندگی و دو است؛ اگر وسط راه همت من و شما سست شود، اگر امیدمان کم شود، اگر خیال کنیم که فایده‌ای ندارد، خب نمی‌رسیم. - حضرت‌ِآقا ؛ ۱۳ دی ۱۳۸۶.

حب الوطن من الایمان. ایمان به وطن را در خودتان تقویت کنید، این ایمان جایی دستگیر تان می شود! _سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد. #درلابه_لای_اوراق

گریه... بالاخره امروز قراره از حزن شریف بگیم.

بعد از مدت ها ساعت ۱۶ منتظر تونم مؤمنین🌿

بسم الله النور... و ما همه هیچ 🌱

به یاد یونس نبی و ذکرش❤️

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

بیاید از اون اول ها شروع کنیم. بعد از اینکه پدر و مادر مون آدم و حوا هبوط می کنند به روی زمین. حالتی مثل خوابی داشتن که یکدفعه بیدار میشن... #حزن_شریف⬇️

شده تا به حال تو عالم خواب آن چنان غرق اون خواب بشی که دلت نخواد بیدار بشی؟ تو این خواب شما بهت میگن فلانی بیدار نمیشی مگر اینکه دستت رو از دست من در بیاری! شما یکجا حواست نیست دستت رو می کشی و بلافاصله از خواب بیدار میشی... چقدر افسوس می خوری؟

در مورد حضرت آدم و حوا هم همین بود گفتن اینجا هستید تا وقتی که سراغ اون درخت ممنوعه نرید و خلاصه اون ها میرن... و زمانی که چشم هاشون باز میشه خودشون رو در زمین می بینن

شروع می کنند به گریه و ناله خیلی زیاد...

جنت خدا رو ما ندیدیم که اونم جنتی که متصل به عرش یعنی بالا ترین طبقه بهشت...

شما فکر کن از اون فضا بیای بیرون چقدر ناراحت میشی؟

امام صادق عزیز فرمودن اینقدر پدر مون آدم گریه کرد که زیر پاش نهری از آب راه افتاد...

خدا تاب ناراحتی آدم و حوا رو نداشت

جبرئیل رو فرستاد تا به حضرت آدم سر ببخشش رو بگه!

جبرئیل اومد گفت یا آدم خداوند دستور داده که اگر به انوار خدا رو قسم بخوری و طلب بخشش کنی، بخشیده میشی..

حضرت آدم پرسیدن انوار؟ و جبرئیل اونجا اولین روضه خلقت رو خوند...

شروع کرد از رسول الله گفتن از امیر المؤمنین گفتن از حضرت زهرا گفتن از امام حسن گفتن تا رسید به امام حسین همینکه اسمش رو آورد... دید آدم بی طاقت شده

زمانی که جبرئیل روضه امام حسین رو خوند در روایت هست که آدم چند شبانه روز اشک ریخت بر سید الشهدا...

سر بخشیده شدن آدم گریه کردن بر سید الشهدا بود و قسم دادن به پنج تن آل عبا! خداوند بخشید و قلب آدم آروم گرفت...

یکم جلو تر بریم مثلا برسیم به نوح نبی!

حضرت نوح مشغول ساختن کشتی بود...

نه بزارید از قبلش بگم منطقه زندگی حضرت نوح منطقه خشکی بود، اونجا بارون هم سالی چند بار میومد تو این شرایط فکر کنید یک آدم بره خشک ترین زمین رو انتخاب کنه و مشغول ساختن یک ابر کشتی بشه!

خدایی شما اونجا بودی مسخره نمی کردی؟

_تو این بیابون ما آب برای خوردن هم به زور پیدا میکنیم بعد نوح داره کشتی می سازه!!!

خلاصه ساخت کشتی تموم شد

نوح نبی به درگاه خداوند گفت خدایا شما فرمان دادی کشتی ساخته بشه ساختم حالا مأموریت من چیه؟

جبرئیل از طرف خداوند فرستاده شد گفت پروردگار فرمودن که کشتی رو محکم کن به وسیله این پنج مسماری که از بهشت آورده شده!