eitaa logo
بنت الصابر🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
476 عکس
81 ویدیو
18 فایل
گفت صبور باش، وعده الهی نزدیک است. از آن وقت بنت الصابری شدم بیا و ببین! نویسنده متن های غریب شاگرد بد مکتب نور شما بخوانید"طلبه" گوینده نگفتنی های ساعت ۱۵ 🌿 کپی، نه ! این کانال متوقف شده است.
مشاهده در ایتا
دانلود
مراقب چشم هایتان باشید، از خودتان بپرسید آیا چشم های کنونی تان لیاقت دیدن جمال یوسف را دارد؟ _زلیخا و یعقوب هر دو چشم هایشان را دادند تا توانستند یوسف را ببینند...
استاد میگفت: _اون لحظه ای که از نگاه حرام چشمات رو می بندی و سرت رو بلند میکنی به سمت آسمون خداوند رو به ملائکه میکنه و می فرماید که، دیدید بنده مو؟ دیدید به خاطر خالقش چشم هاش رو حفظ کرد؟ میگفت اون چشم ها میشن عزیز خدا. شاگرد کج فهمی بودم گفتم استاد چشمی که عزیز خدا میشه چه شکلیه؟ عکس حاج همت رو نشونم داد...
_به آمدن روز های سخت امیدوارم مگر این گونه قلب من زیارت گاه شما شود...
بنت الصابر🇵🇸
ماجرای چشم ها از اینجا شروع میشه تقریبا..
تصمیم داشتم یک مدتی فعالیت نداشته باشم در بنت الصابر، می خواستم کوچ کنم برم تو غار خودم، به معنای واقعی کلمه نفهمیدم ماه رمضونم چه جوری گذشت... _اگر این ماه آخرم باشه چی؟ _اگر دیگه چشمام باز نشه چی؟ اگر... صدای بنت الصابر اما نذاشت، گفت: تو همونی هستی که میگفتی اون رشدی موفق و ثمر داره که جمعی باشه یعنی شما علاوه بر ارتقای خودت دست چهار نفر دیگه هم بگیری... فلذا نوریه سادات به گفته بنت الصابر شما چشم گفت. همراهیم میکنی؟
_مثل روز ۱۳/اسفند نیست، امروز که پر حرفی کنم فقط میگم حیفه مؤمن. بیا باهم انجامش بدیم، بیا از روز های مونده مون استفاده کنیم شب قدر نزدیک...
حقیقتا من همیشه جاموندم... هر موقع نگاه میکنم به گذشته می بینم چرا اینقدر دیر به خودم اومدم؟ چه جوری n سال از عمرم رفته و من هیچ دست آوردی نداشتم... مگه قرار نیست جوری زندگی کنیم و خدمت کنیم که اگر مردیم هم باز برگردیم برای سربازی آقا؟ مگه قرار نبود...
اون روز هم جاموندم اون روزی که ترنمات برنامه عبادی ماه مبارک رو فرستاد، من باز جاموندم. اگر میگم اهل سوف سوف نباشید اولش به خودم میگم که اینقدر سوف سوف کردم. هی گفتم سر خودم رو شیره مالیدم...
تا کی اما؟ تا کی قراره فقط جمعه ها هوای امام زمان به سرمون بزنه؟ من خسته ام حقیقتا خیلی خسته ام از خودم اساتیدم بارها و بارها گوشم رو پیچوندن که فاش نشه حالات، نمی تونم... وقتی میبینم با نگفتنش خیال می کنید آدم حسابی ام حالم... من شرمنده ام اهالی مثل شما
من خیلی خراب کردم، اما خدایا من چشمام باز میشه با امید به تو مگه میتونم نا امید باشم؟ مگه می تونم وقتی بهم یک فرصت دیگه برای زندگی دادی نا امید بشم؟ مگه میتونم از امامم بگذرم؟ مگه می تونم نخوام که محبوبش باشم؟
من دارم میگم خدا من دارم میگم که خراب کردم...