✨﷽✨
✅پرهیز از دنیاگرایی
✍آسیب بزرگی که همواره انسان ها را از یاد خداوند و آخرت دور میکند، توجه بیش از حد به دنیا و بزرگتر جلوه دادن دنیا نسبت به آخرت است. ما همیشه میخواهیم بیشتر در این دنیا بمانیم، بیشتر از لذت هایش استفاده کنیم و بیشترِ عمر خود را صرف ارضای امیال جسمی و روحی کنیم. به سختی میپذیریم که بعد از مدتی، دیگر در این دنیا نیستیم.
خلاصه ی نگاه خدا به دنیا که در آیه های متعدد قرآن به آن اشاره شده، این جمله کلیدی است: «دنیا، سرای آزمایش، بازیچه، کالای اندک و فریبنده است.» (١)
بنابراین، گام سوم رهایی از فتنه های آخرالزمان، در کلام امیرالمومنین اینگونه بیان میشود: «هرکس از ما پیروی کند، گمراه نشود، و هرکه منکر ما شود، هدایت نگردد؛ و آنکه با زبان ما دشمن ما را کمک دهد، نجات نیابد؛ و آنکه ما را واگذارد، یاری نشود؛ پس به طمعِ دنیای پوچ و بی ارزشی که سرانجام از شما دور شود و شما نیز از آن زوال یابید، از ما روی نگردانید. زیرا هرکس دنیا را بر ما ترجیح دهد، افسوس فراوان دارد.» (٢)
💥خداوند متعال [از زبان فرد دنیا طلب] در قرآن میفرماید: «ای وای بر من که جانب امر خدا را فرو گذاشتم و در حقّ خود ظلم و تفریط کردم.» (٣)
📚 ١- کهف ۷؛ رعد ۲۶؛ حدید ۲۰؛ انعام ۷۰؛
📚 ٢- بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۶۲؛
📚 ٣- سوره زمر/۵۶
↶【به ما بپیوندید 】↷
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌مراحل شستشوی حرم حضرت عباس(ع)
✋اگه حاجت داری اگه گرفتاری بگو یا ابوابفضل عباس(ع)
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
📚چقدر فقیر هستیم
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.
آنها یک روز یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.
در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید:
نظرت درباره مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر..
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: فکر کنم.
پدر پرسید: چه چیز از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه، یک سگ داریم و آنها چند تا. ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی نهایت است.
در پایان حرف های پسر زبان مرد بند آمده بود، پسر اضافه کرد: متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم.
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)
1. قمر بنىهاشم : بهره مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ساز اين لقب است.
2. باب الحوائج : كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته هايش را برآورده مىسازد.
3. طيار : بيانگر مقام و عظمت حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.
4. الشهيد : شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ساز اين لقب است
5. سقا : دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت آور آبرسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.
6. عبد صالح : لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام عليك ايها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.
7. سپه سالار: صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.
8. پرچمدار و علمدار: يادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.
9. ابوقربه (صاحب مشك)، عميد (ياور دين خدا)، سفير (نماينده حجت خدا)، صابر (شكيبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقبهاى ابوالفضل است
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
از ابوسعید ابوالخیر سوال کردند :
این حسن شهرت را از کجا آوردی ؟
ابوسعید گفت :
شبی مادر از من آب خواست
دقایقی طول کشید تا آب آوردم
وقتی به کنارش رفتم
خواب ، مادر را در ربوده بود
دلم نیامد که بیدارش کنم
به کنارش نشستم تا پگاه ...
مادر چشمان خویش را باز کرد
وقتی کاسه ی آب را در دستان من دید
پی به ماجرا برد و گفت:
فرزندم امیدوارم که نامت عالمگیر شود..
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
داستان کوتاه
قشنگه, قابل تامل
"کشتی" در طوفان شکست و "غرق شد."
فقط "دو مرد" توانستند به سوی جزیره ی کوچک بی آب و علفی شنا کنند و "نجات یابند."
دو نجات یافته دیدند هیچ نمی توانند بکنند، با خود گفتند؛
"بهتر است از خدا کمک بخواهیم."
بنابراین دست به "دعا" شدند و برای این که ببینند دعای کدام بهتر "مستجاب" می شود به گوشه ای از جزیره رفتند...
"نخست،" از خدا "غذا" خواستند؛
فردا "مرد اول،" درختی یافت و "میوه ای" بر آن، آن را خورد.
اما "مرد دوم" چیزی برای خوردن نداشت.
هفته بعد، مرد اول از خدا "همسر و همدم" خواست، فردا کشتی دیگری غرق شد، "زنی" نجات یافت و به مرد رسید.
در سمت دیگر، مرد دوم هیچ کس را نداشت.
مرد اول از خدا "خانه، لباس و غذای بیشتری" خواست، فردا، به صورتی "معجزه آسا،" تمام چیزهایی که خواسته بود به او رسید.
مرد دوم هنوز هیچ نداشت.
دست آخر، مرد اول از خدا "کشتی" خواست تا او همسرش را با خود ببرد.
فردا کشتی ای آمد و در سمت او "لنگر" انداخت، مرد خواست به همراه همسرش از "جزیره" برود و مرد دوم را همانجا "رها" کند..!
پیش خود گفت:
مرد دیگر حتما "شایستگی" نعمت های الهی را ندارد، چرا که درخواستهای او پاسخ داده نشد، پس همینجا بماند بهتر است!
زمان حرکت کشتی، ندایی از او پرسید: «چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی؟»
مرد پاسخ داد: «این همه نعمت هایی که به دست آورده ام همه مال خودم است و خودم درخواست کرده ام. درخواست های همسفرم که پذیرفته نشد. پس چه بهتر که همینجا بماند.»
آن ندا گفت:
اشتباه می کنی!
تو مدیون او هستی...
هنگامی که تنها "خواسته او" را اجابت کردم، این "نعمات" به تو رسید...
مرد با تعجب پرسید:
«مگر او چه خواست که من باید مدیونش باشم؟»
* و آن ندا پاسخ داد:
«از من خواست که تمام دعاهای تو را مستجاب کنم!!..» *
نکته:
* شاید داشته هایمان را مدیون کسانی باشیم که برای خود هیچ نمی خواستند و فقط برای ما دعا می کردند...
ممکن است همه موفقیت و ثروت و هر چیز دیگر که داریم را...
"مدیون آن دو فرشته ای" باشیم که ما را بزرگ کردند... * (پدر و مادر)
بدون هیچ توقعی!❤️
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #مدح_خوانی طوفانی
حضرت عباس علیه السلام
بنویسید رقیه چه عمویی دارد
🎤 #کربلایی_محسن_عراقی
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
شخصی به نام عبدالجبار مستوفی عزم زیارت حج کرده بود.
او هزار دینار زر ذخیره کرده بود. روزی از کوچه ای در کوفه رد می شد که به خرابه ای رسید. زنی را دید که در آن جا مشغول جست وجو بود. ناگاه در گوشه ای مرغ مرده ای دید، آن را زیر چادر گرفت و رفت.
عبدالجبار با خود گفت: این زن محتاج است ، باید ببینم که وضع او چگونه است؟ در عقب او رفت تا این که زن داخل خانه ای شد.
کودکانش پیش او جمع شدند و گفتند: ای مادر از گرسنگی هلاک شدیم؟ زن گفت: مرغی آورده ام تا برای شما بریان کنم.
عبدالجبار چون این سخن را شنید، گریست ...
با خود گفت: اگر حج خواهی کرد، حج تو این است. آن هزار دینار زر از خانه آورد و یرای زن فرستاد و خودش در آن سال در کوفه ماند.
چون حاجیان مراجعه کردند و به کوفه نزدیک شدند، مردمان به استقبال آنان رفتند. عبدالجبار نیز رفت. چون نزدیک قافله رسید،
شترسواری جلو آمد و بر وی سلام کرد و گفت: ای عبدالجبار از آن روز که در عرفات ده هزار دینار به من سپرده ای تو را می جویم، زر خود را بستان و ده هزار دینار به وی داد و ناپدید شد.
آوازی برآمد که ای مرد هزار دینار در راه ما بذل کردی، ده برابر پس فرستادیم و فرشته ای به صورت تو خلق کردیم تا از برایت هر ساله حج گزارد تا زنده باشی که برای بندگانم معلوم شود که رنج هیچ نیکوکاری به درگاه ما ضایع نیست.
📙قصص الانبيا
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
🍒مادامى که گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است؛
همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.
🍒باد، باعث طراوتش میشود،
آب، باعث رشدش میشود،
و آفتاب، به او پختگی و کمال میبخشد.
🍒اما …
به محض پاره شدن آن بند؛
و جدا شدن از درخت،
🍒آب، باعث گندیدگی؛
باد باعث پلاسیدگی؛
و آفتاب باعث پوسیدگی
و ازبین رفتن طراوتش میشود!
🍒بنده بودن یعنی همین،
یعنی بند به خدا بودن،
که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در فساد ما مؤثر خواهند بود.
🍒پول، قدرت، شهرت، زیبایی…. تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟
بقال گفت : دوازده دینار و سیب ده دینار …
در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و او نیز در همان منطقه سکونت داشت .
زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد :
موز کیلویی سه دینار و سیب پنج دینار ..
زن گفت : الحمدلله
و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد و خشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست … که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود ..
بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ، هر دو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد
مرد بقال رو به مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هر چه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم .. من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به الله قسم و باز به الله قسم هربار که این زن ازمن خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد …
وقتی بقال چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی بقال را به خاطر کار زیبایش بوسید …
هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری
نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای الله چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده در برابر الله می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت ..
!لذت برآورده نمودن حاجات دیگران را کسی نمی داند مگر آنکه آن را برطرف نموده باشد !
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
📝پندهائی از قابوسنامه عنصرالمعالی باب هفتم
👌از معروفترین پندنامه های تاریخ...
۱- ای فرزند خویشتن را به راستگویی معروف کن، تا جایی که اگر به ضرورت دروغ گفتی از تو بپذیرند.
۲- ای فرزند سخن چهار نوع است: یکی نه دانستنی است و نه گفتنی (سودی به حالت ندارد ). دوم: هم دانستنی است و هم گفتنی ( کلام خدا و اولیا و پارسایان ). سوم: گفتنی است ولی نا دانستنی است ( صلاح تو در آن است )
و چهارم: دانستنی است و ناگفتنی ( عیب دوست و محتشمی بر تو معلوم شود و باید خموش ماند) و بهترین این چهار نوع همان دومی است. غیر این سخن مگو.
۳- و اما ای پسر افراط را شوم دار.
۴- فرزندم آرام سخن بگو و به آهسته سخن گفتن عادت کن.
۵- ای پسر به دانستن رازی که سودی به تو نمیرساند و به تو ارتباط ندارد رغبت نکن.
۶- فرزندم جز با خود راز خویش مگو و اگر گفتی دیگر رازش مخوان.
۷- فرزندم سرد سخن مباش که سخن سرد، تخمی است که از او دشمنی روید.
۸- فرزندم اگرچه دانایی, ولی خویش را نادان شمر تا دَر آموختن بر تو باز و گشاده بماند.
۹- فرزندم اگر چه سخن دان باشی ولی کمتر از آنچه می دانی سخن بگو تا به وقت گفتار وا نمانی.
۱۰- بسیار دانِ کم گو باش, نه کم دان بسیار گو.
۱۱- فرزندم خاموشی دوم سلامت است و بسیار گفتن دوم بی خردی.
۱۲- کسی که بسیار حرف میزند اگرچه خردمند باشد مردمان او را بی خرد شناسند، و نادان اگر خاموش بماند مردم سکوت او را نشانه ی خردش می دانند.
۱۳- هر چند پاک روَش و پارسا باشی، خود بین و خویشتن ستای مباش.
۱۴- فرزندم سعی کن تا مردم ستایشت کنند نه این که خویش ستایش گر خویش باشی.
۱۵- فرزندم با هرکه سخن میگویی، اول ببین که خریدار سخن تو هست یا نه؟ اگر خریدار نبود خوش زبانی کن تا خریدار شود.
۱۶- فرزندم تا می توانی از شنیدن سود ببر که مردم از سخن شنیدن سخن گوی می شوند.
۱۷- فرزندم شنیدن پند حکما دیده ی خرد را روشن می کند....
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
کاش میشد تمامِ آدم های غمگین و تنهایِ جهان را در آغوش کشید، برایشان چای ریخت، کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده، به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید و حالشان را خوب کرد.
کاش می شد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدم ها گفت؛ که غم و اندوه، رفتنی است و روزهایِ خوب در راه اند، که حالِ همه مان خوب خواهد شد...☕ . . .
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah