♦️معجزه امام رضا♦️
🌹یکی از معجزات امام رضا ( ع )که اخیرا اتفاق افتاده است:
یک عروس و دوماد تهرانی که تازه عروسی میکنن تصمیم میگیرن بنا به
اسرار آقا داماد بیان مشهد ولی عروس خانم با این شرط حاظر میشه بیاد
مشهد که فقط برن تفریح و دیدن طرقبه و شاندیز و اصلا داخل حرم نروند
و زیارت نکنند.
درست چند روزی هم که مشهد بودند رو با تفریح و بازار و خرید گذراندند تا اینکه روز آخر شد و چمدونهاشون رو
داخل ماشینشون گذاشتند و از هتل خارج شدند.وقتی به میدان پانزده خرداد یا به قول مشهدیها میدون ضد رسیدند آقا داماد وقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین رو نگه داشت و سلامی به آقا داد و مشغول دعا بود که عروس
خانم هم دستشو از ماشین بیرون آورد به تمسخر گفت: امام رضا بای بای، خیلی مشهد خوش گذشت؛ بای بای
داماد ماشین رو روشن کرد
از مشهد خارج شدند.توی راه بودند که عروس خانم خوابش برد. تقریبا نزدیک ظهر بود و چند کیلومتری داشتند تا
برسند به نیشابور که ناگهان عروس گریه کنان از خواب پرید و زار زار گریه میکرد.از شوهرش پرسید که الان به کجا رسیدند؟
شوهرش هم جواب داد نزدیک نیشابور هستیم.
عروس هم در حالی که گریه میکرد و رنگ پریده گفت برگردیم مشهد
داماد هرچی اصرار کرد که چرا؟ ما صبح مشهد بودیم. واسه چی برگردیم عزیزم؟
عروس گفت فقط برگردیم مشهد
برگشتند به مشهد و وقتی رسیدند به نزدیک حرم؛ عروس اصرار کرد که برند حرم
داماد با ادب هم اطاعت کرد ولی با اصرار فراوان دلیل گریه و اصرار برگشتن و حرم رفتن رو از خانمش جویا شد که
عروس خانم اینطور جواب داد :
وقتی توی ماشین خواب بودم،خواب دیدم که توی حرم ،امام رضا ایستاده و یکی از خادمها هم داره اسامی زایرین
رو برایشان میخونند و امام رضا هم تایید میکنه و برای زوارش مهر تایید میزنن
تا اینکه امام رضا گفتند که پس چرا اسم این خانم(عروس) رو نخوندی؟ خادم هم جواب داد که آقا جان ایشان این
چند روزی که مشهد آمده بودند به زیارت شما نیامده و اعتنایی به حرم و زیارت شما نداشتند آقا.
امام رضا جواب داد که اسم ایشان رو هم توی لیست زایرین ما بنویسید. این خانم وقت رفتن و خروج از مشهد از
من خداحافظی کردند و تشکر کردند؛ایشان هم زائر ما بودند.
کمی تا
@Dastan1224
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
💠 پیج اینستاگرام گالری عقیق رضوی
🎊🎁 به مناسبت ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر ثبت سفارش انجام بدید
تا جمعه ارسال رایگان ثبت می شود .
✅ برای مشاهده نمونه انگشتر بیشتر اینجا کلیک کنید
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
📣📣 50در صد تخفیف📣📣
به مناسبت فرا رسیدن ولادت کریمه اهل بیت🌸
✅یه دوره بسیار جذاب و تاثیرگذار
آموزش تکنیک های بازی کردن والدین با فرزندان
#ویژه_والدین_مربیان_و_مشاورین
💯درصدتضمینی، در صورت عدم رضایت از دوره بعد از جلسه دوم کل مبلغ دریافتی عودت داده میشه
شروع دوره چهار شنبه 18 خرداد ساعت 16 یا 18 انتخاب با شما😍
⏰11ساعت در 7 جلسه
@Ayanderoshn ثبت نام✅
#هر_شب_یه_بازی
💐آینده شاد😊
https://eitaa.com/joinchat/713555986Ccd1d204b87
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
♦️اولین کانال مامایی و قابله گری
❇️کانالی متفاوت با مطالب بسیار عالی☺️ که هر خانمی به این مطالب نیاز داره😍
☺️ پشیمون نمیشی خیلی عالیه تازه تجربه زایمان های طبیعی بعد از سزارین😳😳اره درست شنیدی بعد از سزارین با انجام تدابیری که در این کانال هست به صورت طبیعی.
🛑زیرنظر استاد علی یسلیانی وخانم گنجعلی درمانگر طب اسلامی🥀🥀🥀
@nasl_shia313
https://eitaa.com/joinchat/3741974644Cb9eafa108f
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
۹۷۷۰۰ #گوشت گرم گوسفندی بیچربی
و ۳۷۰۰۰ #مرغ_گرم تنظیم بازار
توزیع اقلام تنظیم بازار در دو شعبه فروشگاه بزرگ پارسا پروتئین
🏫 قم، کلهری، بین کوی ۳۲و۳۴
🏫 قم، میدان جانبازان،روبروی مصلی
👈 فروشگاه بزرگ پارسا پروتئین 👉
♻️اطلاع از زمان توزیع و محصولات💯
https://eitaa.com/joinchat/1581056147C4bd26272c1
🌹داستان آموزنده🌹
برای یکی از شهدا مراسم گرفته بودند. دوستی گفت، با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را نمیشناختم، پدر شهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد. لحظاتی بعد گفت آقا ابراهیم ممنونم، زحمت کشیدی، اما پسرم از دست شما ناراحت است!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود. بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود و بعد ادامه داد که : شب گذشته پسرم را در خواب دیدم. میگفت در مدتی که ما گمنام و بینشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات، حضرت زهرا(سلام الله علیها) به ما سر میزد، اما از وقتی پیدا شدم، دیگر چنین خبری نیست. میگویند شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند.
دانههای درشت اشک از گوشه چشمان ابراهیم روان بود. ابراهیم گمشدهاش را پیدا کرده بود؛ گمنامی.
ابراهیم همیشه میگفت خوشگلترین شهادت را میخواهم. اگر جایی بمانی که کسی تو را نشناسد، خودت باشی و مولا هم بالای سرت بیاید و سرت را به دامن بگیرد، این خوشگلترین شهادت است.
سرانجام ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61 پس از پنج روز که در کانال کمیل واقع در فکه مقاومت کرد، در عملیات والفجر مقدماتی، بعد از فرستادن رزمندگان باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا میخواست که گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نور باشد.
[برگرفته از کتاب سلام بر
@Dastanhaykotah
هدایت شده از سه شنبه های مهدوی
🌱بسم رب المهدی
#سه_شنبه_های_مهدوی
به رسم سنت حسنه ی قربانی
ما خادمین سه شنبه های مهدوی بنا داریم در اول هر ماه قمری، به نیت سلامتی آقا امام زمان (عج) و رفع بلا و بیماری از همه ی مردم جهان، نذر قربانی داشته باشیم.
شما هم می توانید در نذر قربانی سهیم شوید.
🤝پرداخت نذورات :
💳شماره کارت
۶٠٣٧۶٩٧۵٢۴٢٢٧٧٠۶
بنام امیرحسین همتی
🔗لینک آسان پرداخت:
http://3shanbe.com/ghorbani
🆔 @seshanbe_mahdavi
🌐 www.3shanbe.com
✅تنگی یا وسعت قبر بسته به کوچکی یا بزرگی روح ماست!
✍️استاد مسعود عالی: عالم برزخ فشاری به کسی نمیآورد. این فشار، انعکاس و پژواک دنیا است که در عالم برزخ به ما برمیگردد. درواقع فشار قبر، عذابها، سختیها و گرفتاریهایی است که بخشی از آن به دلیل آلودگیهای اخلاقی و رفتاری و اعتقادی ما و بخش دیگر آن به خاطر انس به دنیا است؛ زیرا کندهشدن از دنیا برای ما سختی دارد.
فیض کاشانی میگوید که تنگی یا وسعت قبر بسته به کوچکی یا بزرگی روح ماست. روحی که در این دنیا کوچک است یعنی روحی که حسادت و کینه دارد و در همین دنیا هم با خودش درگیر است، این فرد وقتی به عالم برزخ برود، فشارهای خودش را منتقل میکند و فشار قبر او همین است ولی روحی که بزرگ است یعنی گذشت دارد و از کسی کینه ندارد و به دیگران اعتماد دارد، این فرد در همین دنیا برایش بهشت است.
💠:
@Dastanhaykotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی علامه حسنزاده آملی (ره)
🔹موضوع: عذاب شدید الهی
@Dastanhaykotah
✨﷽✨
🌹آبروی واقعی در دین چیست؟
🔶آبرو بر دو نوع است:
1🌱آبروی بشر نزد خدا،
2🌱آبروی بشر در نزد بشر.
✍آبروی بشر در نزد خدا در صورت گناه، میریزد و در این حالت است که اعتبار مخلوق در نزد خالق کم میشود و دعای او سخت مستجاب شده و رزق و روزی او کم میشود. که این گناه در صورت اجازه خدا مبنی بر آشکار شدنش در نزد مخلوق، باعث آبروریزی در نزد مخلوق هم میشود.
🔻مثال⇦ کسی رابطه نامشروعی دارد این گناه باعث آبروریزی او نزد خدا میشود و اگر خدا این گناه او را علنی کند، باعث مفتضح و رسوایی آن فرد در بین خلق میشود. اما بسیاری از ما آبرو را از دایره گناه خارج کردهایم و آن را مربوط به عرف و چیزهای بیارزش میدانیم.
🔻مثال⇦ مردی به علت ناتوانی مالی احساس میکند، اگر برای پسرش در تالار عروسی نگیرد، آبروی او خواهد رفت. درحالیکه این موضوع اصلا ربطی به آبرو ندارد.
و انسان، محبوبشدن در نزد مردم و پرهیز از حرف و حدیث آنها را آبرو تلقی میکند؛ که هرگز چنین نیست. بلکه باید تبتل از مردم کند (از مردم ببرد و نظر مردم برای او اهمیتی نداشته باشد) و در اجرای فرمان خدا، حرف و حدیث مردم را وقع و ارزشی ننهد. چون این مرد، تعریف و مصداق آبرو را به درستی نمیداند. لذا از کسی قرض میکند و درحالیکه میداند قدرت بازپرداخت قرض را ندارد، برای حفظ آبرو زیر بار بدهی میرود.
در حالی که نمیداند، بزرگترین آبروریزی قرضی است که انسان از پرداخت آن عاجز باشد. معصیتی بزرگتر از این نیست که انسان، با بدهی و دِین٬ از دنیا برود که بزرگترین آبروریزی است.
@Dastanhaykotah
❗️دو توصیه❗️
📝حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی :
1⃣👈 کسانی که صاف هستند ، خرده شیشه ندارند ، این ها بهشتی اند.
🌾 گوشت راسته فیله را دیده اید ، آن گوشت به درد کباب کردن می خورد وگرنه گوشتی که آشغال و اضافه داشته باشد ، به درد نمی خورد.
💖 شما هم صاف و بی غل و غش و بی خرده شیشه باشید.
🌷⚡🌷⚡🌷⚡
2⃣👈 اگر حلال بخورید ، بچه شما حزب اللهی و محاسن دار و طلبه و نورانی و اهل نمازشب می شود .
🌸 لقمه خیلی تاثیر دارد.
کسانی که بچه های خوب دارند ، حلال خورده اند.
⚫ کسانی که بچه های بد دارند ، لقمه های حرام خورده اند.
🌾 لقمه خیلی تاثیر دارد.
🌾 لقمه خیلی تاثیر دارد.
کمی
@Dastanhaykotah
📔#چکمههای_کدخدا
دزدی مرتبا به دهكدهای ميزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ،
ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ،
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ.
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ،ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ.
✍ #سيمين_بهبهانی
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
@Dastanhaykotah
📚#داستان_کوتاه
✍🏻همسر ملانصرالدين از او پرسيد: فردا چه مي كني؟گفت: اگر هوا آفتابي باشد به مزرعه مي روم و اگر باراني باشد به کوهستان مي روم و علوفه مي چينم.
⇇✨همسرش گفت: بگو ان شاءالله
ملا گفت: ان شاءالله ندارد فردا يا هوا آفتابيست يا باراني!!
از قضا فردا در ميان راه به راهزنان رسيد و اورا گرفتند و كتك زدند و هرچه داشت با خود بردند . ملا نه به مزرعه رسيد و نه به كوهستان رفت. به خانه برگشت و در زد. همسرش گفت: كيست؟
ملا گفت: ان شاءالله كه منم!
✨همیشه ان شاءلله بگویید
حتی در مورد قطعی ترین کار ها✨
✨خداوند در قرآن می فرماید:
«و لا تقولن لشی ء انی فاعل ذلک غدا* الا ان یشاء الله؛»
هرگز درباره چیزی نگو فردا چنین می کنم* مگر اینکه بگویی اگر خدا بخواهد»
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
@Dastanhaykotah
#داستانک 📚
#مسير_مستقيم
برف فراوانی آمد و همهجا را سفیدپوش کرد. دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند که به مدرسه میرسید.
یکی از آنان گفت: «کار سادهای است!»، بعد به زیر پای خود نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود را بلند کرد تا به ردپاهای خود نگاه کند. متوجه شد که به صورت زیگ زاگ قدم برداشته است.
دوستش را صدا زد و گفت: «سعی کن که این کار را بهتر از من انجام دهی!»پسرک فریاد زد: «کار سادهای است!»، بعد سر خود را بالا گرفت، به درِ مدرسه چشم دوخت و به طرف هدف خود رفت و ردپای او کاملاً صاف بود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Dastanhaykotah
⛔️زندگی دیگران را نابود نکنیم
جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار میکنی ؟ پیش فلانی، ماهانه چند میگیری؟ 5000. همهش همین؟ 5000 ؟ چطوری زندهای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است.
زنی بچهای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچهتون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام.
پدری در نهایت خوشبختی است، یکی میرسد و میگوید : پسرت چرا بهت سر نمیزند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار میکند
این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛
چرا نخریدی؟
چرا نداری؟
یه النگو نداری بندازی دستت؟
چطور این زندگی را تحمل میکنی؟ یا فلانی را؟
چطور اجازه می دهی؟
ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم !
شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانهی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم.
@Dastanhaykotah
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#یک_داستان_یک_پند
🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبتنام کردیم. در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم. 4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود.
🌴 اتاق ما چشمانداز خاصی نداشت و کمنور بود. یکی از دوستان بیتاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد.
حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم.
در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟
تبسمی کرد و گفت: ما برای زیارت امام رضا ع آمدهایم یا زیارت اتاق؟
دوم اینکه مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟ چشمبه همزدنی این چند روز تمام میشود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش.
✨🍀 گفت: دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا) و نمیدانند برای چه و کجا آمدهاند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بیخودی، (دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری میکنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا
@Dastanhaykotah
❣یاد پهلوهای زخمی بخیر
عاقبت ارادت صادقانه به حضرت زهرا(س)، شهادت زهراوار است.
جوان باشی و از پهلو مجروح و....
🔻 هر وقت بیاییم سر مزارش شلوغ است. خیلی از مردم در گرفتاریها و مشکلاتشان به سراغ این شهید میآیند. خدا را به حق این شهید قسم میدهند و برای او نذر میکنند، قرآن میخوانند و خیرات میدهند.
🔻 شهید محمدرضا تورجیزاده ۲۳ تیرماه ۴۳ دیده به جهان گشود، او ۵ اردیبهشت ۶۶ در بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ به شهادت رسید. در همان دوران کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصفناپذیر در مجالس عزاداری شرکت میکرد.
🔻شهید تورجیزاده مداح بود، سوز عجیبی هم داشت، کمتر مداحی را مثل او دیده بودم، سی دی مداحی او هم هست. او عاشق حضرت زهرا (س) بوده وقتی هم که شهید شد ترکش به پهلو و بازوی او اصابت کرده بود.
▪️روضۀ حضرت زهرا (س)
از "شهید تورجی زاده"
❣روضه را به درخواست "شهید حاج حسین خرازی" از پشت بیسیم خواند و بعد در كل بيسیم ها پخش شد
با هم
@Dastanhaykotah
ماجرای شگفتانگیز دیدار اجنه با آیت الله بهجت
حجت الاسلام روحی تعریف میکند:
خیلی از داستانهایی که آیت الله بهجت نقل میکردند که یک آقایی این چنین بود، خودشان را داشتند میگفتند. دوستان میگفتند: این خودش است. میگفتم: نه، دلیلی ندارد. تا اینکه شاید سی سال گذشت و از یک قضیهای که اغلب آن را نقل میکردند به صحت این مطلب پی بردیم.
ایشان بارها میفرمودند: آن آقا در مورد جن چنین گفته. تا یک بار بچههای کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند. ایشان به بچهها فرمودند: بیایید با شما کار دارم. من هم رفتم طرف دیگری و میخواستم مراقبت کنم که چه کار میخواهند بکنند آقا. دیدم به آنها فرمودند: جن ترس ندارد، آنها کاری به مومن ندارند. حالا کسی که سی سال میگفت یک آقایی، به این بچههای کوچک میگفتند: "من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آنجا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم، عمامهام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم. پاسی از شب که گذشت، صدای پای آنها را بیرون در اتاق میشنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم. عمامهام کنارم است. رفت به آنها گفت: این لشکر خداست."
عصر از ایشان پرسیدم آقا، آن شخص حرف جن را چه طوری متوجه شد؟ فرمود: آخر آن جملهاش این بود: هذا خیل الله. سی سال به ما در خانه میگفتند: یک آقایی بود.
@Dastanhaykotah
💙 دائم سوره قل هوالله را بخوانید.
و هدیه کنید به امام زمان علیه السلام
این عمل باعث می شود مورد توجه خاص حضرت مهدی علیه السلام قرار بگیرید.
@Dastanhaykotah
🌸🍃 #آیت_الله_بهجت (ره)
📝 بلا، با صدقه رفع میشود؛
اگرچه محکمِ محکم شده باشد...
نه اینکه فقط روایت است که صدقه، دافع بلیات است؛ نخیر، درایت هم هست.. .
⚡️ میدانیم که از لطف و احسان است که شارع فرموده: «إِسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة» (روزی را با صدقه نازل کنید)
📚 (گوهرهای حکیمانه، ص١٣٧)
آیت
@Dastanhaykotah
✅حضرت آیتالله بهجت(ره):
✨ برخی گمان میکنند اگر دستِباز باشند و انفاق نمایند، دیگر برای آنان مال و ثروتی جمع نمیشود وباقی نمیماند!!
اگر با سـخــاوت، مال جمع نمیشود، پس چطور حضرت ابراهیم علیهالسلام با آن همه بخشـش که بدون میهمان غذا نمیخورد، آن همه اموال و دارایی داشت؟!
📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۳۱۸
----------------------------------
@Dastanhaykotah
⚠️ کشف حجاب، نتیجه بی احتیاطی خوبان!!
حضرت آیتاللّٰه بهجت (ره) :
🔻چه کسی مسلمانها را به این روز انداخت؟
🔸چه کسی خاندان پهلوی را بر مردم مسلط کرد که حجاب از سر زن مسلمان و مؤمن بردارد؟
🔻آری، خوبانِ مسلمانها میبایست احتیاط دینی میکردند، که نکردند و در اثر آن سهلانگاریها کار مسلمانان به اینجا کشید.
🔸 خدا نکند که انسان در دین و امور مسلمانها خلافِ احتیاط کند؛ زیرا انحراف خود انسان هرچند مشکل است، ولی منحرفکردن دیگران و در عداد مضلّین قرار گرفتن، اَشْکل است.
📚در محضر بهجت، ج۲، ص۴۲
---------------------------------
@Dastanhaykotah
اعلام معجزه ای عجیب در نزدیکی قبر مطهر حضرت ابوالفضل
خواندن توضیحات شیخ عباس 74 ساله، که 36 سال خادم حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) بوده است، در مورد راز جریان آب در اطراف قبر علمدار کربلا خالی از لطف نیست.
وی گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لولهکشی نبود این آب مرتب میجوشید و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج میشد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت مردم میآمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده میکردند که آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود.
اما یک فرد از خدا بیخبر آمد به بهانه اینکه تَرَکی در دیوار حرم اباالفضل پیدا شده گفت، میخواهم آزمایش کنم این آب از کجا میآید و بعد آن دو چشم را کور کرد و هر چه تلاش کردند، آن دو چشمه احیا نشد.
اما بعد از دو ماه آب دوباره بالا آمد و به سرداب رسید و آن آب چشمهای کور شده را شفا میداد.از 50 سال قبل تا کنون این آب در یک سطح ثابت مانده و نه کم و نه زیاد میشود.
وی ادامه داد: شما به خوبی میدانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده میشود، اما این آب با وجود اینکه در ورودی آن بسته شده مانند گلاب میماند و در اطراف قبر مطهر حضرت اباالفضل حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.
وی افزود: هم اکنون در بخش درب صاحبالزمان مرقد مطهر اباالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب میاید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بستهاند.
این آب چند ویژگی دارد. اول اینکه اگرچه راکد است، هرگز رنگ و طعم آن از دست نرفته و گندیده نشده است.
ویژگی دوم آن که سطح آب بالاتر از قبر مطهر آقا ابوالفضل(ع) است آب از دیواره دور قبر به داخل نفوذ نمیکند./باشگاه خبرنگاران جوان
@Dastanhaykotah
✨﷽✨
🌼خروسِ گردو دزد
✍️یک شب خروسی خواست برود خانه قاضی گردو بدزدد، در بین راه به یک گرگی رسید. گرگ پرسید: رفیق کجا میروی؟ گفت: میروم منزل قاضی گردو بدزدم. گفت: من هم بیایم؟ گفت: بیا. با هم حرکت کردند رسیدند به یک سگ. سگ پرسید: کجا؟ گفتند: میرویم خانه قاضی گردو بدزدیم. سگ گفت: من هم بیایم؟ گفتند: تو هم بیا. باز رسیدند به یک کلاغ پرسید: بچهها کجا؟ گفتند: میرویم خانه قاضی گردو دزدی. گفت: من هم بیایم؟ گفتند تو هم بیا. باز رسیدند به یک مار. مار پرسید: دوستان کجا؟ جواب شنید: میرویم خانه قاضی گردو بدزدیم. گفت: من هم بیایم؟
گفتند: تو هم بیا. باز داشتند میرفتند رسیدند به یک عقرب. عقرب پرسید: کجا؟ گفتند: میرویم گردو بدزدیم. گفت: من هم بیایم؟ گفتند: بیا. خلاصه همه دسته جمعی به در خانه قاضی رسیدند. در باز بود به داخل خانه رفتند. گرگ گفت: من نگهبانی در خانه را به عهده میگیرم. بقیه به حیاط رفتند. کلاغ روی شاخه درخت وسط خانه نشست. مار به زیر هیزمها رفت. عقرب توی قوطی کبریت رفت و خروس که میدانست گردو توی تاپو در بالاخانه است، به سگ گفت: تو مواظب پلههای بالاخانه باش؛ و خودش رفت بالاخانه تاپو و شروع به شمارش و دزدیدن گردوها کرد.
زن قاضی صدای گردوها را که شنید از رختخواب جست و به سراغ هیزم رفت تا آتش روشن کند. مار از زیر هیزم بیرون آمد و زد به دستش. دوید سراغ قوطی کبریت. عقرب دستش را نیش زد. خواست توی تاریکی برای دستگیر کردن دزد به بالاخانه برود سگ پرید و پاش را گرفت خواست برود به همسایهها بگوید و کمک بگیرد گرگ حمله کرد ترسید. دوید وسط باغچه تا از خدا کمک بخواهد تا گفت: خدایا. کلاغ کثافت کرد در حلقش. در این میانه فقط خروس برد کرد و هرچه گردو خواست دزدید.
@Dastanhaykotah