eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سخنرانی های عالی
❣ ❣ سلام_پدر_مهربانم❣ می نویسم ز تو که داروندارم شده ای بیقرارت شدم💓و صبروقرارم شده ای من که بی تاب توأم ای همه تاب و تبم تو♥️همه دلخوشی لیل ونهارم شده ای 🌸🍃
روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد........! مار میگفت: انسانها از ترسِ ظاهر خوفناڪِ من میمیرند؛ نه بخاطر نیش زدنم! اما زنبور نمی پذیرفت. مار، برای اثبات حرفش، به چوپانی ڪه زیر درختی خوابیده بود؛ نزدیڪ شد و رو به زنبور گفت: من او را می گزم و مخفی میشوم ؛ تو بالای سرش سر و صدا و خودنمایی ڪن! مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز ڪردن بالای سر چوپان نمود. چوپان فورا از خواب پرید و گفت: ای زنبور لعنتی! و شروع به مڪیدن جای نیش و تخلیه زهر ڪرد. مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد از چندی بهبود یافت. سپس دوباره مشغول استراحت شد ... فردای آن روز موقع استراحت چوپان مار و زنبور نقشه دیگری ڪشیدند: اینبار زنبور نیش زد و مار خودنمایی ڪرد! چوپان از خواب پرید و همین ڪه مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت! او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه ننمود چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد! ❦••• بسیاری بیماری ها و ڪارها نیز همینگونه اند؛ و افراد فقط بخاطر ترس از آنها، نابود میشوند. مواظب های زندگی خود باشید...................! برای خودت یک دایره اعتماد درست ڪن آنهایی ڪه مهم هستند را بگذار درون دایره، ڪم اهمیت ترها را روی خط و باقی را بیرون از این دایره فرضی تصور ڪن. هر وقت ڪسی حرفی به تو زد ڪه خاطرت رنجید ببین ڪجای دایره ات هستند؟ جزو افراد مهمند یا نـــــه فقط هستند .... آیا براستی ارزش دارد از ڪسانی ڪه برایمان اهمیتی ندارند برنجیم !؟ چرا بگذاریم آدمهای ڪم اهمیت زندگیمان ، ما را نارحت ڪنند حتی برای ثانیه ای!؟ یادمان باشد وقتی دیگران بدانند ڪه نمیتوانند ناراحتتان ڪنند، دیگر تلاشی هم برای ناراحت ڪردن شما نمی ڪنند. این راز است☘️ ، محبت کنید این داستان را همگی با هم بخوانیم و بدانیم ما را نمیکشد😍 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
▫️ رسول، با کبوترهایش خاطره‌ها داشت؛ آن‌قدر به آن‌ها نزدیک و صمیمی بود که به گفته مادرش، شب‌ها ساعت‌ها کنارشان می‎نشست و با آن‌ها درد و دل می‌کرد. ▫️ مادرش تعریف می‎کرد: رسول، فرزند بزرگ خانواده است و یک برادر کوچکتر به نام رضا دارد که به «سندرم داون» مبتلاست؛ او یک روز از حیاط خانه بیرون می‌رود و در خیابان گُم می‌شود. ▫️ رسول‌ همه جا را به دنبالش می‌گردد و وقتی از پیدا کردن رضا ناامید می‌شود، چشمش از دور به گُنبد طلایی ثامن الحجج(علیه‌السلام) می‌افتد؛ همان لحظه نذر می‌کند که اگر برادرش سالم به خانه برگردد، کبوترهایش را در صحن و سرایش آزاد کند. ▫️ رسول ناامید به خانه برمی‌گردد اما هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که زنگِ خانه به صدا درآمد؛ پُشت درب خانه، امام جماعت مسجد محله ایستاده بود که رضا را در آغوشش گرفته بود و با لبخند، ماجرای پیدا کردنش در حیاط مسجد را برایمان تعریف کرد. 🔹 من یک کبوترم که پرش را زمانه چید / اینجا هوا برای پریدن مناسب است داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
« می خواهم مثل باشم » شهید محمد جعفر سعیدی نقل می کند که در یکی از روزها با شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم . او گفت در یکی از جبهه‌ها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم : که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (علیه السّلام) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید محمد جعفر سعیدی از شهید حر خسروی برایم گفت. روای :همسر شهید 🌷 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
👌 داستان کوتاه پند آموز 💭 مجلس میهمانی بود پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود... اما وقتی ڪه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد.. و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت... 💭 دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده... به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت: پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! 💭 پیر مرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود. مواظب قضاوتهایمان باشیم.... چه زيبا گفتند: برای ڪسی ڪه میفهمد هیچ توضیحے لازم نیست و برای ڪسی ڪه نمیفهمد هر توضیحے اضافه است آنانکه می فهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند 🌹مهم نیست که چہ "مدرڪے" دارید مهم اینه که چہ "درڪے" دارید...🌹 داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
🛑توجه خاص آقا امام زمان عج به مادرشان نرجس خاتون.... ☀️حضرت بقیه الله روحی له الفداء عنایتی خاص به مادرشان دارند. 🌸مثلاً یک ختم قرآن برای حضرت نرجس خاتون بخوان. به مسجد وارد می شوی، دو رکعت نماز مستحبی بخوان و ثوابش را هدیه کن برای نرجس خاتون..🌹 ✅حاج محمد که از صلحا بود می گفت: مکه رفتم و اعمال حج که تمام شد، یک روز گفتم یک عمره مفرده برای مادر امام زمان انجام بدهم و از بی بی درخواست کنم که از فرزندشان بخواهد که من، چهره ایشان را زیارت کنم. 🔰طواف و نماز و سَعی بین صفا و مروه را انجام دادم. سَعی بین صفا و مروه که تمام شد، طواف نساء و نمازش را خواندم و دیگر بی حال شدم. 💠 حدود یک ساعت و نیم به اذان صبح بود. دیدم پنج شش نفر پشت مقام ابراهیم نشسته و یک ظرف خرما جلویشان گذاشته اند و آقایی هم آن بالا نشسته است که نمی شود چشم از او برداشت. 🌸خیلی فوق العاده است و برای بقیه صحبت می کند. وقتی این آقا را دیدم، زانوهایم شروع کرد به لرزیدن. خرماها بیشتر جلب توجه کرد؛ چون خیلی بی حال و خسته شده بودم. نشستم و تکیه دادم.. 🌺آقا فرمود: «این حاج محمد برای مادر من یک عمره انجام داده است و خسته شده است. چند تا از این خرماها را به او بدهید» ✳️یک نفر فوراً بلند شد و بـشقاب خرما را مقابل من آورد. من هم پنج شش تا برداشتم؛شروع کردم خوردن. دیدم دارند نگاه می کنند و تبسم می کنند. 🌼بعد دو مرتبـه فرمود: «بـله؛ ایشان برای مادر من یک عمره ای انجام داد و به زحمت هم افتاد. خـدا قبـول می کند؛ ان شـاء الله». ♻️یک دفعه نگاه کردم، دیدم هیچ کس نیست. فوراً به خود آمدم. گفتم: «اصلاً آرزویم همین بود که حضرت را ببینم و چقدر زود مستجاب شد...» 🌾🌾🌷🌷🌷🌷🌾🌾 📒منابع کمال الدین، ج 2، ص 670. بحارالأنوار، ج 68، ص 96. داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨ ✨ یک لحظه نخورحسرت آنراکه نداری راضی به همین چندقلم«مال»خودت باش دنبال«کسی»باش که دنبال توباشد اینگونه اگرنیست٬ دنبال«خودت»باش صدسال اگر زنده بمانی گذرانی پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 خاک بر سر شدن در دوران خلافت " عبد الملک " ، قطری ، رئیس خوارج از ترس " حجاج بن یوسف" والی عراق به طبرستان گریخت و به حاکم گیلان" اسپهبد فرخان" پنا ه آورد. اسپهبد فرخان فرمان داده بود که کسی به قطری که در دماوند اقامت کرده بود، آزار نرساند و نیازمندی های او را بر آورده سازند. پس از زمستان، قطری حق نمک به جا نیاورد و رسولی نزد" اسپهبد فرخان" فرستاد و پیام داد که باید به آیین ما در آیی و گرنه برای جنگ آماده باش. پس از آن هم با دستبرد زدن به آبادی ها و روستاهای اطراف دارای قدرت بسیاری شد. " حجاج بن یوسف" چون از قدرت یافتن قطری آگاه شد، " سفیان کلبی" را با لشکری بزرگ فرستاد. اسپهبد در نامه ای به سفیان پیشنهاد داد که در جنگ با قطری او را یاری دهد، قطری چون از جریان آگاه شد، بی درنگ از دماوند به سمنان عقب نشست. ولی اسپهبد او را دنبال نمود و در نبردی بر او چیره شد و سرش را از تن جدا کرده و تحویل سفیان کلبی داد. " سفیان" نیز آن را همراه با غنایم بدون آن که نامی از رشادت و دلیری اسپهبد بیاورد به نام خود برای " حجاج بن یوسف" در کوفه فرستاد. " حجاج بن یوسف" چندی بعد که شنید این کار در واقع به دست اسپهبد انجام گرفته است از " سفیان کلبی" به خشم آمد و رسولی با یک خروار " زر" و یک خروار " خاک" به ری فرستاد و فرمان داد رسیدگی کنند که اگر این پیروزی بدون کمک اسپهبد انجام گرفته است این زر را به سفیان بدهند و اگر این کار به دست اسپهبد پایان گرفته است، زر را به اسپهبد بدهند و آن خاک را در وسط بازار شهر بر سر سفیان بریزند. و چون رسول بیامد و حقیقت آشکار شد، در اجرای فرمان زر به اسپهبد دادند و سفیان در وسط بازار " خاک بر سر شد" ✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨ ✍جوانی به حکیمی گفت وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند. حکیم گفت: آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟ جوان گفت: آری. حکیم گفت: اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند. جوان با تعجب پرسید: چرا چنین سخنی می‌گویی؟حکیم گفت: چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی گستاخ داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟ جوان گفت: آری... 🔐 حکیم گفت: مراقب چشمانت باش! 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
نکته ای جالب از 🌱نتیجۀ مداومت بر عمل🌱 🔸اگر صورت ظاهری عمل ترک نشود، چه بسا با نفحات الهیّه همراه شود و نسیمِ رحمت به آن عمل روح و حقیقتی افاضه کند و در نورانیّت قلب مؤثّر گردد، 🔸به طوری که امر به طور کلّی تغییر کند، و غالب اعمال شخص یا همۀ آنها از عمق جان برخیزد و او رستگار شود. 📚«المراقبات» ص ۲۵۰ @olama12 @olama_ir
.... سزاوار است حال دوستان آل محمد در دهه اول محرم تغییر نموده و در دل و سیمای خود آثار اندوه و درد این مصیبت های بزرگ را آشکار نمایند. باید مقداری از لذایذ زندگی را اعم از خوردن و نوشیدن و حتی خوابیدن به دست می آید ترک نموده و مانند کسی باشند که پدر یا فرزند خود را از دست داده است. نباید احترام ناموس بزرگ خدا و احترام پیامبر و امام، کمتر از احترام خود و نزدیکانش باشد. اگر کسی نتواند در تمام دهه محرم این کار را انجام دهد حداقل در روز تاسوعا و و شب یازدهم دست از برخی لذایذ بردارد[مثلاً نان خالی بخورد یا آب کمتر بنوشد و خود را بیاد آن روزهای سخت اهل بیت به سختی اندازد]... در هر روز مقداری از وقت خود را در مکانهای عمومی به عزاداری بپردازد و نیز در دهه اول محرم هر روز امام حسین را با زیارت عاشورا زیارت نماید. @olama12 @olama_ir
⁉️ ▫️شب زنده دار و سحر خیز باشید▫️ حضرت حدیث داریم که 💚خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند « اَشرافُ أُمَّتی أصحاب اللّیل » ؛ « اشراف امت من نـماز شب خـوان ها هستند . » در دنـیا اشـراف چـه کـسانی هستند؟ آنهایی که خانه ی دو هزار متری دارند و ریاست و ماشین چه و چه ... به اینها می گویند اشراف مملکت ، اما در قیامت ، اشراف آن کسانی هستند که نماز شب خوان هستند. الان شب ها بلند است خودتان را عادت بدهید که شب ها زودتر استراحت کنید تا سحرها بلند شوید . البته من به غیر طلبه ها مےگویم . طلبه ها که بلند مےشوند. مےگویند در زمان قدیم استادی از شاگردش پرسید « سحرها کی بلند می شوی ؟» شاگرد گفت « دوساعت مانده به اذان » استاد فرمود « کم است ! » قدیم این طور بودند . حالا ما اگر نیم ساعت یا سه ربع پیش از اذان هم بلند شویم خوب است .《هر که سحر ندارد  از خود خبر ندارد》 @olama12