eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.8هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
✍مردی درحالی‌که به قصرها و خانه‌های زیبا می‌نگریست به دوستش گفت: «وقتی این همه اموال را تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم.» دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: « وقتی این بیماری‌ها را تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم ! » انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، باهم بودن، انرژی جوانی و ... "همین چیزای ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و دنبال نداشته ها بوده " @Dastanhaykotah
1_1700662438.mp3
3.65M
عاشورا زیارتی سید الشهدا آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام امام صادق علیه السلام فرمودند: 🌱 «هر ڪس زیارت عاشورا بخواند ، شب اول قبر در آغوش امام حسین علیه السلام قرار خواهد گــرفت.»..❤️ التماس دعای فرج 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام مادرم سلام مهربون...🥀 دعا کن واسه نجات جهان برای ظهور امام زمان (عج)
🌸🍃🌸🍃 انوشيروان عادل وزيرى داشت به‌نام بوذرجمهر که در سياست و عقل لنگه نداشت. اين وزير داراى پنج پسر و پنج دختر بود. يک روز دختر کوچک وزير که خيلى عزيز کرده بود، آمد پيش پدرش و گفت: ‘من در بازار يک گل الماسى ديدم و عاشقش شدم. پول بده تا آن را بخرم.’ بوذرجمهر گفت: ‘اى فرزند پول من کفاف اين خرج‌ها را نمى‌دهد’ . دختر گفت: ‘تو وزير انوشيروان و عقل او هستي، چطور براى يک گل الماسى پول نداري. اگر تا سه روز ديگر، آن‌را برايم نخرى خود را مى‌کشم.’ فردا بوذرجمهر به نزد انوشيروان رفت. انوشيروان ديد بوذرجمهر خيلى ناراحت است. علت را پرسيد. بوذرجمهر آنچه را بين خود و دخترش گذاشته بود براى او گفت. و بعد اضافه کرد که : ‘شما خوب است يک مقدار به معاش من مدد برسانى تا بتوانم جواب بچه‌هايم را بدهم.’ انوشيروان خزانه‌دار را صدا زد و گفت: ‘در اين ماه هر چه بوذرجمهر پول خواست به او بده.’ بوذرجمهر رفت. خزانه‌دار شاه گفت: ‘همهٔ چيزها در دست بوذرجمهر است. ماليات در دست او است. هست و نيست سلطان در دست او است. آن‌وقت براى اين که خودش را به شما پاک نشان دهد، مى‌گويد پول يک گل الماس را ندارم.’ انوشيروان در فکر فرو رفت و با خود گفت: ‘سلطان هم بايد يک خرده عقل داشته باشد، دروغگو را بشناسد، راستگو را بشناسد’ . در آن زمان، انوشيروان يک زنجير به در بارگاه نصب کرده بود که يک سرش به زنگى وصل و در اتاق خودش بود. اگر رعيتى با او حرفى داشت، زنجير را تکان مى‌داد. زنگ صدا مى‌کرد و انوشيروان براى شنيدن حرف‌هاى رعيت نزد او مى‌آمد. انوشيروان با خودش فکر کرد: ‘شايد محافظين نمى‌گذارند کسى به زنجير نزديک شود.’ بوذرجمهر را خواست و گفت: ‘امروز بگو جار بزنند که من بار عام مى‌نيشينم و هر کس مى‌خواهد بيايد’ جار زدند. مردم شهر جمع شدند. انوشيروان بوذرجمهر را دنبال نخود سياه فرستاد. آن وقت رو به جمعيت کرد و گفت: ‘هر کس از وزير من، بوذرجمهر، گله و شکايتى دارد بدون واهمه بگويد.’ از هيچ‌کس صدا درنيامد. انوشيروان با عصبانيت گفت: هيچ‌کس شکايتى ندارد؟’ همهٔ مردم فرياد زدند: ‘شکايتى نداريم’ . پيرمردى بلند شد و گفت: ‘يک نفر در اين شهر هست که روزى يک‌بار براى من آذوقه مى‌آورد. دو روز است که نيامده، من از او شکايت دارم’ انوشيروان گفت: ببين ميان جمعيت هست؟’ پيرمد گفت: ‘نگاه کرده‌ام. اگر بود يقه‌اش را مى‌گرفتم و مى‌پرسيدم که چرا نيامده.’ انوشيروان فرستاد دنبال بوذرجمهر. وقتى بوذرجمهر آمد. پيرمرد گفت: ‘قربان اين همان شخص است’ . سلطان، خزانه‌دار را خواست و به او گفت: ‘اى حرام‌زادهٔ بخيل، هيچ‌کس از بوذرجمهر شکايتى نداشت تو مى‌خواستى وزيرى را که نمى‌گذارد کسى در مملکت گرسنه بخوابد، از من جدا کني؟ خزانه‌دارى مثل تو به درد من نمى‌خورد’ . بعد از بوذرجمهر پرسيد: ‘چرا آذوقهٔ پيرمرد را اين دو روز ندادي؟’ بوذرجمهر گفت: ‘چون مى‌دانستم که اين خزانه‌دار براى من مايه مى‌گيرد، من مخصوصاً آذوقه پيرمرد را نبردم که بدانى چطور مملکت را اداره مى‌کنم. @Dastanhaykotah
◼️اهمیت اخلاق خوب ◼️ ✍️دوران رسول خدا بود. بانوی مسلمانی همواره روزه می‌گرفت و به نماز اهمیّت بسیار می‌داد؛ حتّی شب را با عبادت و مناجات به سر می‌برد ولی بداخلاق بود و با زبان خود همسایگانش را می‌آزرد. شخصی به محضر رسول خدا آمد و عرض کرد: فلان بانو همواره روزه می‌گیرد و شب زنده‌داری می‌کند، ولی بداخلاق است و با نیش زبانش همسایگان را می‌آزارد. رسول اکرم (ص) فرمود: لا خیر فیها هی من اهل النّار؛ در چنین زنی خیری نیست و او اهل دوزخ است. از این داستان استفاده می‌شود که نمازخوان باید اخلاق هم داشت باشد. 📚بحارالانوار، ج71، ص294 @Dastanhaykotah
✨﷽✨ ✍️سعید مرد جوان و بسیار خوش‌تیپ و خوش‌قیافه است، و تاوان این نعمت را به سختی می‌دهد. او هر کجا که می‌رود زنان به او عاشق می‌شوند. 🥀سعید در اوایل که نادان بود این را یک نعمت الهی می‌دانست چرا که هدفی را که بسیاری از جوانان همسن او سال‌ها باید دنبال می‌کردند و پول خرج می‌کردند و رسیدن‌شان هم قطعی نبود، سعید بدون زحمت هر کجا می‌رفت این هدف‌اش در نزد او حاضر بود. 💥سعید اکنون این خوش‌تیپی و زیبایی را جزء بلاء الهی بر خود چیزی نمی‌بیند. البته نعمتی بود که با ناشکری‌اش آن را بلاء برای خویش کرد. هر نعمتی که با تقویِ الهی شکر نشود تبدیل به بلای جان صاحب نعمت می‌شود. 🌏سعید پنج سال است که متأهل شده است. روزی یکی از همکاران او به نام زیبا عاشق او می‌شود و بعد از نزدیک شدن به سعید پی می‌برد که سعید از همسرش زهرا ناراضی است و بخصوص از رفتارهای پدر زنش خیلی در آزار است. زیبا که زنی مطلقه است خود را به سعید نزدیک می‌کند و شب‌هایی که سعید به علت ناراحتی به خانه‌اش نمی‌رود او را در خانه‌اش میهمان می‌کند.... با وسوسه ها و تحریکات زیبا، سعید همسرش را طلاق می‌دهد و با زیبا ازدواج می‌کند ولی بعد از پنج ماه زیبا متوجه می‌شود سعید با زن دیگری در ارتباط است. زیبا بسیار ناراحت می‌شود و شاکی می‌گردد. سعید می‌گوید: انگار طلسم شده است. زنان رایگان خود را به او تقدیم کنند و او نمی‌تواند از این آش‌های مفت بگذرد..... زیبا هم از سعید طلاق می‌گیرد و سعید بعد 32 سال سن، نه زندگی و نه سامانی دارد.... مَثَل داستان زیبا به این آیه حق تعالی می‌ماند: ✨📖✨ مثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ ۖ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (41 - عنکبوت) ⚡️مثَل كسانی كه به جای خدا اوليايی ديگر اتخاذ می‌كنند مثل عنكبوت است و خانه ساختنش و به درستی سست‌ترين خانه‌ها خانه عنكبوت است اگر بدانند. 🕷یک عنکبوت هرگز مثل یک مورچه زحمت نمی‌کشد برای خود خانه‌ای درست کند، بلکه بر خانه‌ای که دیگران زحمت درست کردن آن را کشیده‌اند، با کشیدن تار و توری بر خود خانه‌ای می‌سازد و به امید طعمه‌ای می‌نشیند. برای همین خانه‌اش یکبار مصرف است و زود از هم می‌پاشد. مانند زیبا که زحمت درست کردن خانه‌ای را نکشیده بود بلکه بر خانه زهرا تار و توری کشیده بود تا سعید را تور کند... خانه‌ای که بر او هم دوامی نداشت..... آری! کسی که از خدا نترسد و شیطان را سرپرست خود گیرد و از او اطاعت نماید زندگی‌اش چون زندگی در خانه عنکبوت است که خانه‌ای سست و بی‌بنیاد است و از آن سست‌تر خانه‌ای نیست. 🕸اگر دقت کنیم خانه عنکبوت نه دیوار دارد، نه در دارد... در اصل خانه‌ای نساخته و وجود ندارد؛ بلکه توری بیش نیست که بر خانه ساخته شده به دست دیگران و دسترنج آنان کشیده شده است، که فقط اسم‌اش خانه است، اسم‌اش.... ✅مراقب باشیم وارد خانه‌هایی برای زندگی نشویم که چون تار عنکبوت، تله شیطان است و اسم‌اش فقط خانه است، دقت کنیم بر بقایای خانه‌های ویرانه شده انسان مظلوم دیگری خانه نسازیم.... که این خانه، همان خانۀ عنکبوت است و ببینیم و بترسیم از خدایی که هر لحظه ما را می بیند. @Dastanhaykotah
✨🥀صلی الله علیکِ یا فاطمة الزهرا🥀✨ 🏴 دربرگزاری مراسم فاطمیه (سلام الله علیها) باپرداخت حتی10.000تومان بانی مجلس عزای اهل بیت شوید👇 6037997389455784 💳 به نام «سیدنعیم نیک جعاوله» ☑️راهنمایی و ارسال رسید واریز به👇 🕹 @Alimadd 🕹 @Alimadd 🔲 برای دیدن تصاویرمراسم کلیک کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/152436767C8a757d5f71 هیئت‌عاشقان‌حضرت‌فاطمه‌زهرا(علیهاسلام)
. ● مورد تایید ماست🔝 حمایت کنید 🙏 اجرتون با 🖤 .
✍حسن از شهرستان به مرکز استان انتقالی گرفته است. او معلّم مدرسه ابتدایی است. وقتی به خانه دایی اش در مرکز استان می رسد معذب است و قصد دارد در اطراف شهر به وسع خود خانه ای اجاره کند. 🌟دایی اش به او می گوید: اصلا برای اجاره خانه عجله نکن تا هر زمان که بخواهی در خانه ما بمان، که طبق امر الهی خانه خود توست و صله ارحام بر من واجب . و تو با وجودت به خانه من هم به عنوان مهمان و هم به عنوان صله ارحام برکت می بخشی و خودت بی خبری. 🏘حسن مدت 10 شب در خانه دایی خود مهمان می شود. که با تلاش مدیر مدرسه، برای او خانه نقلی کوچکی به عنوان اجاره پیدا می شود. 🌐بعد از ده روز،حسن وسایل مجردی خود به خانه جدید می آورد. و ساکن می شود. حسن عاشق دایی خود است چون می دانست هر اندازه در خانه دایی خود بماند دایی او راضی است و محدودیت زمانی بر او مقرر نکرده است. نیَّت دایی او برای رضای خدا و رضای اوست.و دایی او از اقامت او نه تنها ناراحت نمی شود بلکه احساس صلوات الهی می کند. اگر دایی حسن می گفت: یک ماه در خانه من بمان و بعد می روی... داستان ارزش کار دایی حسن نزد او متفاوت و بسی کمتر می شد .... چنان چه کسی که در ماه محرم ، شرب خمر برای رضای خدا ترک می کند نزد خدا بسیار ارزشمند تر از کسی که نیت کند فقط ماه محرم را شراب نخواهد خورد. کسی که در ماه رمضان نیت می کند من بعد نماز خواهد خواند اگر دوم رمضان از دنیا برود نزد خدا نماز خوان محسوب می شود و فرق دارد با کسی که نیت کرده فقط ماه رمضان روزه بگیرد و نماز بخواند هر چند صاحب چنین نیتی سی ام رمضان و در حال نماز بمیرد چون اراده کرده بود بعد ماه رمضان دیگر نماز نخواند، نزد خدا اگر سی ام رمضان هم بمیرد یک بی نماز محسوب می شود. و این است معنی الله الصمد . چون حق تعالی نه به نماز یک ماهه نیاز دارد و نه به نماز دو روزه بلکه نیت ما نزد خداوند است که وزن می شود. 💠در حدیثی به این مضمون از امام صادق (ع) آمده است. در جواب این سوال که کسی که در بیست سالگی بمیرد، چگونه خداوند بهشت و جهنمی شدن او را مشخص می کند؟ ❇️امام می فرمایند: اهلِ بهشت برای آن در بهشت هستند که نیَّت داشتند،هر اندازه از خدا عمر بگیرند در اطاعت او باشند. و اهل جهنم برای این در جهنم می روند که نیَّت شان بر این بود، هر اندازه در دنیا زنده بمانند عصیان خداوند بکنند. 📌 پس کسی که گمان می کند،کسی که در بیست سالگی می میرد.خوش به حال اش اهل بهشت است چون کم عمر از خدا گرفته پس کم گناه کرده است، خیال باطل و مصداق ✨ساءَ ما یَحکُمون✨ است.و ملاک بهشت و جهنمی شدن ما فقط نیَّت های ما است. 🔅علت این که حق تعالی، تا زمان دیدن فرشته مرگ بر انسان فرصت توبه داده است و عاقبت به خیری بسیار مهم است این امر است که فرصت الهی برای تغییر نیَّت های ما تا قبل از مرگ مان است. و علت این که می گویند، کسی که توبه کرده است مصداق کسی است که گناهی نکرده است. آن است که تایب در نیَّت خود در ادامه حیات اش به نیت خیر عبد و بندگی خدا با ترک معصیت او بر می گردد. ✨ ولَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّىٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ ۚ أُولَٰئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا✨ ⚡️و کسانی که (تمام عمر) به اعمال زشت اشتغال ورزند تا آن‌گاه که یکیشان مشاهده مرگ کند در آن ساعت پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم، توبه چنین کسی پذیرفته نخواهد شد. جان ها قربان رحمت آن یگانه معبود و وجود هستی که حتی تا دیدن فرشته مرگ به بنده اش فرصت اصلاح نیَّت خود را بخشیده است. @Dastanhaykotah
👳‍♂آورده اند که، عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت : نه مرد گفت : فلان عابد بود نانوا گفت : من از مریدان اویم دنبالش دوید و گفت می خواهم شاگرد شما باشم ، عابد قبول نکرد نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم ، عابد قبول کرد وقتی همه شام خوردند نانوا گفت : سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Dastanhaykotah