۲۱ خرداد ۱۳۹۷
۲۱ خرداد ۱۳۹۷
ب سوی نور
من از تو چه بخواهم ، جز خودت را
من جز تو که را دارم ،که آن را بخوانم
اخر چرا این بی قراری و دلتنگی قصد پایانی ندارد ،من کجا تو را در خودم گم کرده ام که اینگونه ، پریشانی و بغض جدایی ات گلویم را بسته ،اخر دلیل این همه بی تابی چیست ؟
چرااشکان چشمانم بار سنگین نبودنت را کمی کم نمی کند . چرا بند تنهایی اینگونه تمام وجودم را در بر گرفته ،و رهایم نمی کند
تو که بودی،تو که هستی
تو که میمانی ،تنهایی چرا ...
منم که رفته ام ، منم که نمانده ام
منم که اسیرم ، من که حرمان و آتش وجودم را
درمانی نیست
نمیدانم ،بار کدام دلبستگی زمینیست که اینگونه
تاب و توان وصالت را از من گرفته ...
من که صبور ترین بودم بر دوری ات
من که آرام ترین بنده ات بوده ام در تند باد فراغت ،من که عاشق ترین بودم در عاشقانه های غریبانه مان ...
من که دلم جز تو کسی را نمی دید
منی که راز های دلم را جز تو به کسی نگفته ام
حالا چه شده ،چه شده که این بنده ات را،نمیبینی ،چه شده که لیلی قصه زندگی من مجنونش را میگذارد به حال خودش ...
چه شده که این درد تمامی ندارد
شاید من دیگر آنی نیستم که می خواستی ام
شاید من بی راهه رفتم ،شاید من کم آوردم
اینا همه اش قبول ،هرکس نداند من که میدانم که هستم ،اما اخر توچرا محبوبم،
تو چرا اینگونه دست رد بر سینه ام میزنی، ...
تو که حرف های نگفته دلم را میدانی
تو که خودت مبتلا کرده ای مرا
تو که نزدیک ترینی
تو که حرف ناگفته می خوانی
تو که میدانی جز تو هیچکس پناهم نبوده
تویی که مونس تنهایی ها و بی کسی هایم بوده ای چرا ،من کجای جاده زندگی ام را به بیراهه
رفته ام که اینگونه گمت کرده ام...
من آن کودک گریانی ام که وسط بازار این دنیا دستان مادرش را رها کرده ، و گم شده
خدای من
تو دست گمشده ها را مگر نمیگیری...
🌿
۲۱ خرداد ۱۳۹۷
۲۱ خرداد ۱۳۹۷
ب سوی نور
هردفعه که طاق دل کوچیک این بشر به هم میریزه ، و قرار و آرامش جای خودشو به بی تابی و دلتنگی میده ، یاد تو می افتم ، اخرین باری که لیاقت دیدنتو به این مبتلای تنها دادی
هیچ وقت یادم نمیره آقا ، چه سخت بود ، که الانشم هنوز هم سخته ، این نوشته ها طاقت راز دل و بی قراری های یه سرگردون مبتلاء مثل منو نداره...
این روزا که دور موندم از دیدنت ، دورموندم از پناهنده شدن به تو ...
پیش خودم میگم اومدن به زیارتت به نیت دله
به بودنه با نبودنه ...
همه اینارو میگم آقا اما کیه که ندونه
صفای گوشه صحن حرم نشستن رو
کیه که نخاد خلوت کردن با تورو
کیه که نخاد درد و دل کردن با تورو ...
هرکی یه جور کرمتو دیده ، هرکی یجور ازت خواسته
این وسط بعضیا هم هستن که یکی رو خواستن برای بی پناهیشون
یکی که بزرگی وسعت تنهایی های دلشون رو باهاش تقسیم کنند ، آقا تو که میدونی
بعضیا خیلی غریبن ...
دچار دلشون شدن و مبتلا به حرمان وجودشون
اقا جان میدونم که ازت خیلی دورم
بدم ، نخواستنی ام ، آلوده ام ...
اما هنوز امید دارم به پناه دادنت
آقا جانم ، وسط این همه غلغله بازار این دنیا وسط این همه بی کسی از کی بخام درمان این درد و گمشدگی رو به غیر تو ، که اصلا مگه کسی هست که بفهمه حال یه بی کس و غریب رو جز تو
جز تویی که خودت هم غریبی...
🌿
۲۱ خرداد ۱۳۹۷
۲۱ خرداد ۱۳۹۷
۲۱ خرداد ۱۳۹۷
۲۱ خرداد ۱۳۹۷
۲۱ خرداد ۱۳۹۷
۲۱ خرداد ۱۳۹۷