eitaa logo
بسوی ظهور🌱
148 دنبال‌کننده
986 عکس
1.2هزار ویدیو
6 فایل
فعالیتهای مجموعه بسوی ظهور از جمله جشنها،مراسمها ، هیئت،گروه سرود کودک و نوجوان در مناسبت‌های مختلف سال را میتوانید اینجا دنبال کنید علاوه بر اینها تو این کانال میخواهیم از فرمانده جانمون مهدی(عج) و انحرافات آخرالزمانی حرف بزنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ 💔یوسف‌ترین‌نشانه‌ے یعقوب‌اهل‌بیتــ شد پاره پاره قلبـــ زلیخا ظہور کن... 🏴با‌پرچمی‌کہ‌نام‌ حسین‌است‌ نقش آن با مشڪ ساقی از دل دریـا ظہور کن... ✋️سلام بر تـو ای پرچم برافراشته... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین هیچ چیز قطعی نیست نه رفتن اونی که میخواد بره نه نرفتن اونی که نمیتونه بره نه حتی نرفتن کسی که نمیخواد بره تا یار که‌را خواهد و میلش به که باشد ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بسوی ظهور🌱
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهارده #طوطی_و_تاول ✨خواستم چیزی بگویم، دستش را بالا آورد که ساکت باشم: فرق امام و
قسمت پانزده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨در آن تاریکی گوشی ام را درآوردم. این چند جمله را وارد کردم در صفحه یادداشت، تا سر فرصت فکر کنم. 🍁وقتی سوار شدم سالن تاریک بود. فقط چراغ های داخل اتوبوس ها نور می دادند که به سختی می توانستی صندلی ها را از آدم ها تشخیص بدهی. شاگرد راننده بدون اینکه بلیط را نگاه کند، گفت: برو آن آخر، جا هست. رفتم کنار پیرمردی نشستم که خواب بود. اتوبوس حرکت کرد. انگار منتظر من بودند. من هم حواسم پیش آن دو نفر بود که در تاریکی از قیام و قائم گفته بودند. اشاره کردم به کف پاهایم و گفتم: ما چند نفر بودیم. آنها رفتند. من پایم زخم شد. جاماندم. گفت: درود بر جاماندگان. جلوتر آمد: خدا با جاماندگان است. سرش را خم کرد. نگاه کرد به کف پاهایم. اوخی کرد و گفت: اوه! چه بلایی به سر خود آوردی؟ تو چه کار کردی با این پاها؟ انگار توی آب جوش انداختی، بعد پوستش را کندی. با لبخند گفتم: دو روز هم نشده که پیاده روی می کنم. به گوشت چاک خورده کف پایم که نگاه کرد، گفت: اینها عفونت می کند فلج می شوی، باید زودتر رسیدگی می کردی. بعد تاسف خورد از اینکه شیعه چرا باید اینقدر بی مبالات باشد نسبت به بدنش. من برای اینکه حواسم را منحرف کنم از زخم پایم، دوباره چند قاشق از آشم را خوردم. مزه اش من را به یاد امام انداخت. به یاد امامی که طعم از آسمان می آورد و به غذاها می دهد. بعد به چای روضه فکر کردم که می گویند مزه خاصی دارد، ولی من تا به حال حس اش نکرده ام. چه بسا اگر این پیرمرد تذکر نمی داد متوجه این طعم ها هم نمی شدم. به من اشاره کرد که روی بگیرم و نبینم چه کار می کند. از جیب کیفش، سوزنی درآورد، با فندک سر سوزن را داغ کرد که ضدعفونی اش کرده باشد. چند تا از تاول های باقی مانده را با حوصله سوراخ کرد. آب زیر پوستم را با دستمال پاک کرد. بعد نخ انداخت، سر نخ ها را به هم گره زد و گفت: کمی استراحت کنی خوب می شوند. به پای راستم نگاه کرد: اینها خطرناک اند. من کاری نمی توانم بکنم. حتما باید پانسمان بشوند. بعد بو کرد و گفت: فکر کنم عفونت کرده. از کوله اش محلولی درآورد و زخم اصلی را شُست. بعد گفت: ولی باید بروی درمانگاه. من بتادین ندارم. عفونت کرده. با پنبه، خون بعضی قسمت ها را گرفت و گفت: من گاز و باند ندارم برایت ببندم. حتما برو درمانگاه هلال احمر. من تشکر کردم و گفتم: فکر می کردم تاول معمولی است که خوب می شود به زودی. وسایلش را جمع کرد و گفت: من به شهرتان آمده ام. سه چهار روز هم گشته ام آنجا. جنگل های قشنگی دارد. در آن سه چهار روز همه اش در جنگل بودم. گفتم: چه کار می کردی؟ ادامه دارد... 🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
﷽❣ ❣﷽ طالبِ خونِ خدا، مَتی تَرانا وَ نَراک يابنَ مِصباح‌الـ‌هُدی، مَتی تَرانا وَ نَراک... چه شود با تو کنم گريه سرِ قبرِ حسين با حضورِ شـ‌هدا، مَتی تَرانا وَ نَراک 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اجازه می داد دانشجو اشتباه بکند. بعضا فضایی ایجاد می کرد که دانشجو از او انتقاد بکند یا سوال بپرسد و جسارت به دست بیاورد. می گفت مگر ما خودمان چجوری یاد گرفته ایم. بگذار این ها هم اشتباه بکنند تا یاد بگیرند. هیچ وقت ندیدم دانشجویی بابت یک اظهار نظر علمیِ اشتباه، از دکتر سرزنشی شنیده باشد. اشتباه را یادآوری می کرد ولی هیچ وقت تحقیر نمی کرد. ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                      
سلام بر تو ای مولایی که با آمدنت حجّت را بر اهل زمین و آسمان تمام می کنی... سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین و آسمان غرق نور می شوند...!!🌝✋🏻
سلام به همه ی بزرگواران همین روزها منتظر خبرهای خوب باشید 😍
26.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴بیل گیتس و شرکتهای دارویی؟ حقایقی که رسانه ها به شما نمیگن❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هر چی تو بگی، هر چی تو بخوای! 👈 خدا میخواد به اینجا برسی! از مبحث "هنر آزاد اندیشی" در دانشگاه هنر
بسوی ظهور🌱
❣قسمت پانزده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨در آن تاریکی گوشی ام را درآوردم. این چند جمله را وارد کردم در
قسمت هفده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨حرف های پیرمرد، ماجرای گذشته را انداخت روی زبانم: سه سال پیش آمدم پیاده روی که متاسفانه نمی دانم چرا ناگهان مرز مهران را بستند. ما ماندیم پشت مرز. 🍁حدود سه هزار نفر بودیم. یک شبانه روز تقلا کردیم که رد شویم. نتوانستیم. مجبور شدم برگردم به مهران، خودم را در موکب ها با آشپزی کردن و ظرف شستن سرگرم کنم، تا بلکه فرجی شود. ولی راه باز نشد. یک شب تا صبح روی پل زائر قدم زدم، دعا کردم و گریستم. نزدیک نماز صبح یک مرد چاقو فروش که احوال من را دید، گفت: آقای محترم، حتی اگر خانه پدرت هم دعوت نشدی، نباید بروی. الان هم باید قبول کنی که دعوت نشدی. خودش را مثال زد و گفت: الان یازده سال است که مرز باز شده. من هر روز می توانم بروم، ولی نمی روم، چون دعوت نشده ام هنوز. من پنجاه سال هم اینجا بمانم چاقو بفروشم، تا دعوت نشوم پایم را آن طرف مرز نمی گذارم. پیرمرد لبخندی زد و گفت: قابلیت. همه که قابلیت ندارند. دوباره آیه را تکرار کرد. حرفش من را امیدوار کرد به خودم، ولی خیلی نمی خواستم قابلیت خودم را بگذارم وسط و بحث کنم درباره اش. گفتم: آن طوطی را از هندوستان وارد کرده اند؛ به سه تا زبان حرف می زند. خیلی باهوش است. پول زیادی هم بابتش دادم؛ حدود شش میلیون تومان. با اینکه خیلی کار داشتم؛ باید به چند شهر عسل می فرستادم و زنبورها را جابه جا می کردم، ولی عشق طوطی افتاد توی دلم که حتما بروم بیاورمش. گوشی را درآوردم که فیلم طوطی را نشانش بدهم که گفت: بله، شنیدم طوطیان هندوستان، شیرین زبان هستند. بعد گفت: اصلا طوطی باید از هند بیاید. هم چنان که در گالری دنبال فیلم طوطی می گشتم، گفتم: خودم از آن روز همین طور در حیرتم که چطور اشتباهی سوار شدم؟ آخر آن تاریکی از کجا افتاد توی چشم هایم؟ لبخندی زد و بی توجه به حرف من، زیر لب زمزمه کرد: شکّرشکّن شوند همه طوطیان هند. بعد گفت: طوطی به این گران قیمتی را برای چی می خواستی، آقا؟ گفتم: من تنها شدم حاج آقا، زنم طلاق گرفت. دخترم را هم با خودش برد. زندگی ام کلا به هم ریخت؛ بی طعم و مزه شد به قول شما. اتفاقا قبل از آمدن شما چند دقیقه ای در این موکب خوابیدم. خوابش را می دیدم. یک دفعه صدای بلندگوی موکب رفت بالا. من متوجه نشدم پیرمرد چه می گوید. چند ثانیه صبر کردیم تا صدا خوابید. او گفت: کار خوبی کردی طوطی خریدی. گوشی را گرفت از من، چند دقیقه ای مشغول شد با شیرین زبانی طوطی. پای راستم را کشیدم، گذاشتم روی ساق چپم و گفتم: نمی دانم چرا پاهایم اینجوری تاول زد؟ اصلا چنین چیزی سابقه ای نداشت؛ من خیلی پیاده روی می کنم. چون کارم یک جوری است که بعضی روزها ده پانزده کیلومتر راه می روم. ولی اینجا... گوشی را پس داد. کمی فکر کرد و گفت: اینها، رازهای اربعین اند. هنوز زود است این رازها کشف شوند. دوباره تکرار کرد: بله، خیلی زود است. در خیابان به دختربچه ای اشاره کرد که با شیرین زبانی خاصی زائران را دعوت می کرد تا چای بخورند، بعد گفت: جلوتر که بروی با چیزهای دیگری روبه رو خواهی شد. سرش را تکان داد: شاید هم بعضی از رازها، آفتابی بشوند برایت. بعضی رازها هم تاب آشکار شدن ندارند؛ باید بمانند در تاریکی. دوباره ذهنم چسبید به تاریکی ترمینال. پیرمرد بلند شد؛ رفت از موکب بغلی، دو تا ساندویچ فلافل گرفت، آورد گذاشت جلویم. گفت: اینها را بخور. امشب از اینجا تکان نخور تا فردا خدا کریم است. البته تا فردا خوب می شوی. من نمی دانم چرا تا حالا توجه نکردی به پایت؟ باید زودتر می رفتی دکتر. گفتم: فعلا نمی توانم تکان بخورم. نمی دانم چه کار کنم. لبخندی زد و گفت: من هم وقتی از درخت افتادم، پایم شکست. مجبور شدم سه ماه بخوابم. ادامه دارد... 🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشک برامام حسین رو با دستمال کاغذی پاک نکن میدونی چرا؟ ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای نجات پسر بی‌گناه از زندان با قسم به امام حسین، حتما ببین 👆 دلدادگی دستگیری داره... ❤️ «قسم به حسین» حجت‌الاسلام تقدیم نگاهتان ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
| ... وَ اذڪُر قَبرَڪ | یادِ مرگ باش ! استادمان میگفت؛ وقتے ڪه از رڪوع به سجده سرازیر میشوے: یادِ سرازیرے قبر باش ! همانطور ڪه در سجده، ڪسے را نمیبینے در قبر هم همان است... تنها تاریڪ و چه به دادت خواهد رسید ؟ اِلا | حُبِ حُسین | ♡ و من مانده ام ڪه ڪیست حُسین ڪه حتےٰ دوست داشتنَش نجات است...❤️ ═━━⊰❀⊱━━═━ ❀↶【به ما بپیوندید 】↷❀ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‹🪴🍃 ﮼وَخداهرکس‌راکه‌بخواهد، عشق‌حُسین‌علیه‌السلام را روزیش‌میکند و چه نعمتی بالاتر از حسین علیه السلام💔 👈 بچه های دهه هشتادی و نودی ، نوبت عرض ادب شماست 🌱 نوجوانه ی عزیز ، تو قهرمان هفتاد و سوم کربلایی 🔸محفل دخترانه : شنبه تا دوشنبه ، ۱۵ - ۱۳ مرداد 🔸محفل پسرانه : سه شنبه تا پنجشنبه ، ۱۸ - ۱۶ مرداد 🔸میدان فردوسی ، مسجد آمسیح همزمان با نماز مغرب و عشاء 📌محفل ویژه نوجوانان می باشد 🍀 هیئت نوجوانان شهدای گمنام 🔸برنامه های ما را در طول سال در کانال زیر دنبال کنید👇 ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بسوی ظهور🌱
‹🪴🍃 ﮼وَخداهرکس‌راکه‌بخواهد، عشق‌حُسین‌علیه‌السلام را روزیش‌میکند و چه نعمتی بالاتر از حسین علیه الس
اینم اون خبر خوبی که گفته بودیم .. خیلی هاتون سراغ هیئت را می‌گرفتید منتظرتون هستیم😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹🪴🍃 در این شلوغی دنیا تو انتخاب منی 🍀دخترای دهه هشتادی و نودی نوبت عرض ادب شما برای آقاست😍 🔸زمان : شنبه تا دوشنبه ، ۱۵ _۱۳ مرداد همزمان با نماز مغرب و عشا 🔸مکان: میدان فردوسی، مسجد آمسیح 👈 محفل ویژه دختران نوجوان 🌱 منتظر دیدارتون هستیم😍 🍃هیئت نوجوانان شهدای گمنام 📣 انتشار حداکثری دهید 🔸برنامه های ما را در طول سال در کانال زیر دنبال کنید👇 ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
﷽ 🌱«بنده ای نیست که از مالش طعامی و یا درهم و دیناری در راه محبت فرزند دختر پیامبر علیه السلام انفاق کند، مگر آنکه در این دنیا آن درهم را هفتاد برابر برکت دهم و در بهشت در عافیت بوده و گناهانش را می بخشم.» (مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۳۱۹) 🔴 در برکت هیئت سهیم باشیم .. با هم روضه به پا کنیم 💳شماره کارت جهت کمک های نقدی ۶۰۳۷۷۰۷۰۰۰۲۳۳۲۵۸ 📌 به نام قرارگاه جهادی سابقون بنیاد فرهنگی بسوی ظهور 🔸برنامه های ما را در طول سال در کانال زیر دنبال کنید👇 ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بسوی ظهور🌱
❣قسمت هفده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨حرف های پیرمرد، ماجرای گذشته را انداخت روی زبانم: سه سال پیش آم
❣قسمت هجده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨کیف کوچکش را برداشت، بست به کمرش. بعد عکس آیت الله سیستانی را داد به من که سنجاق کنم به بازویش. راه افتاد که برود. 🍁دوباره چشم در چشم شدم با آیت الله سیستانی که احساس کردم انگار من را به چیزی توصیه می کند، مثلا چیزی مثل تواصوا بالصّبر. گفتم: همه که مثل شما حفّار نیستند، بتوانند مشغول خودشان شوند. گفت: عجله نکن جوان. گفتم: فکر کردم همسفر می شوید با من. چند قدمی رفت و برگشت. با خنده گفت: تو طوطی خریدی به جای زنت. خانم من هم گم شده، سه چهار ساعتی است دنبالش هستم. تلفن هم ندارد. باید بگردم پیدایش کنم. البته او شماره من را دارد، شاید زنگ بزند، شاید هم نزند. تازه پول و مدارکم هم پیش اوست. دوباره نخودی خندید و گفت: به نظرت زن بهتر است یا طوطی؟ من یک لحظه دنگم گرفت بگویم: زنبور عسل. گفت: چرا؟ گفتم: من در این عالم، مرید کسی هستم که شیرینی تولید کند. اصلا انسان بودن، یعنی شیرین کردن کام دیگری است. غش غش خندید: احسنت، ولی زن خوب و زیبا همیشه شیرین است، مثل عسل. جَلدی از موکب زد بیرون. من به زنم فکر کردم که در آن ده سال زندگی مدام نیش زد و زهر ریخت؛ تلخی تزریق کرد بر تمام لحظات زندگی. دلیل اینکه رفتم سراغ زنبورداری شاید همین باشد. می خواستم تلخی ها را بزدایم. پیرمرد سرش را از گوشه چادر موکب کرد داخل و گفت: آقاجان نگران نباش، اینجا هیچ کس تنها نمی ماند. اگر عسل طبیعی پیدا کردی با پیاز قاطی کن. زخم تاول را خیلی زود ترمیم می کند. لبخندی زدم و گفتم: الان که من تنها هستم. با اخم گفت: این حرف را نزن؛ کسی که دنبال امام باشد، تنها نمی ماند. بی امام ها تاریک اند. شیشه کوچک عطری که تهش فقط چند قطره مانده بود، از جیبش درآورد و گرفت سمت من: این هم هدیه من به شما. سریع رفت. کمی بعد تاسف خوردم که چرا ازش شماره تلفنی چیزی نگرفتم یا کارت زنبورستانم را بهش ندادم تا دوباره ارتباط برقرار کنم. گوشی ام را درآوردم و در بخش یادداشتش نوشتم: هر کس بدون شناخت امام زمانش بمیرد، به مرگ جاهلی مرده. کمی تامل کردم در مرگ جاهلی. به اینکه در این زمانه چند نفر به مرگ جاهلی می میرند؟ چشم هایم را بستم. چهره های آدم های که می شناختم تصویر کردم در ذهنم؛ در هیچکدام نور شناخت ندیدم. من دنبال بارقه بودم. تاریکی ترمینال پرده شد پشت مردمک هایم. جرقه نور همراه شد با آن صداها. چشم باز کردم. زیر آن یادداشت نوشتم: کسی که به مرگ جاهلی بمیرد در واقع نمرده، تلف شده. مرگ مال کسی است که امام زمان داشته باشد. کسی که امام زمان ندارد، در واقع زمان ندارد. و مرگ، در واقع رسیدن به آخر زمان است. کسی که بی زمان است، ذوق مرگ ندارد؛ پس تلف یا هلاک می شود. این چند جمله آخر را چند بار نوشتم. خواندم. پاک کردم، دوباره نوشتم. هنوز هم مبهم بود. من می خواستم جوری بنویسم تا همه، زمان و مرگ را بچشند. همه بمیرند، ولی عاجز شدم. همان طوری رها کردم. درِ شیشه را باز کردم. بویش پیچید. یک لحظه مست شدم از عطرش و سوز زخم هایم فراموشم شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) حق داشت عطر را هم در فهرست چیزهای دوست داشتنی دنیا قرار دهد. ادامه دارد... 🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌