بسوی ظهور🌱
❣قسمت سی و هشت 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨گفت: دوستانم جلوترند. قرار است در عمود نهصد منتظرم بمانند.
#طوطی_و_تاول
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
❣قسمت سی و نه
✨گفت: توریست هم مسافر است.
گفتم: توریست فراری است؛ فراری از خود و خانه.
با تعجب گفت: چرا فرار؟
🍁گفتم: چون در خانه خود سکنی ندارد، خانه برایش ملال آور می شود؛ به همین دلیل می زند به جاده و می شود توریست و جهانگرد. به نظرم بهتر است بگوییم ولگرد.
گفت: من حرف های شما را نمی فهمم. یک جوری حرف می زنید با عقل متعارف نمی توان فهمید.
بور شدم بهش و گفتم: چه جوری حرف بزنیم تا شما بفهمید؟
پوزخندی زد، نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و شمرده شمرده گفت: سرد، روشن و قاطع. مجموع این سه مؤلّفه حرف آدم را معقول و عقل پذیر می کنند.
من با تعجب سر تکان دادم. سید حامد گفت: ولی این حرف های شما گاهی عقل گریز است، گاهی عقل ستیز؛ چون گرم و مبهم و غیر قطعی است، مثل شعر و افسانه.
شیخ تکه خرما را جابه جا کرد، مورچه ها دوباره هجوم بردند سمت خرما. به من گفت: در این مسیر همه موکب پذیر هستند، نه موکب گریز. بعد رو کرد به حامد و گفت: سیدجان، مباحث خشک کلامی و جر و بحث با وهابی ها ذهن و زبانت را خشک و خشن کرده، به همین خاطر گریز و ستیز می کنی با ما.
حامد بادی انداخت به غبغب و گفت: خب من مناظره می کنم تا دفاع کنم از دین تان. خودت که می بینی چقدر شبهه وارد می کنند، چقدر نفی می کنند، چقدر شیعه را تخطئه می کنند. ما متکلمان اگر از دین و عقائد شما دفاع نکنیم که سنگ روی سنگ بند نمی آید. ما اگر دفاع نمی کردیم، الان کسی نبود اینجا. با انگشت اشاره کرد به خیل عظیم جمعیت که روان بودند در جاده.
شیخ ناصر صورت لاغر و کشیده اش را خاراند، نوک ریشش را بین دو انگشت گرفت و با ناراحتی گفت: بحث ما تخصص و حرفه شما نیست. وقتی که درباره مسائل اربعین و قیامت چانه می زنی و می گویی: نمی فهمم، یا اظهار عدم فهم می کنی، نشان می دهد که تو هر تخصصی هم داشته باشی، استعداد قیامت اندیشی نداری. کسی که استعداد و قوه چیزی را نداشته باشد بر او حرجی نیست.
مکثی کرد و بعد با صدای رسا خواند:
لَّيْسَ عَلَى الْأَعْمَىٰ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ ...
آیه را مزه مزه کردم و تعجب کردم از تلخی و گزندگی شیخ که به نظرم نمی آمد اینجور باشد. خواستم به شیخ چیزی بگویم که حامد با ناراحتی گفت: دستت درد نکند آقا ناصر، یعنی من مریض و اعرجم؟
ناصر بدون اینکه نگاهش کند، با خونسردی گفت: در مثل که مناقشه نیست.
بعد تکه ای از خرمای حامد را کند و گذاشت در فاصله ای نسبتا دور تا ببیند مورچه ها می روند سمتش یا نه؟ بعد با خنده به حامد گفت: افراط در أکل و شُرب، اگر هر استعدادی را در آدم مریض نکند، کور یا أعرج می کند.
بعد انگشتش را گذاشت تا راه مورچه ها را کج کند سمت خرما که توجه نکردند. از اینکه مورچه ها این بار نرفتند سمت خرما خندید. اشاره کرد به آنها و به من گفت: نظرتان چیست؟
من هم که از رفتار مورچگان تعجب کرده بودم، گفتم: این همان فرق مورچه و انسان است، در مواجهه با موکب.
شیخ گفت: صحیح. به همین دلیل حق دارند به سلیمان بگویند لایشعرون.
حامد اخم کرد. زیر لب چیزی گفت و از ما رو گرفت. رفت زیر بوته ای نشست و شروع کرد به بازی کردن با کپّه شنِ نرمی که جمع شده بود زیر درخت ها. من آیه حرج را مرور کردم. خطاب آیه را کامل حس می کردم. به من بود که می گفت: تو هم مریضی، بر تو هم حرجی نیست. با خود گفتم: آخر کیست که در این عالم مریض نباشد؟ کور نباشد؟ لنگ نباشد؟ فقیر نباشد؟ انتم الفقراء الی الله.
ادامه دارد...
🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
عشق یعنی که وفا بکنم...
بِہجـٰانَمآنچِنـٰانمِهرَتنِشَستِہڪِہاَزاَزَلگویـٰا
خُداباتُربَـتِتُوخَلقڪَردِهعـٰاشِقـٰانَترا!(:❤️🩹
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 راهکاری از امام رضا علیه السلام برای رفع شدائد و مشکلات سخت
👤 استاد رفیعی
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
همیشه آیه وَ جَعَلْنا...را زمزمه مےکرد
گفتم:آقا ابراهیم این آیه براے
محافظت درمقابل دشمنه؛
اینجا که دشمن نیست!
نگاهےکرد وگفت:
دشمنے بزرگترازشیطان هم وجود داره!🍃
_شهیدابراهیم هادی
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
26.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻روایتی شنیده نشده از حضور #شهید_رئیسی در راهپیمایی #اربعین حسینی
🔹واکنش موکبداران عراقی به حضور خادمالرضا در زیارت اربعین
#امام_حسین علیهالسلام
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
28.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این مسیر
مسیر یک مأموریت آخرالزمانی است
اینجا مسابقهی الیالله است
مسابقهی الی خیمه بقیهالله است
در این مسیر بار خود را ببندید
و جای خود را پیدا کنید
#اربعین
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌شما پیاده روی اربعین رو سانسور خبری کنین! شما بگین پیاده روی حکومتی! شما بگین واسه غذا رایگان!
✅ اما در واقعیت، ترس شما از امام حسین ع و زائرش، مسیری که درس ایستادگی و مقاومت در مقابل ظلم میده
پس ما بجاش میگیم مرگ بر اسرائیل👊
حالا ببین جمع میشه😎
😡مرگ بر اسرائیل
16.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کربلا نرفتی؟
مادر سهم بچه نیومده رو کنار میذاره
بیشتر از سهمش هم کنار میزاره...💔
#اربعین #امام_حسین
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
التماس دعا خیلی قشنگه ببینید .😔
-----------------------------------------------
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری...
🦋 سر شد بہ شوق وصل تو فصل جوانیَم
🌼هرگز نمےشود ڪه از این در برانیَم
🦋یابن الحسن براے تو بیدار مےشوم
🌼صبحٺ بخیر اے همۂ زندگانیَم
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
بسوی ظهور🌱
#طوطی_و_تاول 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت سی و نه ✨گفت: توریست هم مسافر است. گفتم: توریست فراری است؛ فراری از خو
❣قسمت چهل
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#طوطی_و_تاول
✨من بلند شدم روی یک پا، خودم را کمی نزدیک تر کردم به شیخ تا از مرد هندی و طوطی اش بیشتر بپرسم یا نشانی چیزی بگیرم ازش، چون فکر می کردم بین طوطی من و آن مرد هندی ممکن است ارتباطی باشد.
🍁ولی شیخ بیشتر درگیر حامد بود. به نوعی اصرار داشت او را بنشاند سر جایش. زیر لب گفت: از وقتی که سفر را شروع کرده ایم به چند نفر گیر داده که عقایدشان فلان و بهمان است، اصلا همه اش با دیگران کار دارد، در حالی که خودش را فراموش کرده.
داشتم آرامش می کردم. سفارشش می کردم به صبر و مرحمت که سر و کله یک شاسّی بلند سفید پیدا شد. نزدیک که شد بوقکی زد و سرعتش را آورد پایین، چند متر جلوتر از ما ایستاد.
بعد دنده عقب گرفت. آمد درست جلوی ما ترمز کرد. کاپوتش را با پارچ، سیاه پوش کرده بودند و رویش با رنگ قرمز نوشته بودند: السلام علیک. آنچه نظرم را گرفته بود این بود که سلام خطاب نشده بود به کس خاصی.
ظاهرا هر کسی که آن ماشین را می دید، سلام صاحبِ ماشین را می گرفت. دو مرد جوان بلند بالا که می خورد برادر باشند، با لبخند پیاده شدند: تفضّل، تفضّل، گویان آمدند سمت ما.
با هر سه تای ما دست دادند، اشاره کردند برویم سوار ماشین شان بشویم. راننده، پارچه سیاه را روی کاپوت مرتب کرد تا السلام تاخورده کاملا صاف شود. بعد آمد بازوی من را گرفت، گفت: زوّار الحسین، سلام علیکم... مبیت موجود... موکب موجود... حمّامات موجود... وای فای موجود... طعام موجود.
وقتی دیدند کسی از ما سه نفر واکنشی نشان نمی دهد، برادر کوچکتر که ریش پرفسوری داشت به فارسی گفت: آقا... آقا... بفرمایید. خانه... مبیت.. همه چیز هست. شما مهمان آقا هستید.
حامد که سیر شده بود از شن بازی، آمد تکیه اش را داد به ماشین. برای اینکه بگوید هنوز من دلخورم از حرف های شیخ، خطاب به من گفت:من دیگر پیاده نمی روم. این چهل پنجاه کیلومتر را می خواهم سواره بروم. شما بروید که صحیح و سالم هستید. ثوابش هم مال شما.
با خنده گفتم: اتفاقا من هم مریض هستم. پای پانسمانی ام را آوردم بالا.
مرد عرب دوباره تکرار کرد. حرف حامد بی اثر شد. من که به فکر حرف های شیخ بودم و به رابطه زیاد خوردن و استعداد قیامت اندیشی فکر می کردم، با خود گفتم: فکر بدی نیست، باهاشان بروم استراحت کنم. حداقل یک شب تا صبح، تا کمی پایم التیام پیدا کند.
ریش پرفسوری آمد جلوتر و دوباره با من دست داد. گفت: تفضّل سیدی. مبیت موجود. بعد رفت سراغ حامد.
من بلند شدم که حرکت کنم سمت شان. حامد فراموش کرد ناراحتی اش را و به شیخ گفت: ما هم برویم. ماشینش که خوب و خنک است.
آن یکی مرد عرب وقتی وضعیت پای من را دید، بدو بدو آمد، زیر بغل من را گرفت. گفت: جرَح؟ مأجور مأجور.
ادامه دارد...
🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan