eitaa logo
منهاج نور
154 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
949 ویدیو
5 فایل
ارتباط با ادمین 💐تبریک و تهنیت به مناسبت دهه کرامت 👌🏻دغدغه های بصیرتی یک دانش پژوه عبایی 📚 @betti_abaei
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی در آینه قسمت سی و سوم برگشتم سمت در ... - هيچ چيز مشخص نيست خانم تادئو ... نگاه امیدوارش ،مایوس شد ... - فكر مي كنم اونها رو از آقاي ساندرز گرفته باشه ... دقيق چيزي يادم نمياد ولي شايد جواب سوال تون رو پيش اون پيدا كنيد .. چشم هاش مصمم تر از آدمي بود كه از روي حدس و گمان... اون حرف رو بزنه ... شايد نمي دونست اون فايل چيه ... اما شک نداشتم كه مطمئن بود جواب سوالم پيش دنيل ساندرزه ... در ماشين رو بستم؛ اما قبل از اينكه فرصت استارت زدن پيدا كنم ... يه نفر چند ضربه به شيشه زد ... آقاي تادئو بود ... شیشه رو كه كشيدن پايين، موبايلش رو از جيبش در آورد ... - كارآگاه ... ميشه اون فايل ها رو براي منم بريزيد؟ ... مي خوام چيزهايي كه پسرم بهشون گوش مي كرده رو، منم داشته باشم ... دستش رو گذاشت روي در ماشين ... حس كردم پاهاش به سختي نگهش داشته ... - سوار شيد آقاي تادئو ... هوا يكم سرد شده ... نشست توي ماشين ... كمي هم از پسرش حرف زد ... وقتي از تغييراتش مي گفت ... چشم هاش برق مي زد ... چقدر اميد و آرزو توي چهره خسته اون بود ... هنوز ديروقت نبود ... هنوز براي اينكه برم سراغ ساندرز و زنگ خونه اش رو به صدا در بيارم دير نشده بود ... اما حالم خيلي بد بود ... وقتي به پدر و مادرش فكر مي كردم و چهره و حالت اونها جلوي چشمم مي اومد ... با همه وجود دلم مي خواست جوابي پيدا كنم ... جوابي كه توي اون مجبور نباشم به اونها، چيز دردناک تر و وحشتاک تري رو بگم ... جوابي كه درد اونها رو چند برابر نكنه ... به اوبران قول داده بودم ... فردا مجبور نباشه من رو از كنار خيابون جمع كنه ... به جاي بار ... جلوي يه سوپرماركت ايستادم ... توي خونه خوردن شايد حس تنهايي رو چند برابر مي كرد اما حداقل مطمئن بودم ... صبح چشمم رو توي جوب يا كنار سطل هاي آشغال باز نمي كنم ...يه بطري برداشتم ... گذاشتم روي پيشخوان مغازه ... دستم رو بردم سمت كيفم تا كارتم رو در بيارم ... سنگين شده بود ... انگشت هام قدرت بيرون كشيدن اون كارت سبک رو نداشت ... چند لحظه به كارت و بطري اسكاچ خيره شدم ... - حالتون خوبه آقا؟ ... نگاهم ناخودآگاه برگشت بالا ... - بله خوبم ... از خريد منصرف شدم ... و از در مغازه زدم بيرون ... كنار ماشين ايستادم و به انگشت هام خيره شدم ... - چه بلايي سر شماها اومده؟ ... مردی در آینه قسمت سی و چهارم سوار ماشين ... به خودم كه اومدم جلوي در آپارتمان دنيل ساندرز بودم ... با زنگ دوم در رو باز كرد ... - خواب بوديد؟ جا خورده بود ... لبخندي زد ... - نه كارآگاه ... بفرماييد تو ... دختر 4 5 ،ساله اي ... واقعا زيبا و دوست داشتني ... با فاصله از ما ايستاده بود ... رفت سمتش و دستي روي سرش كشيد ... - برو به مامان بگو مهمون داريم ... - چندان وقتتون رو نمي گيرم ... بعد از پرسيدن چند سوال اينجا رو ترک مي كنم ... چند قدم بعد ... راهروي ورودي تمام شد ... مادرش روي ويلچر نشسته بود ... بافتني مي بافت و تلویزيون نگاه مي كرد ... از ديدن مادرش اونجا، خيلي جا خوردم ... تصويري بود كه به ندرت مي تونستي شاهدش باشي ... زمينگيرتر از اين به نظر مي رسيد كه بتونه به پسرش اجاره بده ... - منزل شيكي داريد ... مادرتون هم با شما و همسرتون زندگي مي كنه؟ ... با لبخند با محبتي به مادرش نگاه كرد ... و دوباره سرش برگشت سمت من ... - كار پرونده به كجا رسيد؟ ... موفق شديد ردي از قاتل پيدا كنيد؟... دستم رو كردم توي جيبم و گوشي موبايلم رو در آوردم ... - در واقع براي چيز ديگه اي اينجام ... مي خواستم ببينم مي تونيد اين فايل رو شناسايي كنيد و بهم بگيد چيه؟ ... و فايل صوتي رو اجرا كردم ... لبخند عميقي صورتش رو پر كرد ... لبخندي كه ناگهان روي چهره اش خشک شد ... و در هم فرو رفت ... - فكر مي كنيد اين به مرگ كريس مربوطه؟ ... تغيير ناگهاني حالتش، تعجب عميقم رو برانگيخت . .. - هنوز نمي تونم در اين مورد با قاطعيت حرف بزنم ... با همون حالت گرفته روي دسته مبل نشست ... و چشمان كنجكاو من، همچنان در انتظار پاسخ اين سوال بود ... لبخند دردناكي چهره اش رو پر كرد ... لبخندي كه سعي داشت اون تبسم زيباي اول رو زنده كنه ... - چيزي كه شنيديد ... آيات اول قرآنه ... سوره حمد ... آيات ستايش خدا ... حمد و ستايش از آنِ خداوندي است كه پرورش دهنده مردم عالم است ... چپترها به مفهوم بخش يا قسمت نيست ... هر كدوم از اون چپترها يكي از سوره هاي قرآنه ... چهره من غرق در تحير بود ... تحيري كه اون به معناي ديگه اي برداشت كرد ... - قرآن كتاب الهي آخرين فرستاده و پيامبر خدا ... حضرت محمده ... كتابي كه براي هدايت انسان ها به سمت درستي و كمال نازل شده ... ناخودآگاه هي قدم برگشتم عقب ...
- اسم قرآن رو شنيده بودم ... اما ... اين يعني؟ ... تو ... يک ... و همزمان گفتیم ... - مسلمان ... - عربي ...؟ .. 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باغ پاییز زدهٔ دنیا، نفسهای آخر را میکشد فقط اعجاز دستهای شماست که میتواند دوباره بهار را به ارمغان بیاورد باغبان دنیا! شتاب کن... السّلامُ عَلی رَبیعِ الأنام ❤️ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
○کُجاست‌مَرهم‌غَم‌های‌بِی‌شمارعَلی ○دوای‌زخَم‌دل‌د‌اغ‌دارمَا‌نَرسید°🖤° بِه‌طول‌غَیبت‌واشک‌مُدام‌وسُوزدَلت که‌جَان‌شِیعه‌زهجران‌به‌لَب‌رِسیده‌بِیا ●او....💚 ●پناه‌عالمين‌است... ●بفدای‌شال‌عزایتان‌مهربان‌پدر.❤️‍🩹. ●اَلسَّـلامُ‌عَلَیْـکَ‌یٰا‌صٰاحِـبْ‌الزَّمٰان‹عليه‌السلام› 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
📚 شیوۀ نماز خواندن معذور 💠 سؤال: شخص معذوری که می توانسته بر روی میز سجده کند اما از روی جهل، مهر را با دست بلند می کرده و به پیشانی می گذاشته است؛ آیا نمازهایی که به این نحو خوانده را باید قضا کند؟ ✅ پاسخ: این کار صدق سجده نمی کند؛ لذا باید نمازها را قضا کند. •┈┈••✾••┈┈• 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
؛ ضررِ مستدام🔥 🎙حجت الاسلام ابوالقاسم غروی می فرمودند: شخصی نزد پدرم آمد و طلب استخاره کرد. پدرم گفت: بد است ضرر می کنی. بلکه در هر معامله ای که انجام دهی ضرر خواهی کرد. آن مرد گفت: آقا چرا اینطور است؟ من می توانم کار را بیافرینم. اما در عین حال همیشه متضرر می شوم. پدرم گفت: می خواهی علت آن را بدانی؟ گفت: آری فرمود: علت آن دو چیز است: 📌یکی به خاطر خانه ای که در آن زندگی میکنی؛ 📌دوم به خاطر استخفاف و بی اهمیتی که نسبت به نماز داری. مثلا همین امروز نماز تو قضا شده است. هر گاه احتیاج به غسل داشتی باید قبل از طلوع آفتاب غسل کنی و نمازت را با طهارت بخوانی. آن مرد گریه کرد و رفت. بعد از مدتی نزد پدرم آمد , ولی هنوز خانه خود را تبدیل نکرده بود. چندی بعد معلوم شد که این خانه از قبل محل زندان دولت (طاغوت) بوده و در آنجا ظلم و ستمهای زیادی به مردم شده است. در آب انبار آن خانه، سنگهای بزرگی بوده است که با برداشتن سنگها سیاه چالهای زندان ظاهر شد. 📚روزنه ‌هایی از عالم غیب ؛ص ۱۸۷ 🥀🥀🥀🥀🥀 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
💝نکته‌ی امروز 💝 🌱 گاهی شما حس می کنید که مصیبت ها و پیشامدهای ناگوار به جای کم شدن بیشتر می شوند. 🌱 نگران و مضطرب نشوید چشمانتان را ببندید و با ایمان کامل چنین دعا کنید : 🌸 "اراده تو بر زندگی ام جاری می گردد" 🌸 👌 و آنگاه که چنین گفتید خداوند حتی اگر لازم باشد معجزه نیز می کند 🌿 ولی تنها زمانی چنین خواهد کرد که خود را کاملا به او سپرده باشید. 🌿 خداوند همیشه به شما فکر می کند. 🔻ولی تنها زمانی می تواند به کمکتان بشتابد که 🔺شما نیز کاملا فقط به او تکیه کرده باشید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📙قصه‌ی امروز 📙 🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🔆رئیس زشت قبیله رئیس یكی از قبایل كه مردی شجاع، سلحشور و نامدار بود، چهره ای آبله گون با چشمانی برآمده، بینی زخم رسیده و بسیار زشتی داشت. او برای بیعت كردن نزد پیامبر(ص) آمده بود و در ضمن صحبت عرض كرد، «یا رسول الله! اگر بخواهی یكی از دخترانم را به عقد ازدواج شما درآورم.» یكی از همسران حضرت كه این سخن را شنید، گفت، «آیا دختران تو از خودت زیباترند؟» وی پاسخ داد، «از این لحاظ خودم وضع بهتری دارم.» حضرت از این سئوال و جواب تبسم فرمودند و گفتند، «سعادت آدمی صرفاً به زیبایی بستگی ندارد و من برای سعادت ایشان دعا می كنم.» 📚منبع : كلید معرفت، ص ۸۳؛ مدرس، مرتضی 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei