به عشقحضرت حیدر به عشق آلعلی
به عشق حضرت زهرا به طلعت نبوی
همیشه ذکر لبانم به هرکجا این است
علی امام من است و منم غلام علی
یا علی جان مددی
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
💠 رعایت نکردن نوبت
💬 آیا رعایت نکردن نوبت و حق تقدم دیگران در صف نانوایی یا معاینه پزشکی و امثال آن، حرام است؟
✅ اگر ظلم در حق دیگران محسوب شود، حرام است.
📚منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
#احکام
#استاد_صالحی
•┈┈••✾••┈┈•
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همهچیز دربارۀ نامزدهای ریاستجمهوری
#بصیرت_سیاسی
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
هدایت شده از میشاپ🛍💕
🌻پارت تابستانه🌻
⚜️سارافون قواره دار گلدوزی دوچین ⚜️
جنس:پنبه سوپر
سایز بندی فیری ۳۶ تا ۴۶،۴۸
۸ رنگ زیبا
قیمت با احترام ۲۶۸ تومان🌹
ثبت سفارش در @miishop_ir 📩💕🛍
ارسال به سراسر ایران عزیز✈️🇮🇷❤️
https://eitaa.com/joinchat/1588396577Ca5ee63199c
🌷بسم رب العشاق 🌷
#قسمت_بیست_یکم
#حق_الناس
بچه به دلیل شوک از بین رفت
و یسنا چندساعتی بی هوش بود
وقتی به هوش اومد متوجه شد فقط گریه میکرد
و احدی نمیتونست آرامش کند
چهار-پنج روزی میگذشت
و یسنا فقط گریه میکرد
روز ششم دلش شدید بهانه محمد میگرفت
یهو صدای محمد آمد
سلام
تا آمد سرم از دست خارج کند به سمتش برود یادش آمد این مرد به او نامحرم است
محمد:چند ساعتی صبرکنیم حاج آقا صفری میان صیغه محرمیت میخونن
یسنادر حالی که پشتش به محمد بود گفت :نیازی به ترحم نیست آقای ستوده
تا همین جاشم محبت کردید اومدید
محمد:بامن اینطوری حرف نزن
خیلی چیزا رو بی خبری
چندساعت بعد در حضور همه دوباره محرم شدن
گریه های یسنا و دلداری های محمد
بعداز مرخصی متوجه شد
کتف و پای محمد مورد اصابت گلوله قرار گرفته
گلوله کتف خارج شده
اما گلوله پا نتونستن خارج کنند
🌷بسم رب العشاق 🌷
#قسمت_بیست_دوم
#حق_الناس
موقعه مرخص شدن یسنا دکتر به محمد گفت با یه باردیگر تکرار این فاجعه
یسنا برای همیشه از نعمت مادرشدن محروم میشه
روزها از پی هم میگذشت محمد تمام عشقش نمایان کرده بود
محمد:یسناجان من میرم خونه مادراینا
یسنا:بذار حاضربشم باهم بریم
محمد:نه من باید تنها برم
محمد به سمت خونه مادرش حرکت کرد
زنگ زد مادر در باز کرد
مادر:به چه حقی اومدی اینجا
محمد:مادر باید حرف بزنیم
مادر :میشنوم
محمد:مادر من مریضم تومور دارم تو سرم بدخیم
ازتون میخام با یسنا بد بشید
نمیخوام فعلا بفهمه
تا ازم زده بشه
مادر:خاک تو سرم
یا زینب کبری
بگو محمد بگو دورغ میگی
محمد:نه مادرم نه دورغ نیست
مادر قسم بخور به روح برادر شهیدت
که با یسنا بد باشی
مادر نشان نامه تو کمدمه
من که مردم
بگو بخونه
مادر درحال گریه کردن :باشه مادر
باشه
محمد از خونه مادر خارج شد رفت مزارشهدا
انقدر گریه کرد که سرگیجه گرفت
با همون حال رفت خونه
یسنا: محمد جان تا نماز بخونی میز چیدم
یه ربع که گذشت وارد اتاق خواب شد ...⇩⇩
🌷بسم رب العشاق 🌷
#قسمت_بیست_سوم
#حق_الناس
راوے یسنا
به اتاقمون رفتم
اما
محمد
محمد
محمد جان
محمدمن
وای یا امام حسین
یا سیدالشهدا
مخم هنگ هنگ بود
ترسیده بودم شدید
گریه میکردم
نمیدونستم محمد چرا بی هوش شده
با هق هق وگریه شماره علی گرفتم
-سلام داداش
توروامام حسین بیا اینجا
علی آقا:آروم باش چی شده یسنا خانم
-محمد بی هوشه
من میترسم
علی:تا ۵دقیقه دیگه اونجام
علی آقا سریع خودشو روسوند
محمدبردیم بیمارستان تا یه ساعت هیچی نمیفهمیدم
بعد از یه ساعت زنگ زدم به مادرجون
-سلام مامان
مامان توروخدا بیا بیمارستان
مادر تا رسید اول غم چشماش خیلی روشن بود
اما یهو خشگمین شد
تا رسید به من بازوموگرفت و گفت تو اینجا چه غلطی میکنی
-مادر
مادر:گمشو بیرون
از روزی که پات روگذاشتی تو زندگی پسرمن فقط بدبختی میکشه
مادر زد زیر گوشم
بهم توهین کرد
اما من موندم
مردم گوشه بیمارستان بود
خدایا خسته شدم...⇩⇩
🌷بسم رب العشاق 🌷
#قسمت_بیست_چهارم
#حق_الناس
با تمام توهین های مادر موندم
محمد بعداز ۳-۴روزچشماش باز کرد
رفتم پیشش
نمیتونست حرف بزنه یک کاغذخواست
روش نوشته بود ادامه صیغه بخشیدم
اومدم از در برم بیرون صدای جیغ دستگاه هایی که به محدوصل بود برگردوندمنو
محمدمن تموم کرد
دنیا جلوشمام سیاه شد جیغ میزدم و صداش میکردم
_محمد پاشو پاشو ببین ببین دارم دق میکنم
محمدجون یسنا پاشو محمد پاشو تورو خدا
مادر:یسنا برو خونه تون تو کمد محمد برات یه نامه هست
با فاطمه علی رفتیم خونه
کمدش باز کردم
با گریه
یه نامه دیدم
نامه باز کردم و شروع کردم به خوندن
به نام خدا
یسنای عزیزم سلام
دلم برات تنگ شده خانمم
زمانی که این نامه رو میخونی که من در دنیای خاکی نیستم
یسنای من اولین باری که من فهمیدم عاشقتم و دوست دارم
تو ۱۵سالت بود
من ۲۱
ایام ولادت امام رضا بود
دلم میخواست بعداز آذین بندی حیاط مسجد باهات صحبت کنم
اما سرم گیج رفت
تنهایی رفتم دکتر
بعداز ام ار آی متوجه شدم تو سرم توموری هست
۵-۶ساله منو از بین میبره
یسنا خیلی بودا عاشقت بودم
اما بهت میگفتم آجی کوچولو
یسنا با بزرگتر شدن خواستگارهات زیاد میشدن
و بند دل منم پاره میشد
یسنا ۲-۳سال گذشت تا تو خودت اومدی از علاقت گفتی
داشتم دیونه میشدم
اما بالاخره اومدم خواستگاریت
قبل از اون یه چکاپ کامل دادم فقط ۷-۸ ماه وقت داشتم
یسنا چشمای عاشقت
عشق پنهان خودم
منو لو داد
اما ۷-۸ماه هم بازکمتر شد برای همین طلاقت دادم
یسنا نمیخواستم اشکت ببینم
دوست دارم
محمد
کاغذاز اشکاهام خیس خیس شده بود چشمامو بستم و محکم کاغذوچسبوندم به قلبم
انقدر زجه زدم که از حال رفتم....
🌷بسم رب العشاق 🌷
#قسمت_بیست_پنجم
#حق_الناس
رواے فاطمه
داشتم لباسهای یسنارو جمع میکردم تا ببرمش خونه خودم
یهو از جیغ های یسنا رفتم پیشش
بچم تو شوک رفت
بعداز ۵ساعت به هوش اومد
اما ساکت
کلامی با کسی حرف نمیزد
تا بعداز ۴-۵ روز بردمش مزار محمد اما بازم ساکت بود
دکترا براش بستری شدن تو بیمارستان اعصاب روان نوشت
هرروز با مادرش بهش سر میزدیم
آلبوم عروسیم یا عروسیش
اما یسنا ساکت
انگار لال به دنیا اومده
روزها به ماه ها تبدیل شد
اما یسنا همچنان ساکت بود
تو همین حین پدرش سکته کرد ...
📎ادامه دارد...
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
🌿🌾🌿
#نیایش_شبانگاهی
خداجان!!!
بی یادت نفس زدن حرام است مرا»
مهم نیست روزگار دارد چه بلایی سرم میآورد!
یعنی ڪه من در همه حال
چه «ایستاده»
چه «نشسته»
و چه «آرمیده»
مدام
به یاد توام...
«الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیماً وَ قُعُوداً وَ عَلَی جُنُوبِهِمْ...»
ممنون ڪه هستی خدا...☘️
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei