سفر میکردی و کار تو را دشوار میکردم
که چون ابر بهاری گریه ی بسیار میکردم .
همان آغاز باید بر حذر میبودم از عشقت
همان دیدار اول باید استغفار میکردم
به روی نامههایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟
تو میپرسیدی و با چشم خون انکار میکردم
(:
در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ میافتادم و اصرار میکردم
خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من میخواندومن تکرار میکردم
شعرا تکراری شدن
حرفا تکراری شدن
آدما تکراری شدن
قصه ها تکراری شدن
چنلا تکراری شدن
کتابا تکراری شدن
اما ما باز هم به همینا وابستهایم.
خسته ایم و وابسته ایم...
https://eitaa.com/erfan_54/8
شهر با کاپلای دست تو دست و خندههاشون
با فلافل اکیپی
با سیگارِ کنج لب پسر ِ غریبه
با رها بونشون از هر بندی خیلی قشنگ تره