کاش گربه یکی از سلبریتی ها گم بشه تا صداشون دربیاد ببینیم زنده هستن یا نه
نگرانشونم
چند روزه خفه خون گرفتن..
❣
زن در محیط اسلامی رشد علمی میکند،
رشد شخصیتی میکند،
رشد اخلاقی میکند،
رشد سیاسی میکند..
در اساسیترین مسائل اجتماعی در صفوف مقدم قرار میگیرد،
در عین حال زن باقی میماند..
زن بودن، برای زن یک نقطهی امتیاز است،
یک نقطهی افتخار است.!
#حضرتآقا
خیلی از کنکور شنیده بودم..
از بیخوابی هایش
از کم آوردن ها
استرسها
کلنجار رفتن ها
سال کنکور برای من که از شنیدههایم تصوراتی را در ذهنم ساخته بودم ترسناک بود..
و بسیار سخت..
اما سال کنکور من، متفاوت گذشت..
تابستان آن سال تصمیمی عجیب گرفتم
عجیب اما جدی و محکم
اینکه رشتهام را تغییر دهم
ریسک بزرگی بود
ضمانتی برای موفقیت در راه جدید وجود نداشت..
اطرافیان هم بر اساس نتایج منطقی و استدلالهای پیچیده و تراوشات ذهنیشان نصیحتم میکردند که : نکن! تصمینی وجود ندارد که بشود یا نه..
من اما مصمم بودم، قرص و محکم، پا توی یک کفش کردم که : میشود..
و سالی جدید با شروع راهی جدید آغاز شد..
اوایل گیج میزدم، گاهی به در بسته میخوردم ، گاهی به راهم شک میکردم ، گاهی با مباحث کنار نمیآمدم..
بعد از گذشت ۴ ماه تازه فهمیدم کجا ایستادهام و باید چه کنم..
سختی کار آنجا بود که باید همهی مباحث را خلاصه میکردم و وقت کمی داشتم..
صبح زود بیدار میشدم..
شب دیر از کتاب دل میکندم
ولی کار پیش نمیرفت
وقت میگرفت این نوشتنها..
خسته شده بودم
۳ ماه مانده بود و من هنوز درگیر بودم..
همان روزها اولین باری بود که کم آوردم..
بغضم پشت تلفن شکست و گفتم: نمیشود!
وقت ندارم، هدر رفت عمرم..
اما بلند شدم..
شاید به خاطر راه زیادی که آمده بودم
یا هدف بلندی که داشتم!
هر چه که بود بلند شدم و دوباره تلاش را از سر گرفتم..
این توانِ بلند شدن و دوباره شروع کردن را هم مدیون ذاتِ مقدسِ آن رحیمِ رحمانم..
در نوروز به اندازه کل آن ۶ ماه وقتی که تلف شده بود مطالعه داشتم..
و از آنجا بود که تازه چگونگی مطالعه را آموختم..
ماه رمضان آن سال را با «روزه گرفتنهای همراهِ خواندن درس» و از «افطار تا سحر بیدار» گذراندم
طی روز درسهای سبکتر و بعد، نماز و افطار و سپس به طور ویژه به خواندن درسهای تخصصی مشغول بودم تا سحر..
و مدام دلم تنگِ آن مناجاتهای دم سحر و نماز صبحهایی که خدا را سخت در آغوش میفشردم و مرور لغاتِ بعد از نماز صبح است..
بعد از آن میخوابیدم تا اذان ظهر..
طی چند ماه
بزرگ شدم، پختهتر، خنثیتر، آرامتر..
و شاید سال کنکور من متفاوتترین سالِ زندگیام بوده..
شب کنکور با استرس و خوابهای بی سرانجام و درنهایت بیخوابی گذشت.
اما صبح فردای آن شب یکی از بهترین صبحهاییست که تجربه کردهام..
بیتابیام به قرار بدل شده بود و دلشورهام بیاثر!
انگار که هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفتد و همینطور هم بود..
آزمونی بود که باید در آن شرکت میکردم تا خودم را بسنجم و برای من نتیجه مهم نبود،
مهم آن زمین خوردنها و بلند شدنها بود
آن بزرگ شدن و رشد کردنها
آن دویدن به سمت آغوش بازِ اللّه!
و همینها بود که منِ ناآرامِ آشوب را به آرامی صبور تبدیل کرده بود..
حالا انتظار آغاز شده بود..
گذشتِ یک ماه با همهی مشغولیاتش برایم کمی سخت بود..
اصولا انتظار برای بشر سخت است..
رنج آور است
استرس زاست!
صبح بود
ساعت ۵
برای نماز که بیدار شدم متوجه شدم نتیجهی کنکور در سایت قرار گرفته..
چند لحظه بعد من «از ته دل ترین الهی شکرِ» عمرم را گفتم و نماز شکری به پاس تمام زیباییهایی که خدا با لطف خودش در آن سال به من عطا کرد به جا آوردم..
حالا هرکه از من درباره سال کنکور میپرسد
بی اختیار لبخند میزنم و در گوشش زمزمه میکنم:
این بهترین زمان برای چشیدن آغوش خداست..
:)
❤️
روز دانشجو رو به همهی دانشجوهای دغدغهمند و فعّال و کوشا تبریک عرض میکنم.. :)))
+
در مواردی که دنیا برای آخرت مزاحمت ایجاد میکند،
اگر دنیا را انتخاب کردید،
از هر دو باز میمانید ..!
[ آیتاللهحقشناس ]