ندانم عشق را مذهب، ولی هرکس که عاشق شد،
مسلمان کافرش میخواند و کافر مسلمانش
#بیدل_دهلوی
#تک_بیتی
@beytolghazal
انتظار مرگ، نامردی است در آیین عشق
خون خود چون کوهکَن مردانه میریزیم ما
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
#محسن_فخري_زاده
@beytolghazal
آن را که به خویش یاورش میدانم
با دشمن خود برابرش میدانم
از بس که بد از برادرانم دیدم
بد هرکه کند، برادرش میدانم
#فتحای_اصفهانی
#رباعی
@beytolghazal
جوانی شمعِ رَه کردم که جویم زندگانی را
نجُستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
#شهریار
#تک_بیتی
@beytolghazal
به نام خدا
💠عرض سلام و وقت بخیر خدمت تمامی شما عزیزان💠
خیلی ممنون که تا اینجای کار همراهمون بودید🍁
چند نکته:
١. چنانچه نظری در رابطه با کانال دارید حتما با ما در میان بگذارید🌼
٢. اگر عکسی را دوست داشتید و تمایل داشتید فایل بدون لوگو و با کیفیت آن را داشته باشید، به ادمین کانال پیام بدهید🍁
٣. بیت الغزل همیشه سعی داشته است تا با بهترینها، وقت گرانبهای شما عزیزان را بگیرد.
لطفا اگر این کانال را دوست داشتید ما را حتما به دوستان و عزیزانتان معرفی کنید🙏💐
#سخنی_با_مخاطبان
@beytolghazal
بیت الغزل
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پائیز نسپرده ایم چو گلدان خالی لب پنجره پُر از خاطرات تَرَک خو
سلسله استوری
غزلی از مرحوم قیصر امینپور 🍁🍂
@beytolghazal
👇👇👇
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان دستی که کار از دست رفت
ای عجب گر من رسم در کام دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت
بخت و رای و زور و زر بودم دریغ
کاندر این غم هر چهار از دست رفت
عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و آرام و قرار از دست رفت
گر من از پای اندرآیم گو درآی
بهتر از من صد هزار از دست رفت
بیم جان کاین بار خونم میخورد
ور نه این دل چند بار از دست رفت
مرکب سودا جهانیدن چه سود
چون زمام اختیار از دست رفت
سعدیا با یار عشق آسان بود
عشق باز اکنون که یار از دست رفت
#سعدی
#غزل
@beytolghazal
چنان از خویش بیزارم که بعداز مردنم، مُنکَر
بهجای گُرز آتش خیز، با آیینه میآید
#میلاد_مهاد
#تک_بیتی
@beytolghazal
از یاد خودت همیشه سرشارم کن
روی سرِ هرچه هست آوارم کن
بر تخت فراموشی خود خوابم برد
ای مرگ! بیا و زود بیدارم کن
#سید_علی_نقیب
#رباعی
@beytolghazal
خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشقتر از مایی
به شمع و ماه، حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلسافروزی تو ماه مجلسآرایی
منم ابر و تویی گلبُن که میخندی چو میگریم
تویی مهر و منم اختر که میمیرم چو میآیی
مراد ما نجویی ورنه رندانِ هوسجو را
بهار شادیانگیزی حریف باده پیمایی
مه روشن میان اختران پنهان نمیماند
میان شاخههای گل مشو پنهان که پیدایی
کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو
دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی
مرا گفتی: که از پیر خرد پرسم علاج خود
خرَد منعِ من از عشق تو فرماید؛ چه فرمایی؟
منِ آزردهدل را کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشکِ غم امشب تو از دل عقده بُگشایی
رهی! تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن
که با این ناتوانیها به ترک جان توانایی
#رهی_معیری
#غزل
@beytolghazal
چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان
دل از انتظار خونین دهن از امید خندان
مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد
به ورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان
نظری مباح کردند و هزار خون معطل
دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان
سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد
ز مُعَربِدان و مستان و معاشران و رندان
اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم؟
که خلاص، بی تو بند است و حیات بی تو زندان
اگرم نمیپسندی مَدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان
نفسی بیا و بنشین سخنی بگوی و بشنو
که قیامت است چندان سخن از دهان خندان
اگر این شکر ببینند محدثان شیرین
همه دستها بخایند چو نیشکر به دندان
همه شاهدانِ عالم به تو عاشقند سعدی
که میان گرگ صلح است و میان گوسفندان
#غزل
#سعدی
@beytolghazal
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند، قعر دریا گوهر ست
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق رازداری! کو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دورباد از خرمن ایمان عاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی
بس که دامان بهاران گلبهگل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرأت بوسیدن لبهای تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
کدام جمعهی موعود میزنی لبخند
بر این جهان که پر از قحطی تبسم شد
#امیر_اکبرزاده
#تک_بیتی
@beytolghazal
پائیز! ای عبور شگفت انگیز
از کوچه باغ و مزرعه و جالیز
ای از ترانه، از غزل آکنده
ای فصل بیتهای پراکنده...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#دوبیتی
@beytolghazal
چرا زبان بگشایم که زخم های بزرگ
به جز سکوت، ندارند مرهمی ديگر...
#سجاد_سامانی
#تک_بیتی
@beytolghazal