eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
با منِ "بُرنو به دوشِ" یاغی مشروطه خواه عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟ با من تنها تر از ستارخانِ بی سپاه موی من مانند یال اسب مغرورم سپید روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن آدم است و سیب خوردن، آدم است و اشتباه @beytolghazal
شهادت امام سجاد علیه‌السلام شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت در حیرتم که سلسله آهنین مگر جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو تن‌هایشان به روی زمین بود، سر نداشت سنگت زدند بر سر بازارهای شام با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت هجده سر بریده برایت گریستند آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت یک سایبان به جز سرِ پاکِ پدر نداشت مهمان شام بودی و بهر تو میزبان جز گوشه‌ی خرابه مکانی دگر نداشت @beytolghazal
دنبال کرد خیل غمت اهل درد را من ناتوان‌تر از همه بودم، مرا گرفت! 🌸 @beytolghazal
صاف اگر باشد هوای بی‌غبارِ دوستی حال دل را می‌توان دریافت از سیمای هم @beytolghazal
دلم گرفته، به دلتنگیِ شبانه قسم به گیسوان سیاه تو روی شانه قسم … تو بهترین غزل عاشقانه را با چشم، سروده ای، به غزل های عاشقانه قسم درخت های کهنسال با رسیدن تو جوان شدند، به شادابی جوانه قسم خلاف عامه ى مردم به عشق پابندم به سنگ های شکیبای رودخانه قسم… فدائیان غم عشق و کشتگان فراق نمرده اند! به غم های جاودانه قسم … 🌸 @beytolghazal
چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی که در دست چوگان اسیر است گوی @beytolghazal
هرچند حیا می‌کند از بوسه‌ی ما دوست دلتنگی ما بیشتر از دلهره‌ی اوست الفت چه طلسمی‌ست که باطل‌شدنی نیست اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست یک‌بار دگر بار سفر بستی و رفتی تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست از کوشش بیهوده‌ی خود دست کشیدم در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست @beytolghazal
به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر چو در ولایت غربت دو همزبان غریب @beytolghazal
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا بر مُنتهای همتِ خود کامران شدم ای گلبُنِ جوان بَرِ دولت بخوان که من در سایه‌ی تو بلبلِ باغِ جهان شدم اول زِ تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته‌دان شدم قسمت حوالتم به خرابات می‌کند هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم آن روز بر دلم درِ معنی گشوده شد، کز ساکنانِ درگه پیر مغان شدم در شاهراه دولتِ سرمد به تخت بخت با جام می به کامِ دل دوستان شدم از آن زمان که فتنه‌ی چشمت به من رسید، ایمن زِ شر فتنه‌ی آخرزمان شدم من پیرِ سال و ماه نیَم ؛ یار بی‌وفاست بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم دوشم نوید داد عنایت که حافظا بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم @beytolghazal
بیگانگی نگر، که من و یار چون دو چشم همسایه‌ایم و خانه‌ی هم را ندیده ایم @beytolghazal
بگذار تو را بینم و ناگاه بمیرم بگذار در آن لحظه ی کوتاه بمیرم یک عمر برای تو اگر آینه بودم آیین من این بود به یک آه بمیرم @beytolghazal
نسیمِ سرد و حزن‌آلود پاییز، فرو می‌رفت در برگ درختان🍁 درخت از درد می‌نالید و می‌خواند، به گوشم داستان تیره بختان @beytolghazal
گفتم از نزدیکیِ دیدار، گفتی: «ساده‌ای ! دورم از دیدار با هر پیش پا افتاده‌ای» کوچکم خواندی، که پیش چشمِ ظاهربین تو دیگران کوهند و من سنگِ کنار جاده‌ای شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم هیچ‌کس حتی شبیهت نیست، فوق‌العاده‌ای ! با دلِ آزرده‌ام چیزی نمی‌گویی ولی از دل آزردن که حرفی می‌شود آماده‌ای باز بر دوری صبوری می‌کنم اما مگیر امتحانِ تازه‌ای از امتحان پس داده‌ای @beytolghazal
ما دار و ندار خویش را گم کردیم پاییز و بهار خویش را گم کردیم آنقدر عقب جلو شده ساعت‌مان هنگام قرار خویش را گم کردیم @beytolghazal
می‌خواستم بهار شوم، باغبان نخواست می‌خواستم درخت شوم نردبان شدم @beytolghazal
شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها پاداشِ تشنه کامی و اجرِ گرسنگی گل بوسه‌ای‌ست کز لبِ عطشان گرفته ام از بس که پابرهنه به صحرا دویده ام یک باغِ گل زِ خارِ مغیلان گرفته ام از میزبانی‌ام خِجلم سفره ام تُهی‌ست نان نیست جان زِ مَقدم مهمان گرفته ام زهرا به چادرش زِ علی می‌گرفت رو من از تو رو به موی پریشان گرفته ام من بلبل حسینم و افتادم از نوا چون جغد، آشیانه به ویران گرفته ام بر داغدیده شاخه‌ی گل هدیه می‌برند من جای گل، سرِ تو به دامان گرفته ام @beytolghazal
عمری دویده ایم به هر سوی و عاقبت دست از طلب کشیده و از پا نشسته‌ایم @beytolghazal
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست تا کسی از جانِ شیرین نگذرد فرهاد نیست @beytolghazal
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام هنوز راه ندارد کسی به عالم تو نسیم هم نرسیده به درکِ پرچم تو نسیم پنجره‌ی وحی! صبح زود بهشت! "إذا تَنَفَّسِ" باران، هوای شبنم تو تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟ به رازِ عِزّةُ للّه، نقش خاتم تو من از تو باز به غیر از همین نفهمیدم که میهمان، همه ماییم و میزبان همه تو تو کربلای سکوتی و چارده قرن ست نشسته ایم سر سفره‌ی مُحرّم تو چقدر جمله‌ی احلی من العسل زیباست وَ سال هاست همین جمله است مرهم تو هوای روضه ندارم ولی کسی انگار میان دفتر من می‌نویسد از غم تو گریز می‌زند از ماتمت به عاشورا گریز می‌زند از کربلا به ماتم تو فقط نه دستِ زمین دور مانده از حرمت نسیم هم نرسیده به درکِ پرچم تو @beytolghazal
عمر اگر خوش گذرد، زندگی نوح کم است وَر به سختی گذرد، نیم نفَس بسیار است @beytolghazal
جان می‌دهد چو شمع برای نسیم صبح هر کس تمام شب نفسِ آتشین زده است @beytolghazal
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست! قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست! گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن! من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز که همین شوق مرا، خوب ترینم کافی ست @beytolghazal
روزِ پیری پادشاهی هم نمی‌آید به کار زندگی در خاکبازی‌ های طفلان است و بس @beytolghazal
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبانِ کمین کرده عقب می‌ماند هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو به تو اصرار نکرده است فرایندش را قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرد خداوندش را @beytolghazal