🕌#سفرنامه_اربعین۱۴۴۵
✅قسمت پنجم
🚩 #اربعین۱۴۴۵
🚩"هیأتبیتالنبیصلیاللهعلیهوآلهوسلم"🚩
🔸 #محفل_بسیجیان_و_رهروان_شهدا
__
▪️ @beytonabi_ir
بسم الله النور🚩
*روایت روز پنجم*
☘نماز صبح روز پنجم سفر کربلامون بیدار شدیم و بعد نماز صبح آماده که شدیم بریم، دیدیم حاج آقای محمودی هی دارن کیفشونو میگردن🤷♂
👈 دنبال یه چیزی بودن انگار، پیدا نمیشد!! برگشتن داخل، دور و اطراف رختخوابو نگاه کردن اما نه! ظاهرا نیست که نیست🤷
📱موبایل حاج آقا محمودی رو لازم داشتن، بردنش
یعنی دزدیدن رفت 🥷
هر چی هم آقای زَیادی به سیمکارت عراقی حاج آقا که رو گوشی بود زنگ میزد کسی جواب نمیداد😏
بعد چند بار تماس، طرف جواب داد و محمدآقا زَیادی با طرف عربی حرف زد که بابا حبیبی، لاخواهر لامادر 🤨
حیَّ علی خیرالعمل⁉️
اما گوش آقا دزده بدهکار نبود و با صراحت تمام گفت این گوشی دیگه واسه منه چرا همش زنگ میزنی ❌
و ما شرمنده شدیم از این که چند بار زنگ زدیم خاطر نامبارک جناب سارق رو مکدّر کردیم☹️
🔖خب بالآخره ایرانی،عراقی
یا هر ملیتی مهم نیست،
همه جور آدم تو همه جا
پیدا میشه و مهم
ایمان و عمل صالحه😌
همون ایمان و عمل صالحی که جواب همه سوالای دین و زندگی راهنمایی و دبیرستانمون بود 😁
خلاصه نامرد نیاورد گوشی رو
که نیاورد..
🌀حاج آقا محمودی که الحق از برکات مجموعه هستن، بعد از رفتن بدون خداحافظي گوشیشون🥺 دیگه حال عجیبی پیدا کرده بودن،
میدیدم گاهی برای خودشون میخونن و زمزمه میکنن🙈😁
و خلاصه با دل بریدن از دنیا، سلام کرده بودن به یه دنیای جدیدی😉🌷
#المزاح_کردم☺️
#سفرنامه_اربعین۱۴۴۵
(۱)
▪️@beytonabi_ir
27.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ناراحت از این اتفاق و ضدحال،
همه در مسیر مشایه بودیم
و یه جا دقایقی رو توقف کردیم🚩
👌تو همین فرصت
آقای آزادوار یکی از
مربیای تربیتی زحمتکش مجموعه،
یه مبحثی رو سرپا با بچه های تربیتی صحبت میکرد
🤷♂ که خب من از وسط بحث رسیدم و خوب نمیدونم موضوع چی بود
✅ اما در کل اصل این گفت و گوها خوبه همیشه
💬یادمه همون جاها بود که منم با حاج محمد آقا زارعی گپ و گفتی داشتم درباره کار و این مدل حرفا
📍تو مسیر که بودیم یه خادم موکبی یه ظرف تخم مرغ پخته رو داد بهم برا صبحونه که خب یه جورایی تو تعارف افتادم گرفتم
و حسش نبود واقعا 🤷♂
❇️حالا موند رو دستم
البته من سعی کردم همیشه
از اوناش نباشم
که یه خوراکی رو
ولو از رو تعارف بگیرم
و بعد نخوام بخورم
و خدای نکرده بریزم یه گوشه 😱
نه اصلا
کار بدیه واقعا
این برخوردی که تو این مسیر مقدس
بعضیا با طعامی که موکب با نیت مقدس و زحمت تقدیم میکنه
و بعضی هدر میدن
🤷♂من اگه بگیرم و میلم نباشه:
🔗 یا پیدا میکنم کسی رو که به میلش باشه
🔗 یا در نهایت هر طور شده میخورم تا ظلم در حق اون خادم زحمتکش موکب نکرده باشم
😍اینجا اینبار آقامهدی عاصم آبادی نجاتم داد و یکی پیدا کرد که مایل به خوردن اون تخم مرغ بود😁🚩
#سفرنامه_اربعین۱۴۴۵
(۲)
▪️@beytonabi_ir
🚩آقا مهدی عاصم
اون شخصیتیه
که همیشه بهش میومد
آدم سرمایه داری باشه😁😁
و تو پیاده روی امسال
این مسئله لو رفت 😱🤣👇
🧊انگار تو عراق کارخونهی آب داره
مارک روشو دیدیم
بابا روی آب یه نفره ها زده بود،
رو همون مای باردها
العاصمه 😁😁
الحمدلله خیرات هم میکنه ☺️
🇮🇶و اما همچنان ما در طریق الحسین(ع) هستیم و این بیرق و علم و پرچمای نصب شده رو موکبا یا اونایی که رو دست مشّایین یعنی زائرین پیاده هست،
داره دلبری میکنه وقتی که با باد تکون میخوره و نسیم بهشتیشون به جان زائرا میشینه🚩🚩🚩
الحمدلله و هزار الحمدلله..🤲
✍گاهی نگاهم میوفته
به دمپایی باوفای خودم
که سال دومه همراهمه
تو مشایه و همراه من داره
قدم برمیداره 👣
🤔گاهی نگاهم خیره میشه
به آدمای اطرافم که با چه عشقی
تند تند و پریشان و نگران،
قدم برمیدارن به طرف امام خودشون
و شاید به این دارن فکر میکنن
که روزی میاد هر کسیو
با امامش صدا میکنن📿
🚶 و این زائرای پیاده هم
دارن اینطور مضطرّ و مضطرب
میرن تا پيش امام خودشون باشن🍃
👁گاهی هم چشمم
مثل دوربین موبایلم
زوم میشه رو صفایی که
این موکب دارا
حین خدمت به زوار دارن☘
هم خدمت میکنه
هم همزمان عزاداری میکنه
و لحظه هارو غنیمت میشماره..⏳
#سفرنامه_اربعین۱۴۴۵
(۳)
▪️@beytonabi_ir
🚩و اما کمی جلوتر موکبی رو دیدیم با میز و صندلی باحال
که کوفته تبریزی میداد😁😋
☝️حالا اسم عربی هم داشت اما محتویاتش همون بساط کوفته تبریزی بود و ماهم خوردیم
جاتون خالی
واقعا حالا دلتون نخواد😅😁
😄هنوز صبحونه بودا
که داشتن کوفته میدادن
🗣الرَّحیل الرَّحیل
حرکت کردیم و رفتیم
موکب سرسبزی دیدیم که شبیه شمال بود پر از دارو درخت
و دارای زیر اندازی زیر آسمان شهر
که یادش بخیر فیلم باحالی بود 😆خشایار و غلام شیش لول بند و.. 😜
آخ ببخشید
🗣🤦♂ لحظاتی خط رو خط شد🙈
اما همین که خط رو خط شد و رو ماهواره نیوفتاد جای شکرش باقیه😉☺️🎬
آخه اینترنت عراق که فیلتر نیست
امکان داشت خط رو خط بشه بجای شبکه سه بیوفته رو جای دیگه 😱🥺
خلاصه خیلی باید مراقب باشیم در فضای مجازی که از لحاظ اخلاقی و دینی
یه وقت اوف نشیم یعنی زخمی نشیم
که جای زخمش تا سالها میمونه
روی روح و روان ما و اثراتش مثل مُهری روی پیشونی ماست🥴
زیارتمون هم به باد میره 😔
خب حالا برگردیم به موکب فضای سبزی زیر آسمان خدا 🌱
↕️دو طرف داشت این موکب
که طریق مشایه از وسطش میگذشت
♦️یه عده دست راست طریق
در حال استراحت
و البته شعر خوانی
به سبک نوحه عربی
الی الله سَفَرَ الی الله..😅
برای سیاح البته😜
به مدیریت الرادود یعنی مداح
لخادم الحسین
علی یوسفیان هلبیکم..🗣😆
😁و عده ای هم سمت چپ طریق
داخل موکب که با پارچه های
سنتی و عشایری تزئین شده بود
😎 و این برادران در حال عنبر نسا درمانی بودن 😌
خدا قوت👨🔬😅👨⚕
#سفرنامه_اربعین۱۴۴۵
(۴)
▪️@beytonabi_ir
11.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷به ما خبر رسید که
آقا امیرمهدی عسگری
که چند روزی قبل از ما اومده بوده عراق،
✅پنجاه عمود بالاتر برامون
موکب پیدا کرده برا توقف
تا غروب ک خودشم از همونجا دیگه ملحق به کاروان اصحاب خراسانی میشه
😃دیگه یقینا ما با ملحق شدن آقای عسگری با آن هیبت و صولت و شوکت، به اصحاب خراسانی،
♻️یا میشیم اصحاب خراسانی +۱ 😁
♻️یا اصحاب خراسانی پلاس😅
رسیدیم به موکبی که هماهنگ شده بود
اما چه موکبی 🤷♂☺️
👮♂انگار وارد پادگان شدیم
تماما محل استراحت نظامی های عراقی بود که خب اونام به نوعی خادم لزوّار الحسین(ع) بودن😘
🔫هر طرف دراز میکشیدی یه اسلحه بود، دیگه اینجا مجبور بودیم بچه های خوبی باشیم 😌
حمام داشت اما داغون🚶
اما کاچی به از هیچی..👍
نماز ظهر رو خوندیم
و اما ناهار کم بود
و ما دیر رسیدیم
🐂البته داخل حیاط دیدم یه گاو سر بریدن دارن پوست میکنن
که برن تو کارش😋
البته این گوشتا به ناهار ما نمیرسه و طول میکشه بالام جان 😉
#سفرنامه_اربعین۱۴۴۵
(۵)
▪️@beytonabi_ir
19.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏰رفتم ساعتی رو کنار آقای موسوی عبادی و حمیدآقا بودم
و یه چیز جالب توجهمو جلب کرد
👦🇮🇶باقر پسربچه نوجوون عراقی بود،
که هم سن و سال محمدمهدی
پسر آقای محمودی و امیرعلی
پسر آقای یوسفی هم بود،
اینا میخواستن سه تایی با هم رو یه گوشی بازی کنن 😁🎮📱
🌀سه تا نوجوون
چه قشنگ با هم ارتباط گرفتن
فقط با یه کلمه أنا یعنی من!
هر کدوم میخواست بگه نوبت منه میگفت أنا أنا😅😁🌷
⁉️چرا اینطوری راحت ارتباط گرفتن
⬅️چون زبان مشترک داشتن با هم
⁉️چی بود زبان مشترکشون
⬅️سوال خوبیه:
همین بازی موبایل
زبون مشترک اونا بود➡️
📿تو همین بهشت مشایه، زبون مشترک ماها حُبالحسینه 🚩
💎و این باید تو زندگی های
روزمره ما بیاد..
🔮بچه هیاتیا و خصوصا اعضای یه هیات، زبون مشترکشون با هم باید یکی از اهداف اون هیأت باشه
و نصرتی لکم معده🔖
#سفرنامه_اربعین۱۴۴۵
(۶)
▪️@beytonabi_ir
🔆آفتاب رفت و ما هم مهیای حرکت شدیم در طریق عشاق
یعنی مشّایه الی کربلا المقدسه🚩
🚩علمدار عزیز کاروان
آقامتین خیرآبادی
که به جز بعضی مواقع تقریبا متعادل تر از همه حرکت میکرد
و میتونستیم بهش برسیم، علم به دست، به راه افتاد🚶🚩
والا چی بگم😉
علم یکی دوبار رفت دست یکی از دوستان 😁🌷
آقا هر چی میرفتیم نمیرسیدیم بهش😅آخر به این نتيجه میرسیدیم که احتمالا اونقدر تند رفته که چه عرض کنم اونقدر تند دویدن کرده🏃
که الان احتمالا عَلَمو بالای گلدسته های حرم حضرت ابالفضل العباس سلام الله علیه نصب کرده😅❤️🌷🚩🚶
🚶از اون موکب ظهری، دنبال آقامتین علمدار به راه افتادیم و کمی جلوتر رسیدیم به پل متحرکی که از روی آب میگذشت 🚣♂🏊♂
منو یاد مناطق عملیاتی
و راهیان نور خودمون انداخت😍
همه شهدا روحشون شاد🚩
📌یه عکس دسته جمعی انداختیم
از این پُل روی آب به سلامت عبور کردیم،الهی که از پُل صراطی که در انتظارمونه هم به سلامت عبور کنیم
✍که به قول مرحوم علامه طباطبایی
ما ابد در پیش داریم!
#سفرنامه_اربعین۱۴۴۵
(۷)
▪️@beytonabi_ir