فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهارشنبه، ۲۱آذر۱۴۰۳|۹جمادی الثانی۱۴۴۶ ه.ق.
ذکر امروز: ﴿یَا حَیُّ یَا قَیُّوم﴾
------ اوقات شرعی به افق مشهد -----
🏙 اذان صبح: ۵:٠۲🌄 طلوع آفتاب: ۶:۳۳
🌞 اذان ظهر: ١۱:۲۵🌇 غروب خورشید: ١۶:۱۷
🌆 اذان مغرب: ۱۶:۳۷🌃 نیمهشب
شرعی: ۲۲:۴٠
#دارالقرآن_فاطمةالزهراءبضعةالرسول
@bezatorasool
🚨ورود تانکهای اسرائیلی به سوریه
#نهج_البلاغه
▫️فَوَاللهِ! مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ في عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا.....
🟠به خدا سوگند، هر ملّتى كه درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد.امّا شما سستى به خرج داديد، و خوارى و ذلّت پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پى در پى به شما حمله كرد و سر زمين هاى شما را تصرّف نمود.
📘#خطبه_27
امام خامنه ای : علاج صحيح در مقابل تجاوز امريكا، مستحكم كردن ساخت داخلی نظام است.
نظامی كه حقيقتاً متّكی به مردم است و مردم از آن دفاع میكنند، در درون خودش مستحكم است.
رخنههای گوناگونی كه به يك نظام صدمه میزند، بسته شده است و هيچ قدرتی نمیتواند اين نظام را از بين ببرد.
ما میتوانيم ساخت داخلی را مستحكم كنيم؛ همانطور كه امروز هم بحمداللَّه مستحكم است.
#دارالقرآن_فاطمةالزهراءبضعةالرسول
@bezatorasool
🏴از سقيفه تا پشت درب
قسمت: هفتاد و ششم
📌سوز فاطمه بر مزار پدر
قالَ (ع): وَ دَخَلَتْ فاطِمَة عليهاالسلام المَسْجِدَ وَ طافَتْ بِقَبْرِ أَبيها وَ هِىَ تَبْكى وَ تَقُول:
امام صادق (ع) مى فرمايد:
و حضرت فاطمه (ع) داخل مسجد شدند و قبر پدرشان رسول خدا را طواف كردند، و در حالى كه گريان بودند اين اشعار را مى خواندند [ اين اشعار، همان ابياتى است كه حضرت پس از بيان خطبه ى خويش در مسجد النبى قرائت فرمودند و شايد اين ابيات را حضرت بارها خوانده باشند:
«إِنّا فَقَدْناكَ فَقْدَ الأَرْضِ وابِلَها
وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لاتَغَب»
اى پيامبر! ما تو را از دست داديم، همانگونه كه زمين، باران سرشارش را از دست مى دهد؛ و قوم تو منحرف شدند؛ نظاره كن اين قوم را و از ما غايب مشو.
«قَدْ كانَ بَعْدَكَ أَنْباءٌ وَ هَنْبَثَة
لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثُرِ الخطب»
به تحقيق بعد از شما خبرها و حوادث پُر سر و صدايى رخ داد كه اگر شما شاهد و ناظر اين وقايع بوديد، هيچ گاه حادثه بزرگ نمى شد.
يعنى اينها جرأت نداشتند با وجود شما اينقدر به اهل بيت جسارت كنند و به حريم آنان تجاوز نمايند.
«قَد كانَ جِبْريلُ بِالْآياتِ يُؤنِسُنا
فَغابَ عَنّا فَكُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَب»
جبرئيل با آياتى كه مى آورد مونس و آرام بخش ما بود؛ (ولى) جبرئيل هم از ما غايب شد، پس همه ى خوبيها از ما پوشيده شد.
«وَ كُنْتَ بَدراً وَ نُوراً يُسْتَضاءُ بِه
عَلَيْك تنزلُ مِنْ ذِى العِزَّةِ الكُتُب»
و تو ماه شب چهارده بودى، و نورى بودى كه به وسيله ى آن روشنى پيدا مى شد؛ بر تو نازل مى شد از طرف خداى صاحب عزّت، كتابهاى آسمانى.
«تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتَخَفَّ بِنا
إِذْ غِبْتَ عَنّا فَنَحْنُ الْيَوْمُ نُغتصب»
مردانى با تندى و عبوسانه با ما برخورد كردند، و ما سبك شديم آن زمان كه از ما غايب شدى؛ پس ما امروز مورد غصب واقع مى شويم.
«فَسَوْفَ نَبْكيكَ ما عِشْنا وَ ما بَقيت
مِنّا الْعُيُونِ بِتَهْمالٍ لَها سَكَب»
و ما براى تو گريه خواهيم كرد، تا وقتى كه زنده ايم؛ مادامى كه چشمهاى ما اشك ريزان دارد، براى شما گريه مى كنيم.
📌توطئه ى ترور حضرت امير
قالَ عليه السلام:
فَرَجَع أَبُوبَكر وَ عُمَر إِلى مَنْزِلِهِما
امام صادق (ع)مى فرمايد:
پس ابوبكر و عمر، هر يك به منزل خود بازگشتند.
🔹وَ بَعَثَ أَبُوبَكر إِلى عُمَر فَدَعاهُ، ثُمَّ قالَ لَه: أَما رَأَيْتَ مَجْلِسَ عَلِىٍّ مِنّا فى هذَا الْيَوْمِ
و ابوبكر شخصى را به سراغ عمر فرستاد و او را به پيش خود خواند، آنگاه به عمر گفت: آيا نديدى برخورد امروز على را با ما؟
🔹وَاللَّهِ لَئِنْ قَعَدَ مَقْعَداً آخَر لَيُفْسِدَنَّ عَلَيْنا أَمْرَنا
به خدا قسم، اگر او يك نشست ديگرى به اين صورت داشته باشد، حكومت ما را بر ما فاسد (و متزلزل) خواهد ساخت.
فَمَا الرَّأْى؟
نظر تو چيست؟
فَقالَ عُمَر: الرَّأْىُ أَنْ تَأْمُرَ بِقَتْلِهِ
پس عمر گفت: به نظر من بايد دستور دهى تا او را بكشند.
قالَ: فَمَنْ يَقْتُلُه؟
ابوبكر گفت: چه كسى (مى تواند) او را بكشد؟
قالَ: خالِدُ بْنُ الوَليد
عمر گفت: خالد بن وليد!
فَبَعَثا إلى خالِدِ بْنِ الْوَليد فَأَتاهُما
پس ابوبكر و عمر شخصى را نزد خالد بن وليد فرستادند و او هم به حضور آن دو رسيد.
فَقالا لَهُ: نُريدُ أَنْ نحْمِلَكَ عَلى أَمرٍ عَظيمٍ
پس آن دو گفتند: اراده كرده ايم كه تو را به كار بزرگى وادار نماييم.
قالَ:
إِحْمِلانى عَلى ما شِئْتُما وَلَوْ عَلى قَتْلِ عَلِىِّ بْنِ أَبى طالب!
خالد بن وليد به آن دو گفت: مرا بر هر آنچه مى خواهيد واداريد، اگر چه آن كار، كشتن على بن ابيطالب باشد!
معلوم مى شود خالد هم حدس مى زده كه رفقايش در چه فكرى هستند!
قالا: فَهُوَ ذاكَ
ابوبكر و عمر گفتند: خواسته ى ما نيز همين است.
فَقال خالِد: مَتى أَقْتُلُه؟
پس خالد گفت: چه زمانى او را بكشم؟
قالَ أَبُوبَكر:
احْضرِ الْمَسْجِدَ وَ قُمْ بِجَنْبِهِ فِى الصَّلوة
ابوبكر گفت: در مسجد حاضر شو و در كنار على (ع) در نماز بايست..
فَإِذا سَلَّمْتُ فَقُمْ إِلَيْهِ وَاضْرِبْ عُنُقَه
(ابوبكر در ادامه گفت:) پس وقتى من سلام نماز را دادم، بلند شو و گردن او را بزن!
قال: نَعَم
خالد بن وليد گفت: چشم.
ادامه دارد...
#از_سقيفه_تا_پشت_درب ٧٦
#دارالقرآن_فاطمةالزهراءبضعةالرسول
@bezatorasol
حدیث 8 عصبیت
الحدیث الثامن
بسندی المتّصل إلی محمّد بن یعقوب عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلی، عن السّکونی، عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: من کان فی قلبه حبّة من خردل من عصبیّة، بعثه الله یوم القیامة مع أعراب الجاهلیّة.
[1] ترجمه «سکونی از حضرت صادق، علیه السلام، نقل کند که فرمود: فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله:
«کسی که بوده باشد در دل او دانه خردلی از عصبیت، بر انگیزاند خدا او را روز قیامت با عربهای جاهلیت.» شرح «خردل» را در فرس قدیم «اسپندان» گویند، و در فارسی این زمان «خردل» گویند.
و آن دوایی است معروف که خواص بسیار دارد، و از آن مشمّع سازند.[2]
و «عصبی» کسی است که حمایت کند خویشاوندان خود را در ظلم.
و «عصبة» اقرباء از جانب پدر است، زیرا که آنها احاطه کنند به او و او شدید شود به واسطه آنها.
و «عصبیت» و «تعصب» حمایت کردن و مدافعه نمودن است. این ها که ذکر شد کلمات اهل لغت بود.
👇👇👇
ادامه حدیث هشتم
فصل اول
فقیر گوید: عصبیّت یکی از اخلاق باطنه نفسانیه است که آثار آن مدافعه کردن و حمایت نمودن از خویشاوندان و مطلق متعلقان است، چه تعلق دینی و مذهبی و مسلکی باشد، یا تعلق وطنی و آب و خاکی یا غیر آن، مثل تعلق شغلی و استاد و شاگردی و جز این ها.
و این از اخلاق فاسده و ملکات رذیله ای است که منشأ
بسیاری از مفاسد اخلاقی و اعمالی گردد.
و خود آن فی نفسه مذموم است گر چه برای حق باشد، یا در امر دینی باشد و منظور اظهار حق نباشد، بلکه منظور غلبه خود یا هم مسلک خود یا بستگان خود باشد.
اما اظهار حق و ترویج حقیقت و اثبات مطالب حقه و حمایت برای آن یا عصبیت نیست، یا عصبیت مذمومه نیست. میزان در امتیاز اغراض و مقاصد و قدم نفس و شیطان و حق و رحمان است.
و به عبارت دیگر، انسان در عصبیتهایی که می کشد و حمایتهایی که می کند از بستگان و متعلقان خود، یا نظرش محض اظهار حق و اماته باطل است، این عصبیت ممدوحه و حمایت از جانب حق و حقیقت است و از بهترین صفات کمال انسانی و خلق انبیا و اولیا است، و علامت آن آن است که حق با هر طرف هست از آن طرف حمایت کند گرچه از متعلقان او نباشد، بلکه از دشمنان او باشد.
چنین شخصی از حمایت کنندگان حمای حقیقت و در زمره طرفداران فضیلت و حامیان مدینه فاضله به شمار آید و عضو صالح جامعه و مصلح مفاسد جمعیت است. و اگر نفسیت و قومیت او را تحریک کرد که اگر باطلی هم از خویشاوندان و منسوبان خود ببیند با آنها همراهی کند و از آنها حمایت کند، چنین شخصی دارای ملکه خبیثه عصبیت جاهلیت است، و از اعضای فاسده جامعه و مفسد اخلاط صالحه است، و در زمره اعراب جاهلیت به شمار رود- و آنها یک دسته از عربهای بیابان نشین بودند قبل از اسلام در زمان غلبه ظلمت و جهالت و نادانی، و در آنها این خلق زشت و ملکه ناهنجار کمال قوّت را داشته. بلکه در مطلق عرب- الا کسانی که به نور هدایت مهتدی هستند- این خلق بیشتر است از سایر طوایف. چنانچه در حدیث شریف از حضرت امیر، علیه السلام، منقول است که خداوند تعالی عذاب کند شش طایفه را به شش چیز:
عرب را به عصبیت، و دهقانان را به کبر، و امیران را به ستم، و فقیهان را به حسد، و تاجران را به خیانت، و اهل رستاق را به نادانی.[3]
فصل در بیان مفاسد عصبیت است
فصل در بیان مفاسد عصبیت است
از احادیث شریفه اهل بیت عصمت و طهارت استفاده شود که خلق عصبیت از مهلکات و موبقات و موجب سوء عاقبت و خروج از ایمان است، و آن از ذمائم اخلاق شیطان است.
کافی بسنده الصّحیح عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال:
من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربق الإیمان من عنقه [1].
یعنی «کسی که عصبیت کشد یا عصبیت کشیده شود، گشاده شود ریسمان ایمان از گردن او.» یعنی از ایمان بیرون رود و سر خود گردد.
و لا بد متعصب له برای رضایت داشتن او به عمل متعصب با او در جزا شریک است، چنانچه در حدیث است که کسی که راضی باشد به کار قومی، از آنها به شمار آید[2]،
و الا اگر راضی نباشد و منزجر باشد از خلق آنها مشمول حدیث شریف نیست.
و عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: من تعصّب، عصبه الله بعصابة من النّار.[3] یعنی «فرمود حضرت صادق، علیه السلام: «کسی که عصبیت کشد، ببندد خدا بر سر او سرپیچی از آتش.»
و عن علیّ بن الحسین، علیهما السّلام، قال: لم یدخل الجنّة حمیّة غیر حمیّة حمزة بن عبد المطلّب، و ذلک حین أسلم غضبا للنّبیّ.[4] یعنی «جناب علی بن الحسین، علیهما السلام، فرمود: «داخل نشده است به بهشت حمیتی مگر حمیت حمزة بن عبد المطلب، و آن در وقتی بود که اسلام آورد برای غضبی که کرد برای حمایت پیغمبر، صلّی الله علیه و آله.»
و قضیه اسلام حضرت حمزه به چند طور نقل شده است[5] که از مقصد ما خارج است.
بالجمله، معلوم است که ایمان، که عبارت است از نور الهی و از خلعتهای غیبیه ذات مقدس حق جلّ و علاست بر بندگان خاص و مخلصان درگاه و مخصوصان محفل انس، منافات دارد با چنین خلقی که حق و حقیقت را پایمال کند و راستی و درستی را زیر پای جهل و نادانی نهد.
البته آیینه قلب اگر به زنگار خودخواهی و خویشاوند پرستی و عصبیت بیموقع جاهلیت محجوب شود، در او جلوه نور ایمان نشود و خلوتگاه خاص ذو الجلال تعالی نشود.
قلب کسی مورد تجلیات نور ایمان و معرفت گردد و گردن کسی بسته حبل متین و عروه وثیق ایمان و گروگان حقایق و معارف است که پایبند قواعد دینیه و ذمه او رهین قوانین عقلیه باشد، و متحرک به تحریک عقل و شرع گردد و هیچیک از عادات و اخلاق و مأنوسات وجود او را نلرزاند و مایل از راه مستقیم نکند.
وقتی انسان دعوی اسلام و ایمان می تواند نماید که تسلیم حقایق و خاضع برای آنها باشد و مقاصد خود را هر چه بزرگ است فانی در مقاصد ولینعمت خود کند و خود و اراده خود را فدای اراده مولای حقیقی کند.
البته چنین شخصی از عصبیت جاهلیت عاری و بری گردد، و وجهه
قلبش به سوی حقایق متوجه و پرده های ضخیم جهل و عصبیت چشم او را نگیرد، و در مقام اجرای حق و اظهار کلمه حقیقت پای بر فرق تمام تعلقات و ارتباطات نهد و تمام خویشاوندی ها و عادات را در پیشگاه مقصد ولی النعم قربان کند، و اگر عصبیت اسلامیت با عصبیت جاهلیت تعارض کند، عصبیت اسلامیت و حق خواهی را مقدم دارد.
انسان عارف به حقایق می داند که تمام عصبه ها و ارتباطات و تعلقات یک امور عرضیه زایله ای است، مگر ارتباط بین خالق و مخلوق و عصبه حقیقیه که آن امر ذاتی غیر قابل زوال است که از تمام ارتباطها محکمتر و از جمیع حسب و نسبها بالاتر است.
در حدیث وارد است که رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، فرمود: کلّ حسب و نسب منقطع یوم القیامة إلّا حسبی و نسبی.[6]
یعنی «تمام حسب ها و نسب ها پاره گردد و به آخر رسد روز قیامت مگر حسب و نسب من.» معلوم است حسب و نسب آن حضرت روحانی و باقی است و از تمام عصبیت های جاهلیت دور است.
آن حسب و نسب روحانی در آن عالم ظهورش بیشتر و کمالش هویداتر است.
این ارتباطهای جسمانی ملکی، که از روی عادات بشریه است، به اندک چیزی منقطع شود، و هیچیک از آنها در عوالم دیگر ارزشی ندارد، مگر ارتباطات در تحت نظام ملکوتی الهی باشد و در سایه میزان قواعد شرعیه و عقلیه باشد که دیگر آن انفصام و انقطاع ندارد.
پایان فصل دوم
#دارالقرآن_فاطمةالزهراءبضعةالرسول
@bezatorasol
پنج شنبه،۲۲ آذر۱۴۰۳ | ۱٠جمادی الثانی۱۴۴۶ ه.ق.
ذکر امروز: ﴿لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین﴾
------ اوقات شرعی به افق مشهد -----
🏙 اذان صبح: ۵:٠۳🌄 طلوع آفتاب: ۶:۳۴
🌞 اذان ظهر: ۱۱:۲۵🌇 غروب خورشید: ۱۶:۱۷
🌆 اذان مغرب: ۱۶:۳۷🌃 نیمهشب شرعی: ۲۲:۴٠
#دارالقرآن_فاطمةالزهراءبضعةالرسول
@bezatorasool
🏴از سقيفه تا پشت درب
قسمت: هفتاد و هفتم
📌كشف توطئه ى ترور
فَسَمِعَتْ أَسْماءُ بِنْتُ عُمَيْس وَ كانَتْ تَحْتَ أَبى بَكر
اين گفتگو را «اسما بنت عميس» كه همسر ابوبكر بود شنيد.
«اسماء بنت عميس» از علاقه مندان به اهل بيت عصمت و طهارت بوده است؛
فَقالَتْ لِجارِيَتِها:
إِذْهَبى إِلى مَنْزِلِ عَلِىٍّ وَ فاطِمَة «ع» وَ اقرَئيهِمَا السَّلام وَ قُولى لِعَلِىّ عليه السلام: إِنَّ المَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنّى لَكَ مِنَ النَّاصِحينَ
پس اسماء به كنيز خود گفت:
به منزل على (ع) و فاطمه (ع) برو و به هر دو سلام برسان و براى على (ع)
(اين آيه را بخوان و) بگو: «اين جماعت توطئه ى كشتن شما را تدارك ديده اند، پس از شهر خارج شويد، همانا من خير و صلاح شما را مى خواهم».
اين جمله از قرآن كريم اشاره به داستان حضرت موسى دارد كه در آن مؤمنى كه در دستگاه فرعون بوده، شخصى را نزد حضرت موسى فرستاد تا به او بگويد كه قوم و جمعيّت دارند مشورت مى كنند و قرار مى گذارند كه تو را بكشند؛ پس از شهر خارج شو و من خير تو را مى خواهم؛
در اينجا نيز اسماء بنت عميس، خواست با ذكر اين آيه به حضرت على (ع) بفهماند كه ابوبكر و عمر، نقشه ى قتل تو را در سر دارند و بهتر است از مدينه خارج شوى.
فَجاءَتْ، فَقالَ أَميرُالمُؤْمِنين عليه السلام: قَولى لَها:
إِنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يُريدُونَ
كنيز هم آمد (و پيغام را به حضرت رساند)؛ پس اميرالمؤمنين (در پاسخ او) فرمود: به اسماء بگو: خداوند آنها را به هدفى كه دارند نمى رساند و مانع آنها مى شود».
ثُمَّ قامَ وَ تَهَيَّأَ لِلصَّلوةِ
سپس حضرت برخاستند و آماده ى نماز شدند.
وَ حَضرَ الْمَسْجِدَ وَ صَلّى خَلْفَ أَبى بَكْر
و در مسجد حاضر شده و پشت سر ابوبكر نماز خواندند.
وَ خالِدُ بْنُ الْوَليد يُصَلِّى بِجَنْبِه، وَ مَعَهُ السِّيْف
و خالد بن وليد هم در كنار اميرالمؤمنين به نماز ايستاد، در حالى كه شمشيرى به همراه او بود.
📌ترديد و پشيمانى ابوبكر در حال نماز
فَلَمّا جَلَسَ أَبُوبَكْر فِى التَّشَهُّدِ، نَدِمَ عَلى ما قالَ وَ خافَ الْفِتْنَةَ، وَ عَرِفَ شِدَّةَ عَلِىٍّ عليه السلام وَ بَأْسَه
پس وقتى ابوبكر براى تشهّد نماز نشست، از آنچه به خالد گفته بود پشيمان شد و ترسيد فتنه شود و شجاعت و تسليم ناپذيرى على (ع)را يادآور شد.
فَلَمْ يَزَل مُتفَكِّراً لايَجْسِر أَنْ يُسَلِّم، حَتّى ظَنَّ النَّاسُ أَنَّهُ قَدْسَها
و در تشهد نماز همينطور در حال فكر كردن بود و جرأت اينكه سلام نماز را بدهد نداشت تا آنجا كه مردم فكر كردند او در نماز به اشتباه افتاده است.
ثُمَّ الْتَفَتَ إلى خالِدِ، فَقالَ: يا خالِد! لاتَفْعَلَنَّ ما أَمَرْتُك، وَالسَّلامُ عَلََيْكُمْ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُه!!
بالاخره ابوبكر (در حال نماز!) به خالد التفات كرد و گفت: اى خالد! آنچه را كه به تو دستور داده بودم، انجام نده! والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته. (و سلام نماز را داد)!
فَقالَ أَميرُالمُؤْمِنينَ عليه السلام: يا خالِد! مَا الَّذى أَمَرَكَ بِه؟
پس اميرالمؤمنين رو به خالد كرد و فرمود: اى خالد! ابوبكر چه چيزى را به تو امر كرده بود؟
فَقالَ: أَمَرَنى بِضَرْبِ عُنُقِك
خالد گفت: ابوبكر دستور داده بود تا گردن تو را بزنم!
قالَ عليه السلام: أَوَ كُنْتَ فاعِلاً؟
حضرت فرمود: آيا تو اين كار را مى كردى؟!
قالَ: إِى وَاللَّهِ؛ لَوْ لا أَنَّهُ قالَ لى لاتَقْتُلْهُ قَبْلَ التَّسْليمِ، لَقَتَلْتُكَ!
خالد گفت: آرى به خدا قسم؛ اگر او قبل از سلام نماز نگفته بود كه او را نكش، همانا تو را كشته بودم!
قالَ عليه السلام:
فَأَخَذَهُ عَلِىٌّ عليه السلام فَجَلدَ بِهِ الأَرْض
امام صادق (ع) مى فرمايد: پس على (ع) خالد را گرفته و محكم به زمين كوبيد؛
فَاجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَيْهِ، فَقالَ عُمَر: يَقْتُلهُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ
پس مردم همه دور او جمع شدند و عمر (از روى ترس و واهمه) گفت: به خداى كعبه، على او را مى كشد.
فَقالَ النَّاسُ: يا أَبَاالْحَسَن!
اَللَّه اَللَّه بِحَقِّ صاحِبِ الْقَبْر؛ فَخَلّى عَنْهُ
پس مردم خطاب به اميرالمؤمنين گفتند: اي اباالحسن! خدا را، به حق صاحب اين قبر (او را نكش و رها كن؛ و اشاره به قبر پيامبر (ص) كردند؛ پس حضرت، دست از خالد برداشت.
ادامه دارد...
#از_سقيفه_تا_پشت_درب ٧٧
#دارالقرآن_فاطمةالزهراءبضعةالرسول
@bezatorasol
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جمعه، ۲۳آذر۱۴۰۳ | ۱۱جمادی الثانی١۴۴۶ ه.ق.
ذکر امروز:
※اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَعَلَى آلِ مُحَمَّد※
------ اوقات شرعی به افق مشهد ---
🏙 اذان صبح: ۵:٠۴طلوع آفتاب: ۶:۳۴
🌞 اذان ظهر: ۱۱:۲۶🌇 غروب خورشید: ۱۶:۱۷
🌆 اذان مغرب: ۱۶:۳۸🌃 نیمهشب شرعی: ۲۲:۴٠
#دارالقرآن_فاطمةالزهراءبضعةالرسول(س)
@bezatorasool
تارهای نامرئی شیطان
اشراف زاده ای، خانه درویشی رفت تا از او پندی فراگیرد و سؤالی که داشت بپرسد.
چون وارد خانه شد عنکبوت ها با تارهایشان در گوشه گوشۀ سقف دید. از سؤال اش منصرف شد و خواست که برگردد.
درویش زاهد حکایت را فهمید. به او گفت: نرو و جواب سؤالی که ذهن ات رسید بگیر...
تارهای عنکبوت برای روزیِ خودشان در سقف هستند و من طُعمه و روزی آنها نیستم که از آنان بترسم...
ولی تو را تکبری است که بهترین طُعمه و روزی شیطان هستی که تارهای نامرئی شیطان و کمین اش را برای شکارت در اطراف خود نمی بینی.....
#دارالقرآن_فاطمةالزهراءبضعةالرسول
@bezatorasool
📜از سقيفه تا پشت درب
قسمت: هفتاد و هشتم
📌تهديد عمر توسط حضرت امير
ثُمَّ الْتَفَتَ إلى عُمَر، فَأَخَذَ بَتلابيبِه
سپس حضرت رو به عمر كرده و يقه ى لباس او را گرفتند.
وَ قالَ:
يَابْنَ صَهّاك! وَاللَّهِ لَوْ لا عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّه (ص)، وَ كِتابٌ مِنَ اللَّهِ
سَبَق، لَعَلِمْتَ أَيُّنا أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً؛ وَ دَخَلَ مَنْزِله
آنگاه حضرت، خطاب به عمر كرده و فرمودند:
اى پسر صهّاك! به خدا قسم اگر چنانچه عهدى از جانب رسول خدا وجود نداشت (و دستور نداشتم كه ساكت باشم) و دستورى از جانب خدا جلوتر نبود، همانا مى دانستى كه كداميك از ما از حيث يار و ياور ضعيفتريم و عدد كداميك از ما كمتر است؛ آنگاه حضرت به منزل خود رفتند.
حضرت على عليه السلام مى دانستند كه همه ى اين بازيها را عمر درست كرده و اصلاً عمر بود كه به ابوبكر پيشنهاد كرد تا خالد را فراخواند و نقشه ى ترور را طرح كنند؛ لذا گريبان عمر را گرفته و او را مورد عتاب خويش قرار دادند..
مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار، نقل مى كند:
ابن ابى الحديد از يكى از علماى اهل سنت به نام «نقيب» پرسيد: چه شد كه على با آن همه دشمنيها و كينه ها كه با او داشتند، چندين سال از خطر ترور و توطئه سالم ماند و توانست در خانه ى خود زندگى نمايد؟
«نقيب» در جواب گفت: «علّت اين بود كه على عليه السلام پس از اينكه قدرت به دست آن جماعت افتاد، به كلى از فكر سياست و قدرت بيرون رفت و دائماً مشغول عبادت و نماز و جمع آورى و تنظيم قرآن كريم بود، و احياناً در بعضى امور با متوليان امر نيز هماهنگى مى نمود، از اين رو متوليان امر كه خطرى را از ناحيه ى او نمى ديدند، او را به حال خود رها نمودند، وگرنه على عليه السلام را ترور كرده بودند...»]
اللّهمّ الْعَن أَوّلَ ظالمٍ ظَلَمَ حقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد صلى اللَّه عليه و آله و َ آخِرَ تابعٍ لَهُ عَلى ذلكَ و َالسَّلام عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُه
پایان.
#از_سقيفه_تا_پشت_درب ٧٨
#دارالقرآن_فاطمةالزهراءبضعةالرسول
@bezatorasol