eitaa logo
بېسېم چې
832 دنبال‌کننده
19هزار عکس
8.4هزار ویدیو
289 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○• 💞 💞 💠قسمت کمیل سریع اسلحه اش را چک کرد، به دو مردی که از ماشین پیاده شدند، نگاهی انداخت، متوجه ماشینش نشده بودند. آرام در را باز کرد، و از ماشین پیاده شد،باید قبل از اینکه به ماشین سمانه نزدیک میشدن،آن ها را متوقف می کرد، اسلحه را بالا آورد و شلیک هوایی کرد. آن دو هراسان به عقب برگشتند، با وحشت به کمیل و اسلحه اش نگاه کردند. یکی از آن ها با لکنت گفت: ــ تو.....،تو زنده ای؟ کمیل همزمان که آن ها را، هدف گرفته بود، با دقت به چهره شان نگاهی انداخت، اما او را به خاطر نیاورد. ــ کی هستی؟برا چی دنبال این ماشینید؟ نفر دومی آرام دستش را، به سمت اسلحه اش برد که با شلیک کمیل جلوی پایش، دستپاچه اسلحه بر روی زمین افتاد. عصبی غرید: ــ با پا بفرستش اینور وقتی از غیر مسلح بودن آن، ها مطمئن شد،دوباره سوالش را پرسید، اما یکی از ان دو بدون توجه به سوال کمیل وتیر شلیک شده دوباره پرسید: _مگه تو نمردی؟من خودم بهت شلیک کردمـ کمیل پوزخندی زد! ــ پس تو بودی که شلیک کردی؟تیمور شمارو فرستاد؟ تا میخواستن لب باز کنند، ماشین های یگان وارد کوچه شدند. آن دو که میدانستند، دیگر امیدی برای فرار نیست، دست هایشان را روی سر گذاشتند، و بر زمین زانو زدند. دو نفر از نیروه های یگان، به سمتشان آمدند، و آن ها را به سمت ماشین بردند، تا آخرین لحظه نگاه شوکه ی آن مرد بر روی کمیل بود. یاسر به سمتش آمد و با لبخند خسته از گفت: ــ تیمور دستگیر شد😊 کمیل ناباور گفت: ــ چی؟😧 ــ تیمور دستگیر شد،همین یک ساعت پیش ادامه دارد.. 💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده ╭┅─────────┅╮ @bi3imchi ╰┅─────────┅╯
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○• 💞 💞 💠قسمت ــ باورم نمیشه! یاسر دستش را بر شانه اش گذاشت وفشرد. ــ دیدی جواب این همه سختی هایی که کشیدی،گرفتی؟ ــ برام همه چیزو بگو یاسر به ماشین سمانه اشاره کرد و گفت: ــ فک کنم قبلش کار دیگه ای بخوای انجام بدی کمیل با دیدن ماشین سمانه، بدون هیچ حرفی سریع به سمت ماشین رفت. ضربه ای به شیشه ی ماشین زد، سمانه که سرش را بر روی فرمون گذاشته بود، با وحشت سرش را بالا آورد، اما با گره خوردن چشمان خیس و سرخش در چشمان کمیل، نفس راحتی کشید. در را باز کرد، و از ماشین پیاده شد. کمیل این را درک می کرد، که سمانه الان نیاز به تنهایی دارد، تا بتواند اتفاقات سنگین امروز را هضم کند. به یکی از نیروها اشاره کرد که به طرفش بیاید. ــ بله قربان ــ خانم حسینی رو تا منزل برسونید ــ چشم قربان روبه سمانه گفت: ــ تنهات میزارم تا درست فکر کنی، میدونم برات سخت بوده، اما مطمئن باش برای من سخت تر بوده، امیدوارم درست تصمیم بگیری، و نبود من تو این چهارسالو پای خودخواهیِ من نزاری، من فردا دوباره میام، تا بهتر بتونیم حرف بزنیم سمانه که ترس دقایق پیش را فراموش کرده بود، عصبی پوزخندی زد و گفت: ــ لازم نکرده ما حرفی نداریم، در ضمن من ماشین دارم، با ماشین خودم میرم به طرف ماشین رفت، وسریع پشت فرمون نشست،خودش هم از این همه جراتی که پیدا کرده تعجب کرده بود، نمی دانست جرات الانش را باور کند یا ترس و لرز دقایق پیش را..... یاسر که متوجه اوضاع شده بود، به یکی از نیروها اشاره کرد که ماشین را از سر راه بردارد. به محض اینکه سمانه، از کوچه خارج شد، دستور داد که یک ماشین تا خانه آن را اسکورت کند، با اینکه تیمور دستگیر شده بود، اما نمی توانست ریسک کند. کمیل نگاهی قدردان، به خاطر همه چیز به یاسر انداخت، که یاسر با لبخند جوابش را داد. ــ میخوای صحبت کنیم ــ آره، یاسر چه خبره؟ تیمور چطور دستگیرشد؟ چرا من در جریان نیستم؟ ــ میگم همه ی اینارو میگم،اما الان باید برگردیم وزارت ادامه دارد.. 💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده ╭┅─────────┅╮ @bi3imchi ╰┅─────────┅╯
♡۴پارت از رمان جذاب پلاکـــــ پنهانـ تقدیم نگاهتون ♡
🌱✨ ✨ یاد بگیریم وقتے اشتباهے ازمون سر زد "عذرخواهی" ڪنیم... یاد بگیریم وقتے ڪسے از ما عذرخواهے ڪرده بهش "احترام" بگذاریم... عذر خواهے نشانه ضعف نیست نشانه ے "شخصیت و شعوره"... اگه با گـذشت ڪردن... ڪسے ڪوچیک مے شد... خدا اینقدر بزرگ نبود. ╭┅─────────┅╮ @bi3imchi ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام جواد (ع) : اعتماد به خدا ، بهاى هر چيز گران بها و نردبانى به سوى هر بلندايى ست. عرض تسلیت و التماس دعا ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ❁ @RahiL_com ❁ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃 🌿🌸 با حجاب بودن زنے بہ اين معنا نيست ڪہ او؛ پوشیدنِ لباس جذاب و آرايش کردن ࢪا بلد نيست ...☺️💗 بلڪہ او مى داند : چہ بپوشد💕 ڪجا بپوشد🦋 و براے ڪہ بپوشد 🧕 ╭┅─────────┅╮ @bi3imchi ╰┅─────────┅╯