حکم نماز خواندن بدون چادر یا با چادر نازک
🔰 پرسش: حکم نماز خواندن بدون چادر چیست؟!
💠 پاسخ : نماز خواندن با مانتو و روسری، اگر مقدار واجب پوشش و شرایط لباس نمازگزار در آن رعایت شود، اشکال ندارد، هر چند نماز با چادر برای رعایت پوشش در نماز، بهتر است.
👈اگر خانمی با بلوز و شلوار نماز بخواند، در صورتی که جاهای لازم را بپوشاند، نمازش صحیح است.
⁉️ پرسش: حکم نماز خواندن با چادر نازک چیست؟!
💠 پاسخ : نماز با چادرِ نازک که از پشت آن بدن و موی نمازگزار نمایان است، باطل است
https://eitaa.com/joinchat/3202547906C01d85019d1
صبح که از خواب بیدار میشی
زندگیتو بده دست امام زمانت
بگو آقاجان امروز فلان عمل خیر رو میخوام نیت سلامتی شما انجام بدهم.
🌱میخوام برا فرزندم غذای مورد علاقه اش رو بپزم ثواب خوشحال کردنش هم نیت سلامتی شما
🌱میخوام جواب ناسزای همسر فحاشم رو ندم و سکوت کنم و اجر این سکوت رو به شما هدیه کنم
🌱میخوام فلانی که دلم رو شکسته ببخشمش اما در عوض شما هم به دل من نظر کنی آقاجان
السلام علیک یا صاحب الزمان 💚
21.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حاج قاسم، نظم گروه سرود را هم بهم ریخت ...
✍دیروز رفتیم دیدار یک خانواده شهید و شرحه شرحه برگشتیم. 😔
دیدار خانواده شهیدی که هنوز سال شهیدشون نرسیده بود.
به ما گفتن شهید امنیت هست و ما تصورمون این بود که از نیروهای انتظامی، سپاه، بسیج و یا اطلاعات بودن که شهید شدن. ولی وقتی رسیدیم و روایت خانواده را شنیدیم، کلا هنگ کردیم.
شهید که از قضا آدم مذهبی هم بوده، یکی از روزهای اغتشاشات سال 1401 از مغازه ای که با برادر خانمش شریک بوده، به خونه برمی گرده، همسرش هم زنگ می زنه بهش که پیروزی شلوغه و مواظب باش. اون هم می گه باشه و زودتر می آد تا برسه پیش بچه ها تا تنها نباشن، چون همسرش توی بیمارستان کار می کرده و شیفت بوده.
توی راه می بینه اغتشاش گرها ریختن سر چند تا خانم با حجاب و دارن کتکشون می زنند و چادر و روسری از سرشون می کشند. می ره کمکشون تا از زیر دست اون ها نجاتشون بده. ولی اغتشاش گرها می ریزند سرش و با چوب و قمه و هر چی که می تونند، می زننش.
انقدر می زنند که خون و جونی در بدنش نمی مونه، به یک جوب پناه می بره و یک وری اون تو می مونه، باز هم انقدر می زنند که طرفی که سمت بیرون بوده، کامل آش و لاش می شه. وقتی اغتشاش گرها فکر می کنند این بنده خدا مرده، می رن. این شهید که کمی هنوز جون داشته از توی جوب بلند می شه تا بره، همین طور که مشغول رفتن بوده، دوباره یکی می آد و یک چاقو به سمت قلبش می زنه. و بعد هم بقیه می رسند و با چوب و سنگ و هر چی که می رسه بهش می زنند. تا نیروهای بسیج می رسند و دورش را می گیرند تا بیشتر از این کتک نخوره.
آمبولانس خبر می کنند، ولی اغتشاش گرها آمبولانس را هم به آتیش می کشند.
بعد از یک ساعت و خورده که کلی خون از این بنده خدا رفته بوده، یک پیکان وانت را پیدا می کنند و یواشکی می گذارنش اون تو و می رسونند بیمارستان. در بدو ورود به بیمارستان، به اتاق عمل می برنش، و چهار عمل روش انجام می دن و ....
همسر شهید می گفت وقتی بالاخره پیداش کردم و رسیدم بیمارستان، پرستار می گفت خانم این تا صبح تمام می کنه، امید نداشته باش. با یه حالت بدی و این هنوز توی ذهنش بود.
شهید ما دوازده روز بین مرگ و زندگی در تقلا بوده و اجازه آب خوردن هم نداشته. همسرش می گفت، می گفته فقط بهم آب بدید، هر کاری بگید می کنم.
ولی در نهایت نمی تونند بهش آب بدن و تشنه لب شهید می شه.
خانواده شهید می گفتن بنرهای تسلیت را نصب کردیم، تا مراسم ختم بگیریم. ولی همه بنرها را کشیدن پایین و پاره کردن. از نیروی انتظامی خواستیم امنیت مراسم ختم را تامین کنند ولی گفتن نیرو نداریم. در نتیجه از ترس مراسم را در شهرستان خودمون گرفتیم.
می گفتن امسال هم که برامون بنر زدن، اومدیم دیدیم بنر را کندن. دل خونی داشتن از شایعات، از دروغ ها، از بی مهری ها.
یک خانواده ساده که حالا بدون پدر زندگی را توی یک منزل پنجاه متری که نمی دونم اجاره ای بود یا نه، می گذروندن. دختری که توی اوج نوجوانی بی پدر شده بود و حتی تحمل جلسه دیدار ما را نداشت و نیومده بود.
همسری که با هر صحبتی اشک توی چشماش جمع می شد و یاد همسر مهربونش می افتاد.
دختر کوچیک شیرین زبونی که توی همون جلسه دل همه ما را برد و هر از چندگاهی می گفت، می تونم منم حرف بزنم و عکس پدرش را بغل می کرد تا ازش عکس بگیریم.
آقا بگذارید روضه آخر را بخونم. همسر شهید می گفت، دختر بزرگم می گه مامان یک سری توی دفاع مقدس رفتند و با دشمنان جنگیدند و شهید شدن. یک سری رفتن و مدافع حرم شدن و با داعش جنگیدن و داعش کشتشون. ولی پدر من توی همین شهر کشته شد. همشهری هاش کشتنش. توی چند متری خونمون شهید شد. مردم همین شهر، همین مردمی که صبح تا شب کنار ما راه می رن، کشتنش. دسته جمعی. با بدترین حالت.
تا تونستند بهش چاقو زدن، تا تونستن سنگ زدن، حتی با پا لگد زدن، بعد هم که دارن خانواده شون را آزار می دن. براتون آشنا نیست؟
#شهید_پوریا_احمدی
#تکرار_شهید_الداغی_شهید_خلیلی
#شهید_غیرت
#غیرت
#آرمان_روحالله
#خانواده
#زن_زندگی_حیات_طیبه
#وحوش
#زندگی_حیوانی_زندگی_بی_آرمان_است!
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
✨﷽✨
🛑 پنج سفارش فوق العاده زیبا 🛑
از امیر المومنین علی (ع) به مومنین:
💠 شما را به پنج چیز سفارش می کنم
که اگر در طلب آنها متحمل رنج زیاد
شوید سزاوار است:
1⃣ جز به خدا امیدوار نباشید .
2⃣ غیر گناه خود از چیزی نترسید.
3⃣ اگر چیزی بلد نیستید از گفتن
نمیدانم خجالت نکشید.
4⃣ اگر چیزی را نمیدانید در یادگیری آن خجالت به خود راه ندهید .
5⃣ همواره صبر پیشه کنید که صبر در ایمان مانند سر در بدن است. بدنی که سر نداشته باشد خیری در آن نیست و ایمانی که صبر نداشته باشد نیز خیر ندارد.
📚 نهج البلاغه صبحی صالح، ص482
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه ✨
شب دلدادگی
بر نام زیبای حسین است 💚
شب بوسه زدن
بر تربت و
بر خاک سقای حسین است
✨السلام علیک
یا اباعبدالله الحسین علیه السلام💚
#شب_جمعہ ✨
#شب_زیارتےارباب_بےڪفݧ
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 💚
#اللهم_ارزقنا_کربلا🙏
#شب_جمعه شد و
مرغ دلم راهی شده باز
به سوی مرقد
شش گوشه ارباب عالم؛
حالِ من سخت وخیم است، دوایی بفرست
یک عیادت بکن از نوکر بیمار حرح
کاشکی خانه من کرب و بلا بود #حسین
بود همسایه ی دیوار به دیوارِ حرم...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#سلام_امام_زمانم
مولایم مهدی جان
در خانــه هاے خویش چہ راحتــــ نشسته ایم
اما زدے تو خیمـہ بہ صحـــرا...حلال کن....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#نیایش_صبحگاهی
🌸الهی
سلام می کنم به کلمه،
که چون به اقتدار حی،
پیوست احیا شد و رمز ورود ما به وادی صفا و سلام شد ...
🌸الهی...
ایمانم به تو.....
از جنس زمین تشنه است به آسمان ابری...
🌸یارب !
از ما انسانهایی والاتبار ساختی و پرداختی ،
ازین دم جز آنچه مایه خشنودی توست راهی نپیمائیم....
🌸الهی
شاهدیم بر معجزه حضور دمادمت بر زندگی خودمان و عزیزانمان ....