مهنا میگوید: عههه یادم رفت غسل شهادت کنم و برخلاف چهرهی همیشه خندانش، این جمله را با خنده نمیگوید؛ انگار که واقعاً یکی از آداب نمازجمعه را فراموش کرده!
من اما میخندم، نه به حرفش؛ به آرزوی شهادتش! در حالیکه دست پسرانش را محکم گرفته تا به لبهی سکوی ایستگاه مترو، نزدیک نشوند؛ چون خطرناک است.
از این همه ظرافت مغز کیف میکنم، مغزی که خوب بلد است فاصلهی بین مرگ و شهادت را با احساسات عمیق مادرانه پر کند.
✍ فاطمه سادات مظلومی
#جمعه_نصر
#روز_نوشت
🆔 @bibliophil
همه جا شلوغ است. خیلی خیلی شلوغ. مثل چند ماهی قرمز شدهایم که مصلی به اندازهی یک تُنگ برایمان تَنگ است. دور خودمان میچرخیم و جایی برای نشستن پیدا نمیکنیم. دست آخر نخ تسبیحمان پاره میشود و هرکداممان یک گوشهی پرت و پلا خودمان را بین جمعیت میچپانیم.
هنوز برنامه شروع نشده اما داخل شبستان که هیچ، حیاط که هیچ حتی محوطهی خارجی هم اینطور لبریز از جمعیت است.
یک نفر میگوید: وای مردم، چقدر شلوغه.
یکی دیگر جواب میدهد: اومدیم که شلوغ باشه دیگه، خلوتیش رو دوست داری؟
خانم اولی نه والایی میگوید و خودش را میاندازد توی سیل جمعیتی که دارند از کنار ما عبور میکنند. نمیدانم این رود آخرش به دریای خیابانهای بیرون مصلی متصل میشود یا نه اما نگاهشان که میکنم زیر لب میگویم: موجیم که آسودگی ما، عدم ماست!
✍ فاطمهساداتمظلومی
#جمعه_نصر
#روز_نوشت
🆔 @bibliophil
روانشناسی نوشته بود ارتباط چشمی احساسات قلبی آدمها را عمق میبخشد عشق را تشدید میکند و ضربان قلب را بالا میبرد.
نوشته بود در یک قرار ملاقات با کسی که دوستش دارید، وقتی نگاهها به هم گره میخورد، کار تمام است.
اما بنظرم نویسنده را باید با خودمان میاوردیم مصلی! آنوقت برایمان توضیح میداد مسیر عمق بخشیدن به این نگاههای بدون دیدن از کدام نقطهی قلب آغاز میشود؟!
چشمهایی که به حبران ندیدنها، میشنوند! چشمهای بیدفاعی که وقتی صدای همهمهی شبستان را میشنود و متوجه حضور عزیز میشود، توپخانهی گلولههای اشکی میشوند و ثانیه به ثانیه آتش این حُب را در دل زیاد میکنند. مشتها گره زده بالا میآیند و اسم معشوق را صدا میزند:
این همه لشکر آمده
به عشق رهبر آمده!
معشوق تشکر میکند و مردم دیگر روی پا بند نیستند. میدانند که آن دورِ عزیز، آنها را نمیبیند اما عاشقانه برایش دست تکان میدهند، قربان صدقهاش میروند و تنها توقعشان این است که اسمشان در دفتر عاشقان ثبت باشد، ولو اگر معشوق هیچوقت نامشان را نبیند، نامشان را نخواند!
✍ فاطمه سادات مظلومی
#جمعه_نصر
#روز_نوشت
🆔 @bibliophil
04.Nisa_.076.mp3
2.79M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۷۶ | الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا
كسانى كه ايمان آوردهاند، در راه خدا جهاد مىكنند و كسانى كه كافر شدهاند در راه طاغوت مىجنگند. پس با دوستان و ياران شيطان بجنگيد (و بيم نداشته باشيد) زيرا حيلهى شيطان ضعيف است.
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۹min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
📩 فراخوان مردمی جدید KHAMENEI.IR: «راوی #جمعه_نصر باش»
💗 رسانه KHAMENEI.IR از تمامی نمازگزاران و حاضران در نمازجمعه تاریخی ۱۳ مهر دعوت میکند تا «راوی #جمعه_نصر» باشند و روایت خود را در قالب متن، عکس، فیلم یا صوت به درگاههای این رسانه ارسال کنند.
📢 این فراخوان فرصتی است تا با ارسال خاطره، تصاویر یا روایت خود، در ثبت این روز بزرگ در تاریخ ایران سرافراز مشارکت کنید.
📥 ارسال از طریق:
🖥 سایت : https://farsi.khamenei.ir/jomenasr
📲 پیامرسان بله: http://ble.ir/Khamenei_Contact
📲 پیامرسان روبیکا: https://rubika.ir/Khamenei_Contact
یه چیزی آوردم دور هم بخونیم
جیگرمون حال بیاد 🇮🇷👌
به مناسبت اینکه سردار حاجیزاده
امروز از دست آقا، مدال فتح رو گرفتن
خوندن کمی از مجاهدتهاشون در
روزهای جنگ خیلی دلنشین.
#سردار_حاجیزاده
#ایران_قوی
اولینباری که سردار حاجیزاده یه موشک رو از نزدیک دید 🇮🇷👌
از لحظهای که خبر آماده شدن موشکها را به حاجیزاده داده بودند، دل توی دلش نبود. هم خوشحال بود و هم ناراحت.
تونل منتظری هنوز آماده نشده بود. به این فکر میکرد که چهکار باید بکند. موشکها را کجا نگه دارد که هنوز نیامده لو نروند؟ با کدام نیرو میخواست از آنها محافظت کند؟
آن دو هفتهای که موشکها در فرودگاه لیبی درگیر بارگیری بودند، حاجیزاده توانسته بود مقدماتی برای ورودشان بچیند.
از سپاه بیست سی نفر نیروی ساده ولی مطمئن تقاضا کرده بود و با هماهنگیهای زیاد توانسته بود دو شیلتر مسقف یکی توی پایگاه یکم نیروی هوایی ارتش در مهرآباد و یکی در پایگاه هوایی نوژه در همدان بگیرد.
اینطوری میتوانست تا آماده شدن مکان اصلی نگهداری موشکها آنها را موقتا توی فرودگاه نگهدارد و با نیروهایی که میگیرد از آنها محافظت کند.
وقتی شنید که هواپیمای حامل موشکها نیمه شب قرار است در پایگاه یکم شکاری فرود بیاید، فکر نمیکرد مشکل خاصی باشد.
ظهر، استیشنی را که تازه گرفته بود، برداشت و راهی تهران شد. مستقیم رفت فرودگاه. هواپیما ۷۴۷ باری تازه رسیده بود و انتهای باند اختصاصی توی یک آشیانه پارک کرده بود. خلبان و چندتا از لودمسترها پای هواپیما مشغول صحبت بودند.
حاجیزاده خودش را معرفی کرد و با تکتکشان دست داد. همانطور که با همدیگر خوش و بش میکردند، به دماغهی هواپیما نزدیک شدند. در باز بود. لولههای دراز موشک از همان بیرون دیده میشدند.
_ اینم امانتیها، تحویل شما، صحیح و سالم!
حاجیزاده گردنش را دراز کرد و داخل هواپیما را دید زد. اولین بار بود که موشکی را از نزدیک میدید. فکر نمیکرد که این قدر دراز و بدقواره باشند.
حالا چطوری میخواست این درازهای بیقواره را جابهجا و پنهانشان کند؟
_ ظاهرا برای سوار شدن خیلی اذیتتون کردن!
_ اذیت که نه، ولی نافرمانی تا دلتون بخواد! حالا نگران نباشید! همانطور که به زور سوارشون کردیم به زور هم پیادهشون میکنیم. همگی خندیدند. خنده هم نمیتوانست خستگی توی چهرههایشان را پنهان کند.
📒خطمقدم/ فائضهغفارحدادی
#سردار_حاجیزاده
#ایران_قوی
#کتابخوانی
#بغض_قلم
#جمع_دوستداران_کتاب
🆔 @bibliophil
بغض قلم
صبح شنبه خود را چگونه آغاز کردی؟ بعد از پانزده ساعت نشستن روی صندلی اتوبوس تا به خانه رسیدم و گوش
یادش بخیر
پارسال از مشهد که برگشتم
خبر طوفانالاقصی شنیدم.
کی فکرش رو میکرد
در همین یکسال این همه ماجرا
اتفاق بیوفته...
کی فکرش رو میکرد
حوادث دنیا بیوفته روی دور تند
کاش پیروزی قدس هم
با سرعت چندبرابر به سراغمون بیاد ❤️
#طوفانالاقصی
#وعده_صادق ۱ و ۲
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#جمعه_نصر
01 Sedaye Paye Aab 01.mp3
72.39M
🎧صدای پای آب
✍سهراب سپهری
🎤زنده یاد خسرو شکیبایی
#سهراب_سپهری
🆔 @bibliophil