eitaa logo
بغض قلم
645 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
323 ویدیو
35 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.024.mp3
6.55M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۲۴ | سوره نسا | وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۖ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ ۚ وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَٰلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ ۚ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۲۰min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نرگس باندهای سفید را از روی زخم‌های پاهای کوچکش باز می‌کند. دخترک چشم‌هایش را می‌بندد و رویش را برمی‌گرداند سمت من. می‌گوید: «پاهام از دمپایی می‌زد بیرون. هی می‌زند بیرون. انگشت‌هام کشید روی زمین. زمین هم داغ بود...»باند را چند دور روی تاول‌های پا می‌پیچاند و گره‌اش را محکم می‌کند. دست روی باندها می‌کشم. نمی‌دانم دلم می‌خواهد بچه‌های خودم جای اینها باشند یا نه! شرمنده‌ی پاهای کوچکی هستم که کسی روی تاول‌های‌شان را نبست و قربان‌صدقه‌ی زخم‌های‌شان نرفت... 📒 کتاب اهالی اینجا 🆔 @Bibliophil
کل ضروریاتِ زندگیمون تو یه کوله جا میشه بقیه‌ش زورِ الکیه این رو اربعین بهمون میگه 🆔 @bibliophil
مامان چندروز پیش با چشم‌های سرخ از روضه‌خانگی همسایه برگشت. کیف‌ش را گذاشت روی کابینت آشپزخانه. چندتا لقمه نان و سبزی، چندتا خرما، شیرینی و یک آجیل‌مشکل‌گشا بیرون کشید و گفت: برا تو آوردم. دیگه آش کم بود، نتونستم برات بیار. یاد افطاری حرم‌امام‌رضا افتادم. فقط مامان دعوت شده بود. فقط هم چای‌ و خرما را خورده بود و بقیه را جمع کرده بود برایم آورده بود. بدون ما بچه‌ها، انگار از گلویش پایین نمی‌رفت. هر سال که جسمم می‌ماند و روحم پرواز می‌کند سمت مشایه با مرور این مهربانی و امامی که مهربان‌تر از مادر است، خودم را دلداری می‌دهم. شک ندارم که امام سهم ما نرفته‌ها را هم کنار گذاشته... 🆔 @bibliophil
رهبر انقلاب آخرین بار چه زمانی به کربلا مشرف شده‌اند؟ 🔸اولین زیارت اولین زیارت توسط رهبرانقلاب در سال ۱۳۲۵ (۷سالگی) بوده: «پدرم... بنا بود ما را ببرد عتبات، بگذارد، خودش برود مکه و برگردد. [اما] نتوانست گذرنامه‌اش را درست کند. گذرنامه عتبات را هم نتوانست بگیرد. شب‌های سختی گذراندیم... در بصره گمان می‌کردیم که دیگر تقریباً از خطر جسته[ایم]. منزل یکی از علمای آن‌جا وارد شدیم. یکی دو روز آن‌جا ماندیم. بعد بلیت گرفتند. رفتیم نجف. چند ماهی نجف بودیم. کربلا بودیم. کاظمین و سامرا بودیم...» 🔹آخرین دیدار سفر دیگر ایشان به در حدود ۱۸سالگی انجام‌گرفته است. در سال ۱۳۳۶ در درس علما و مدرسان حوزه علمیه نجف حضور می‌یابند، ولی به خواست پدر پس از حدود دوماه به بازمی‌گردند. محرم سال ۱۳۴۷ بار دیگر ایشان قصد زیارت کربلا کردند، اداره گذرنامه درخواست ایشان را به فرستاد اما ساواک مخالفت کرد و این ممنوعیت خروج از کشور تا زمان پیروزی انقلاب باقی بود. 🔸پس از پیروزی انقلاب نیز تاکنون فرصتی برای کربلای معلی برای ایشان فراهم نشده است. 🆔 @bibliophil
دیدی همه میرن کربلا چه عکس‌هایی می‌گیرن! اونا عکاس نیستند، امام‌حسین خیلی خوش عکس😍 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.025.mp3
3.77M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۲۵ | سوره نسا | وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ۚ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ ۚ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ ۚ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ ۚ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ۚ ذَٰلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ ۚ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۱۱min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
من بیشتر از همه‌ی کاروانیان اینجا را می‌شناسم. موکبی با پنجره‌های آبی و دیوارهای نقره‌ای. موکبی که همه‌ی خرج‌هایش مستقیم از حرم حضرت عباس تامین می‌شود. همان حرمی که من روزگاری مهمان گنبدش بودم. هنوز پای من و دخترهایی که پشت سرم راهی کربلا شده‌اند، به بین‌الحرمین نرسیده که علمدار ارباب، به استقبال‌مان آمده است‌. داخل موکب می‌شویم و خادم‌های علمدار دورم حلقه می‌زنند و دست‌شان را ملتمسانه به قرمزی صورتم می‌کشند. خادم‌های عباس، زود مرا شناختند. من هم آنها را خوب می‌شناسم. خانم‌هایی با مدارک‌تحصیلی عالی که التماس تمیز کردن گوشه‌ای از حرم سقا را دارند. چه مدرکی بالاتر از خادم عباس بودن. این را من بهتر از همه‌ی پرچم‌ها می‌فهمم. خادمی خوابش را برای دخترهای پشت‌سرم تعریف می‌کند. خواب بی‌بی‌زینب را دیده که دم در همین موکب ایستاده و با لفظ زائران برادرم خوش آمدید به مهمانان احترام می‌کنند. از پرچمی برای‌مان حرف می‌زند که با ارتفاع خیلی زیاد وسط حیاط موکب نصب شده است. تاکید می‌کند که هرکس زیر این پرچم از خدا حاجتی بخواهد، حتما مستجاب می‌شود. دختری که چوبم را به دست گرفته، مثل باد به سمت حیاط موکب می‌رود. دخترهای دیگر هم پشت من، پشت پرچم قرمز سمت حیاط موکب حرم‌ حضرت عباس می‌روند. سرخی چشم‌هایم نوشته‌ی روی پرچم را می‌خواند، انگار تار و پودم از هم جدا می‌شود: السلام‌علیک‌یا‌حامل‌لوا‌الحسین. سلام به حمل‌ کننده پرچم حسین. سلام به آن صاحب‌لوایی که ایستادن‌ش امان خیمه‌های حسین بود. زمزمه‌ی دخترها را زیر پرچم یاحامل‌لوا الحسین می‌شنوم. آرزوی ماندن با امام‌زمان و شهادت دارند. زمان زیادی تا صبح اربعین نمانده و دخترها تصمیم گرفته‌اند، شبانه به کربلا برسند. ضربان قلب‌ها در سکوت نیمه شب جاده با دیدن اعداد روی تابلوها که کمتر می‌شود، بیشتر می‌شود. مردی کالسکه جلوی کاروان را نگه می‌دارد و با التماس شیر شتر به دست دخترها می‌دهد. آن طرف‌تر پیرمردی نیمه‌شب فلافل داغ برای‌شان می‌پیچد. من بیشتر از همه‌ی کاروانیان کربلا را می‌شناسم. من بیشتر از همه با نسیم شب‌های کربلا مانوس بوده‌ام. پس به من حق بدهید که با نزدیک شدن به کربلا بی‌تاب‌تر شوم. من کربلا را از نسیم‌های سحرش می‌شناسم که عطر سیب می‌دهد. حالا که از روی پل آخر نزدیک کربلا نسیم به استقبالم آمده، حق دارم دست از رقصیدن توی باد بکشم و سر به زیر راه طی کنم. نسیم بوسه‌ای به نام روی قلبم می‌زند و کمی با نسیم درد و دل می‌کنم: _ نسیم جان یادت هست، روزی بوسیدن تار و پود سرخم آرزوی‌ات بود. _ نسیم جان یادت هست زمزمه‌ی زائران را از صحن سردار سر به زیر حسین به تار و پودم می‌رساندی. _ یادت هست بغلم می‌کردی و باهم مثل پروانه دور گنبد عباس می‌چرخیدیم. یک سالی هست که رنگ‌ پریده‌ام بهانه دوریم شده از حرم. یک سالی هست که دست به دست عاشقان عباس می‌شوم و حالا بعد چهار روز همراه دخترهای کاروان از جاده نجف به کربلا برگشتم. نسیم جان آه دلم را برسان به پرچم عزای بالای گنبد علمدار و بگو: آفتاب کربلا خیلی زود رنگ صورتت را تغییر می‌دهد، جای همه‌ی ما دل‌شکسته‌ها، دل‌سوخته‌ها، دورمانده‌ها و در راه‌مانده‌ها، روی ماه گنبد قمر بنی هاشم را ببوس. 📒پشت‌پرچم‌قرمز 🆔 @bibliophil
موکب حرم حضرت عباس(عليه‌السلام) در مسیر پیاده‌رو‌ی اربعین/ با پرچم بزرگ حامل‌لوا‌ الحسین(عليه‌السلام) 🆔 @bibliophil