eitaa logo
بغض قلم
645 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
323 ویدیو
35 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب صاحب پنجشنبه‌ها شرحی داستانی از زندگی امام حسن عسکری 🆔 @bibliophil
پنجشنبه‌ها تنها متعلق به پدر امام زمان است. روزی که مهمان امام حسن عسکری هستم. و او بهترین میزبانی که خوب و بد را می‌خرد، می‌خواند و کنار سفره‌ی محبتش می‌نشاند. از سال‌ها پیش این روز برایم پر معنا بود. شاید چون او هم نگاه منتظرش دوخته شده به جمعه‌ای که آمدنش دیر شده است. دعا می‌کند فرا برسد آمدن فرزندش مهدی. صاحب پنجشنبه‌ها مشق ظهور یادمان می‌دهد. 📒صاحب پنجشنبه‌ها 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.047.mp3
2.27M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۴۷ | سوره نسا | يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۷min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
هیچ کس به من نگفت: که شما مهربان ترین فرد عالم هستید؛ هزار بار مهربان‌تر از مادر و قتل و کشتار از روش شما به دور است، مگر نه این است که قرار شد بر سیره و روش جد بزرگوارتان رسول مهر و رحمت عمل کنید که در فتح مکه، با اینکه قدرت داشت، از همه گذشت از همه کسانی که او و یارانش را آزرده بودند. من نمی دانستم که شما پدری مهربان، همدم و مونسی دلسوز و رفیقی خیرخواه هستید و چقد دیر فهمیدم که شما یار بی کسان، طبیب دردمندان، راهنمای گمشدگان و انیس غریبانی. و من چقدر دیر دانستم که شما نمایانگر صفات خدایی؛ و مهربانی تنها یکی از صفات اوست، که در شما نورافشانی می کند. من تازه شنیده ام که شما با غم ما غمناک و با شادی ما، شاد می شوی و نسبت به ما از خودمان، مهربان تر و دلسوزتری و صلاح مرا بهتر از خودم می دانی ک به سعادت و کمالم مشتاق تر از خودم هستی. کاش این مهربانی را از نوجوانی درک می کردم تا حال، دیگر قلبم انیس و مونس این غربت و تنهایی نمی شد‌. 📒کتاب هیچ کس به من نگفت، نوشته حسن محمودی توسط انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود در پاییز ۹۶ و در ۶۵ صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب در قالب نجواهای نوجوانی‌ست با امام زمان. 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.048.mp3
2.08M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۴۸ | سوره نسا | إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۶min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌دونی چرا نوزادت یهو تو خواب می‌خنده؟ شخصی از امام صادق (علیه السلام)‌ پرسید: نوزادها، چرا بی دلیل گاهی می‌خندند و بی درد، گاهی گریه می‌کنند. حضرت فرمود: نوزادی نیست مگر اینکه امام زمان خودش را می‌بیند و با او نجوا می‌کند. گریه‌های نوزاد برای غیبت امام است و خنده‌هایش برای آمدن امام به سمت او اما زمانی که نوزاد زبان باز می‌کند، در این رحمت بر او بسته می‌شود و بر دلش مهر فراموشی می‌خورد. 📒بحارالانوار ،ج۲۵،ص۳۸۲ فرض کن امام زمان (عج) بخاطر نوزادت بیاد خونت. چقد خوشحال کننده است. همین یه روایت بهترين تبلیغ برا فرزندآوری 😍 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان سنگباران شدن، حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) موسم حج بود. پیامبر به امر الهی، بالای کوه صفا رفت تا دعوت خود را آشکار کند. با ندای بلند سه بار فرمود؛(ای مردم! من رسول خداوند پروردگار جهانیان هستم.) مردم به سوی آن حضرت چشم دوختند! پیامبر بالای کوه مروه رفت. دست کنار گوشش گذاشت و سه بار فرمود:( ای مردم! من رسول خدا هستم.) بت پرستان با چهره‌ی خشمگین پیامبر را نگاه کردند. ابوجهل سنگی پرتاب کرد. بین دو چشم پیامبر شکافت و خون جاری شد. سایر مشرکان هم به دنبال ابوجهل پیامبر را سنگباران کردند. پیامبر از کوه بالا رفت و به سنگی تکیه داد. مشرکان به دنبال حضرت دویدند. در این هنگام مردی به نزد علی(علیه‌السلام) که حدود ۱۳ ساله بود، رفت و گفت:(محمد کشته شد) حضرت علی(عليه‌السلام) سراسیمه به خانه خدیجه دوید. در را کوبید. خدیجه پشت درآمد و فرمود:(کیست؟!) علی(عليه‌السلام) فرمود:(من هستم!) خدیجه فرمود:(محمد کجاست؟!) علی(عليه‌السلام) فرمود:(خبر ندارم! ولی اطلاع یافتم، مشرکان سنگبارانش کردند! اینک نمی‌دانم که او زنده است یا کشته شده است!) خدیجه (سلام‌الله‌علیها) مقداری غذا و آب برداشت و از خانه بیرون آمد. همراه حضرت علی به طرف کوه حرکت نمود، تا به کوه رسیدند. حضرت علی به بانو خدیجه فرمود:(به دامنه‌ی کوه بروید و من به بالای کوه می‌روم) علی(عليه‌السلام) فریاد زد؛(ای رسول خدا! جانم به فدایت کجا هستی! در کدام گوشه افتاده‌ای؟!) حضرت خدیجه با غمی که در صدا داشت فریاد زد:(چه کسی از پیامبر برگزیده برایم خبر می‌آورد؟ چه کسی از بهار پسندیده به من اطلاع می‌دهد؟ چه کسی از ابوالقاسم باخبرم می‌کند؟) در این هنگام جبرئیل نزد پیامبر نازل شد. وقتی که پیامبر نگاهش به جبرئیل افتاد، اشک از چشمانش سرازیر شد و فرمود:(می‌بینی که قوم من با من چه کردند؟! مرا تکذیب کردند و از جامعه راندند. به من حمله نمودند!) جبرئیل عرض کرد:(ای محمد دستت را به من بده!) آن گاه دست آن حضرت را گرفت و بر بالای کوه نشاند و فرش مخملی بهشتی از زیر پرش بیرون آورد و آن را بر زمین کوه گستراند. پیامبر را روی آن نشاند و آن هنگام فرشتگان مقرب هر کدام پس از دیگری به حضور پیامبر آمدند و از او اجازه هلاکت کافران را خواستند‌. پیامبر فرمود:(من برای عذاب رساندن مبعوث نشدم، برای رحمت به جهانیان مبعوث شده‌ام. من و قومم را به خود واگذارید! آن‌ها ناآگاه هستند!) در این هنگام جبرئیل به حضرت خدیجه نگاه کرد که در کوه به جستجوی گمشده‌ی خود بود. به رسول‌خدا عرض کرد؛(آیا به خدیجه نمی‌نگری که فرشتگان آسمان از گریه او به گریه افتاده‌اند. او را به سوی خود بخوان و سلام مرا به او برسان و به او بگو خداوند به تو سلام می‌رساند و او را به بهشت و خانه‌ای بلورین و آراسته با طلا مژده می‌دهد. که در آن رنج و نگرانی نیست!) آنگاه پیامبر او را فراخواند. در حالی که از صورتش خون می‌چکید و خون‌ها را پاک می‌کرد. خدیجه وقتی که به پیامبر نزدیک شد و چهره خونین پیامبر را دید، آهی کشید و فرمود:(پدر و مادرم به فدایت! بگذار خون‌ها به زمین بریزد!) پیامبر فرمود:(می‌ترسم پرودگار بر اهل زمین غضب کند!) آن روز به شب رسید. پیامبر از تاریکی شب استفاده کرد و همراه علی(عليه‌السلام) و حضرت خدیجه به خانه بازگشت. بانو خدیجه در خانه خود، پیامبر را در حجره‌ای که دیواره‌هایش از سنگ بود، جای داد. سقف خانه را با تخته‌هایی از سنگ پوشاند. و روبه روی پیامبر ایستاد. پیامبر را به وسیله جامه‌اش پنهان کرد. مشرکان به جایگاه پیامبر سنگ انداختند. سنگ از هر سو می‌بارید. دیوار و سقف سنگی جلوی نفوذ سنگ را می‌گرفت. هر سنگی که از روبه رو می‌آمد، حضرت خدیجه خود را سپر آن می‌کرد. در این هنگام بانو فریاد زد؛(ای گروه قریش! آیا زن آزاده را در خانه خود سنگباران می‌کنید؟) وقتی که مشرکان این ندا را شنیدند، منصرف شدند و رفتند. بامداد روز بعد رسول خدا به کعبه رفتند. بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۴۱ تا ۲۴۳ 🆔 @bibliophil