💰جایزه برشهای کتاب
امروز تا پایان هفته
قرعهکشی میشه و از بین برندهها
به سه برش پاکت هدیه خصوصی
ارسال میشه. (ممکن سه تا برش برا یک نفر بوده باشه😊👌)
پس هر فرد میتونه چندتا برش کتاب بفرسته.
😋برش با صوت و فیلم دو برابر شانس برنده شدن دارند. چون دوبار تو قرعهکشی مینویسمشون.
👌دنبال برشهای ناب و خوندنی بگردید، اونی که به خودتون خیلی چسبیده❤️
May 11
به قول استاد سنگری:
شروع کربلا زیباست.
صبح ۲۷ رجب
همزمان با مبعث آخرین پیامبر.
امامحسین در حالی که
لباس پیامبر را بر تن داشت
از مدینهالنبی خارج شد.
و پایان کربلا هم زیباست...
پایانی که از غروب عاشورا به بعد
با قیام حضرت زینب آغازی دوباره بود.
#مبعث
#امامحسین
#همقدمبا_امام_عشق
هدایت شده از دهکده تربیت🌱
#روز_مصاحبه_اردوی_مشهد_دختران_فردیس_سال_۱۳۸۵
هوا خیلی سرد بود
کندن از خانه ی گرم سخت تر
اسما رو با هر چی لباس گرم بود پوشاندم
کلاه و شال و گذاشتم
کاپشنی که برای نوزادی برادرش بود و تن ش کردم
عبدالرضا هم آماده کردم
لباس گرم و شال و کلاه و کاپشن
یه ساک هم وسایل داشتم از پتو و بالش نوزادی بگیر تا دفتر نقاشی و مداد رنگی و چندتا اسباب بازی کوچیک
راه افتادیم
اون موقع ها اسنپ و این چیزا نبود
معمولا راهها رو یا با اتوبوس میرفتیم یا پای پیاده
تو راه داشتم به بچه هام فکر میکردم
چیه که تویِ مادر و راضی کرده این موقع صبح زود و سرما بزنی بیرون
آخه از اونورم
موقع آماده کردن بچه ها یه مگه مجبوری خاصی تو نگاه بچه ها بود...
که هنوزم بعد این همه سال هست و گاهی به زبان میاورن
یه بچه بغل
یه ساک بزرگ رو دوش
دست یه بچه ی دیگه تو دستم
ساعت هفت صبح با این وضعیت تو خیابون بودیم
از سه راه حافظیه که خونمون بود تا مصلی شهر برای من با اون اوصاف ذکرشده فاصله زیاد بود
اسماهم کالسکه نشین نبود و کلا رو دستهای من زندگی میکرد
خیلی خسته شده بودم
دستام،کتفم،به شدت درد میکرد
تو راه یه کم خوراکی و نان و خامه هم خریدم
تا از عذاب وجدانی که سر آوردن بیرون بچه ها تو این سرما داشتم
کم بشه بلکه
رسیدم دم مصلی و منتظر که بریم به یه اتاق مجهز و گرم که کارهای مصاحبه ی بچه های مشهد و انجام بدیم
دیدم
یه اتاق خیییییلی کوچولو
با یه بخاری داغان که اونم تازه روشن شده بود در انتظار ماست
به کنار بخاری پناه بردم
از شدت سرمای اتاق و کف اتاق نمی تونستم اسما رو که سه ماه بیشتر نداشت زمین بگذارم
گذاشتم رو پام
با همون اوصاف کلاه و شال وکاپشن
یه پتو انداختم روش
وقت های مصاحبه شروع شده بود و دختران فردیسی با مادرهاشون میامدن.
تو همون اتاق که چه عرض کنم اتاقک کوچولو
نگاه مادران به وضعیتی که من داشتم گاهی ترحم ناک بود گاهی سرزنش آمیز...
اما
ته دلم قرص بود
نه اینکه من چقدر خفن هستمااا
اصلااااا
از روزی که وارد مدارس شدیم و من بچه بغل سر صف برای دختران راجع به اردوی مشهد صحبت کردم
یه حس فوق العاده ای درونم روشن شده که حتی حس مادری م را به چالش می کشید
که راضی میشدم
جای گرم و نرم خانه رو با اون سرمای اتاقک کنار مصلی عوض کنم.
۱۸ سال از اون روزا گذشته
شاید فکر کنید بعدش اسما و عبدالرضا سرمای سختی خورده باشن
ولی نه
معتقدم صاحب کار حواسش بوده...
که برای یه مادر هیچ رنجی بالاتر از مریضی جگر گوشه ش نیست.
تا غروب اونجا بودیم
تعداد دخترای متقاضی اردومشهد زیاد بود.
ما هم یه اتوبوس بیشتر ظرفیت نداشتیم.
با نگاه لطف امام رضا.ع.اون اردو ثمرات زیادی داشت
نگاهی که شاید به حضور معصومانه این اطفال بود...
و شد شروعی برای هیات دختران رضوان الرضا.ع.فردیس سال ۱۳۸۶
اولین هیات دختران شهر شایدم کشور
اون موقعی که کار برای دخترا مُد نبود...
#دهکده_تربیت
به دهکده ما بپیوندید🌱
@dehkadetarbyat
بغض قلم
#روز_مصاحبه_اردوی_مشهد_دختران_فردیس_سال_۱۳۸۵ هوا خیلی سرد بود کندن از خانه ی گرم سخت تر اسما رو با
۱۸ ساله زندگیام گرهخورده به همون
اتاقک گوشهی مصلی فردیس، سمیهخانم❤️
با خوندن متن شما سفر کردم به اون روز سرد که هنوزم وقتی بهش فکر میکنم، میمونم شما چهطور با دوتا بچهی کوچیک، پای ثابت کار فرهنگی بودید.
البته الان مامان سمیه به جز ما که دخترهاش هستیم، پنجتا هم بچه داره و بازم پایکار دخترای ایران ایستاده❤️
#خاطرات_فعال_فرهنگی
#مامان_سمیه
#دهکده_تربیت
https://eitaa.com/dehkadetarbyat
رنجی وصفناشدنی بر ابلیس مستولی شده بود. آنچه هرگز تصورش را نمیکرد رخ داده بود. وی به سر حد جنون رسیده بود و بلند بلند با خود حرف میزد: چهکسی با من همدردی میکند؟ همدلان من چه کسانند؟ چه بسیار یاوران دارم؛ همانها را که در وسوسه میافکنم؛ همان ایشان را که به دسایس در میاندازم؛ لیک، دردا، که هیچیک با من همدردی نمیکنند.
هیچکس، حتی همانها که راه مرا میپویند تاییدم نمیکنند. دشنامم میدهند و هر بدی را به من منسوب میدارند. درحالیکه راهم را، مرامم را تکریم میکنند، خود را از من بری میدانند. دریغا...
📒«روایتهای راویان؛ سه روایت از زندگی پیامبر صلح و دوستی حضرت محمد (صلیاللهعلیهوسلم)»/ محمد مسعود کیایی
#مبعث
#عید_مبعث_مبارک
#پویش_کتاب
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
علی، خود محمد دیگری است.
📒سیمای محمد/ علی شریعتی
#مبعث
#عید_مبعث_مبارک
#پویش_کتاب
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils