در خموشیهای من فریادهاست
آنکه دریابد چه میگویم کجاست؟؟؟
#فریدون_مشیری
@biciimchi
پیش چشمان همه دست به زانو اُفتاد
خواست تا پاشود ای وای که با رو اُفتاد
@biciimchi
باید او پاشود از خاک جگر جمع کند
یک عبا پَهن کُنَد تا که پسر جمع کند
@biciimchi
پیرمَرد است عصا خواست ولی خندیدند
او کم آورد عبا خواست ولی خندیدند
@biciimchi
این اَنارِ حرم است آه چرا ریخته است
چقدر حضرت اکبر به عبا ریخته است
@biciimchi
یک "پدرجانِ"دگر از پسرش خواست نشد
این جوانمُرده پس از این کمرش راست نشد
@biciimchi
غارتِ قامتش اینجا صلواتی شده بود
بدنش با شن و شمشیر چه قاطی شده بود
@biciimchi
پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتاد
دید پَهلویِ علی را و به پهلو اُفتاد
@biciimchi