بسماللهالرحمنالرحیم
إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم مَّا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ.
❤️🍒🌷ترجمه
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻣﻲﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺻﺎﺣﺐﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎﺳﺖ. ﻫﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩﺍی ﺑﺎﺷﺪ، ﺯﻣﺎم ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ. ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺭﺍﻩﻭﺭﻭﺷﻲ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﺎﺭ ﻣﻲﻛﻨﺪ. (٥٦)
شهید روح الله قربانی
(1333- 1357 ه ش)
شهید روح الله قربانی در خانواده ای متدین و متعهد در شیراز چشم به جهان گشود. او که در خانواده ای مستضعف به دنیا آمده بود، از آغاز کودکی، دستان لطیفش را با سختی کار آشنا ساخت و همانند بزرگ مردی کوچک به یاری خانواده برخاست تا گوشه ای از مخارج خانواده را تامین نماید.
روح الله نماز و سایر شعائر اسلامی را با علاقه ای فراوان و با خلوص نیت به جا می آورد. هیچ گاه دست از کار و امرار معاش بر نمی داشت و شب هنگام علی رغم خستگی، به تکالیف مدرسه اش رسیدگی می کرد.
وی با اینکه خودش بضاعت چندانی نداشت، اما از کمک به دوستان و همکلاسی های بی بضاعتش غافل نمی شد و از راههای مختلف به کمک و یاری آنها می شتافت.
روح الله پس از آنکه دوره ی شش ساله ی دبستان را به پایان برد، تحصیل روزانه را ترک گفت و در مدارس شبانه به تحصیل پرداخت.
و به تدریج به مجالس روحانیون وارد شد و پای درس و وعظ ایشان نشست و بر تجارب واندوخته های خود افزود. در همانجا بود که با نهضت اسلامی و اسم حضرت امام(ره) آشنا شد و از آنجا که خودش فردی سختی کشیده و محرومیت دیده بود فهمید که انقلاب و امام(ره) مدافع محرومین وحقوق آنها در برابر ظلم وستم رژیم شاه خواهد بود. او با همه وجود امام را به عنوان رهبر دینی و سیاسی خود برگزیده و خود را آماده ی جانبازی در راه اسلام و آرمانهای امام(ره) نمود.
با اوج گیری انقلاب اسلامی و شکل گیری حرکات مردمی وی با تلاشی دو چندان به تکثیر و توزیع اعلامیه پرداخت. او که شغل رانندگی را انتخاب کرده بود، با خودروی شخصی اعلامیه ها را به دست مشتاقان کلام امام(ره) می رساند.
شهید قربانی پس از ورود حضرت امام(ره) به میهن، با شور و شوقی وصف ناپذیر، به فعالیتش ادامه داد و هر روز در هر جایی که تظاهراتی شکل می گرفت، به صف اول انقلابیون می پیوست و با فریادی رسا علیه رژیم شعار می داد.
روز بیست و دوم بهمن سال57، پس از آنکه با مشارکت و همکاری مردم مسلمان و انقلابی، کلانتری 3 به دست مردم تصرف شد او اسلحه ای به دست آورد و همراه با سیل جمعیت به طرف شهربانی حرکت کرد.
او در آن روز توانست با اسلحه ای که به دست آورده بود، چند نفر از عمال شاه را به درک واصل کند. او که اطراف بانک ملی سنگر گرفته بود، در هنگام جابجایی از ناحیه ی سر مورد اصابت تیر قرار گرفت. پس از آرامش نسبی محل و هنگامی که شهربانی به دست مردم انقلابی سقوط کرد، روح الله که هنوز نیم جانی در بدن داشت، به بیمارستان منتقل شد.
پس از حدود یک ماه که در اغما به سر می برد، در آستانه ی بهار طبیعت، در روز بیست و هفتم اسفند به دیار همیشه بهار پرواز کرد و برای همیشه آرامش یافت.
شهید رمضان تشکری سعدی
(1319- 1357 ه ش)
خانواده ی فقیر اما دیندار و مؤمن تشکری، در سال 1319 صاحب فرزند پسری شدند که نامش را رمضان گذاشتند.
وقار و حیای رمضان، در بین اهل محله در قریه سعدی شیراز، زبانزد بود و مردم او را به خوبی ها و مهربانی هایش می شناختند.
عشق به امام و اسلام، وجودش را می گداخت و از آن زمان که نسیم صبا، خبر بازگشت هلیل بت شکن را در فضای ایران می پراکند، او نیز این خبر را در دل خویش سبز می داشت.
عاشورای عشق بود و در آن شب 27 آذر 57 که حنجره های کربلایی مردم خداجو در قریه سعدی، فریاد سرخ الله اکبر را در راهپیمایی با شکوه خود به آسمان رسانده بود، رمضان هم مثل دیگر عاشقان در اعتراض به گستاخی های فرقه ضاله بهائیت نسبت به مقدسات مسلمانان، به خیل تظاهر کنندگان پیوسته بود. راهپیمایی مردم با دهالت ارتش مزدوران بهائی به کشتاری خونین مبدل گشت و جمعی از دین باوران مسلمان، بر سر ایمان و اعتقاد خود به فیض شهادت رسیده یا مجروح گردیدند. شهید رمضان تشکری هم از خیل شهیدان غیرتمندی بود که در آن شب عاشورایی با عشق به حسین(علیه السلام)، آن شهید امر به معروف و نهی از منکر، به شهیدان کربلا متصل شد.
💐 امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:
🍃🌹 به خدایی که دانه را شکافت و موجودات را آفرید، اگر بخواهم آن نشانه و معجزاتی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله به من آموخت را به مردم نشان دهم، همه مردم به حالت کفر برمیگردند! 🍃
🍃🌼 فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ أَحْبَبْتُ أَنْ أُرِيَ النَّاسَ مَا عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنَ الْآيَاتِ الْعَجَائِبِ وَ الْمُعْجِزَاتِ لَكَانُوا يَرْجِعُونَ كُفَّارا. 🍃
📘 الفضائل لابن شاذان القمي، ص۱۷۱
📕 الروضة في فضائل أمير المؤمنين، ص۲۱۷
📗 مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج۱، ص۲۸۰
📙 بحار الأنوار، ج۴۱، ص۲۳۴
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
🌷 رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند :
☘️ مثَلُ علیٍّ فیکم ـ أو قال : فی هذه الاُمّة کمثل الکعبة المستورة ، النظر إلیها عبادةٌ ، والحجُّ إلیها فریضةٌ.
👌 مثَل على(علیه السلام) در میان شما یا در این امّت مَثَل #کعبه پوشیده شده است که نگاه کردن به آن عبادت و حجّ (قصد و آهنگِ رفتن) به سوى آن واجب است.
📙 گزیده ای جامع از الغدیر
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
کمیل:
💢من امروز به جای خیلیها در راهپیمایی شرکت می کنم
به جای میرزا کوچک
که جلوی دشمن ایستاد تا پای خارجیها به رشت باز نشه.
و الان نیست که ببینه خارجیها
از ایران که هیچی از منطقه دارن پرت میشن بیرون.
به جای رییسعلی می آیم
که می خواست خارجیهارو از بوشهر بیرون کنه
و الان نیست که ببینه همون خارجیها توی خلیج فارس جرأت نفس کشیدن ندارن
به جای چمران می آیم
که رفت لبنان شاگرد تربیت کنه
و نیست که ببینه الان لبنانیها دستشون روی ماشهی موشکهاشونه تا از انقلاب اسلامی دفاع کنن.
به جای دیالمه می آبم
که شجاعانه کرسی آزاد اندیشی راه انداخت تا باورهای ایمانی جوانان رامحکم کنه
و نیست تا ببینه جوانانی که تربیت کرد مثل کوه ایستادن و دشمنان هنوز از حرفهاش وحشت دارن
به جای صیاد شیرازی می آیم
که در سخت ترین شرایط با منافقین جنگید
و نیست تا ببینه پسمانده هاشون در ۴۴ سالگی انقلاب دارن اخرین نفسهاشون رو میکشن
به جای آیت می آیم
که برای گذاشتن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی چه خون دلها خورد
و نیست تا ببینه همین اصل چطور باعث وحشت دشمنان داخلی و خارجیه
بجای همت و خرازی و باکری می آیم
که نیستن ببینن نه تنها یه وجب خاک به بعثیها ندادیم، بلکه الان دستمون با عراقیها تو دست همه علیه آمریکا
امروز به جای سردار سلیمانی و هزاران شهید می آیم که جونشون رو دادن تا ما در امنیت و آسایش و آزاده باشم.
#چهل_و_چهارمین_سالگرد_پیروزی_انقلاب_اسلامی
#ایران_ما
#شهدا
💔🕊بسم رب الشهداءوالصدقین...
⚘🕊کانال شهدایی سربازان همیشه بیدار ولایت رادر ایتاهمراهی کنیدوبه دوستان خود معرفی کنید..
🕊⚘شادی روح والامقام امام راحل وشهدای عزیز فاتحه صلوات..... 💔
@bidaravelayat1
📝 متن کامل نامه شهید سلیمانی به شهید پورجعفری به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیز برادرم حسین، پس از سی سال خصوصا در این بیست سال که نفس تو پیوسته تنفسم بود، اولین سفر را بدون تو درحال انجام هستم. در طول سفر بارها بر حسب عادت صدایت کردم. همه تعجب کردند، در هواپیما، ماشین و . . . . بارها نگاه کردم، جایت خالی بود، معلوم شد خیلی دوستت داشتهام.
حسین عزیز تو نسبتی با من داشتی که حتما فرزندانت با شما و شما با فرزندانت نداشته ای و فرزندانم هم با من نداشته اند. همیشه نه تنها از جسمم مراقبت می کردی، بلکه مراقب روحم هم بودی. اصرار به استراحت، اصرار به خوردن، خوابیدن و . . . بیش از احساس یک فرزند به پدرش بود. بیست سال اخیر پیوسته مراقبت کردی که تمام وقت من صرف اسلام و جهاد شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود.
حسین عزیز! خوشحالم از من جدا شدی، خیلی خوشحالم. اگر چه مدتی از لحاظ روحی گمشده ای دارم، اما از جدا شدن تو خوشحالم، چون طاقت نداشتم تو را از دست بدهم. من همه عزیزانم را از دست داده ام و عزادار ابدی آنها هستم، لحظه ای نمی توانم بدون آنها شاد باشم. هر وقت خواستم زندگی کنم و آرامش داشته باشم، یک صف طولانی از دوستان شهیدم که همراهم بودند، مثل پروانه دورم می چرخیدند و جلو چشمم هستند.
حسین! بارها که با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم. اگر چه هرگز بر زبان جاری نکردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می داند با هریک از آنها که از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی، حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که خداوند را سپاسگزارم.
حسین جان! شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و صداقت زندگیت را فدای اسلام کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سر.
حسین! پسرم، عزیزم، برادرم، دوستم، از خداوند می خواهم عمری با برکت داشته باشی و حسین پورجعفری را همانگونه که بود، با همان خصوصیت تا آخر حفط کنی.
حسینی که برای هر مجاهدی اعم از عراقی، سوری، لبنانی، افغانی و یمنی، آشنا بود. او نشانه و نشانی من بود. چه زیبا بود در این چند روز سراغت را از من می گرفتند و کسی باور نمی کرد همراهم نباشی.
حسین عزیز! فقط قیامت است که حقیقت ارزش اعمال معلوم می شود و چه زیباست آنوقتی که همه حیران و متحیرند و تو خوشحال و خندانی.
اجر این خستگی ها را آنوقت دریافت خواهی کرد، آنوقت که خانواده و وابستگان به تو نیازمندند و به تو توسل می جویند، خداوند اجر جهاد تو برادر خوبم را اجر شهید قرار دهد. به تو قول می دهم که اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم.
حسین عزیزم! سعی کن پیوسته تر و تازه بودن جهادی را در هر حالتی در خودت حفظ کنی، اجازه نده روزمرگی روزانه و دنیا یاد دوستان شهیدت را از یادت ببرد. یاد حسین اسدی، یاد حسین نصرالهی، یاد احمد سلیمانی، یاد حسین بادپا، یاد که را بگویم و چند نفر را بجویم؟ چرا که فراموشی آنها حتما فراموشی خداوند سبحان، است.
حسین جان! عمر انسان در دنیا به سرعت سپری می شود، ما همه به سرعت از هم پراکنده می شویم و بین ما و عزیزانمان فاصله می افتد. ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت که می گذارند،در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست. چون فقط چراغ اعمال مقبول است که امکان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد.
حسین عزیز! اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند.
برادر خوبم! اگر می خواهی دردمند نشوی، دردمند شو! دردی که خنکای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است.
دردی که گرمای وجودت در سرمای جانکاه باشد، عزیز برادرم همه دردها، درد نیستند و همه بلاها، بلا نمی باشند. چه بسیار دردهایی که دوای دردند و چه بسیار بلاهایی که در حقیقت خودت را به او بسپار و رضایتش را عین نعمت و لطف و محبت بدان.
حسین! می دانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. می دانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب می دانی چقدر هراسناکم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظه ای رهایم نمی کند. اما نه ترس از دشمن و نه ترس از نداشتن، نه ترس از از مقام و مکان. تو می دانی! چون پاره ای از وجودم بودی، ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم! دعایم کن و در دعایت رهایم نکن.
انشالله تو و خانواده مجاهد و صبورت همیشه موفق و موید باشید. خداحافظ برادر خوب و عزیزم، دوست و یار باوفاو مهربان و صادق سی ساله ام.
خداحافظ، برادرت قاسم سلیمانی
۱۰ / ۸ / ۱۳۹۵ سفر حلب
💔🕊بسم رب الشهداءوالصدقین...
⚘🕊کانال شهدایی سربازان همیشه بیدار ولایت رادر