بهمان گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .»
تعجب کرده بودیم سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد.غروب نشده ، رسیدیم گیلان غرب.
جلوی مسجدی ایستاد. ماهم پشت سرش.
نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم که زود راه بیفتیم .
گفت « کجا با این عجله ؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.»
#شهید_مهدی_باکری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطرات_شهدا
مهدی عادی نبود...
این فیلمو چندین بار دیدم و باهاش اشک ریختم..
انگار تو تک تک لحظه هاش خدا جریان داره...
غم و غصه جامونده ها و شعف وصف ناپذیر پرگشوده ها ی این فیلم تکراری نمیشه...
راستی!! ما کجای این عاشقانه هاییم... 😔
#شهید_مهدی_باکری
#خودسازی
#سرباز_ظهور
#یارگیری_امام_زمان
.
💫 وقتی سرلشکر مهدی باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱عاشورا به پشت تریبون رسید،
قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند برداشت .
و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد
و آنگاه با لحنی آرام گفت :
خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را
به زیر پایت انداختهاند؟
#شهید_مهدی_باکری
#شهیدانه
🔆 برای چی باید با تو دعوا کنم؟!
✍خصوصیات اخلاقی مهدی منحصربهفرد بود. بهطور مثال، اصلاً عصبانی نمیشد. من یاد ندارم طی چهار سال زندگی مشترکی که با مهدی داشتم، دعوایمان شده باشد. حتی یکی دوبار از عمد کاری کردم که عصبانیاش کنم، اما هربار با ملایمت و مهربانی عکسالعمل نشان داد. میگفتم: «مهدی! چرا تو اصلاً عصبانی نمیشی؟» در جواب، آیهٔ «رحماء بینهم اشداء علی الکفار» را میخواند و میگفت: «خدا توی قرآن اینجوری گفته؛ گفته با کفار با خشونت رفتار کنید، با اطرافیانتون با محبت. برای چی باید با تو دعوا کنم؟!»
📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی #شهید_مهدی_باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا
📖 صفحات ۴۰ و ۴۱
┄┅┅❅💠❅┅┅┄