9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرزند شهید ی که #سلام_فرمانده را با تمام احساسات میخواند و اشکهایش جاری میشود.....
گوش کنید وبه روح همه شهیدان عزیز صلوات بفرستید ..اللهم صل علی محمد وال محمد🇮🇷🇮🇷
"شهــ گمنام ــیـد"
🌷مدافع حرم شهید کمیل قربانی🌷
همه جلسات خواستگاری با تلاوت قرآن شروع شد!😍😌
جلسه اول سوره مبارک #کوثر و جلسه دوم ایات آخر سوره #فجر رو تلاوت کردند!
پرسیدم دلیل انتخاب این سوره ها و آیات چی بود؟!
فکر میکردم به خاطر اسمم این انتخاب رو کردند!
بعدها دیدم اصلا ایشون تا جلسات آخر از شرم و #حیا نتوانسته بود اسمم رو بپرسه
بعد از اینکه عقدجاری شدجریان را براشون گفتم که پدرم اسمم رو از همین آیات سوره فجر انتخاب کرده
ذوق زده شدند!
از اون روز عاشقانه اسمم رو صدا میزد و همیشه میگفت اسمت از صفات حضرت زهرا(س) است.
باید راضی باشی به رضای_خدا
حتی در جلسه ای که مهریه مان را تعیین میکردیم،که خیلی جمعیت زیاد بودبا تلاوت قرآن شروع کرد
از همون جلسات اول خواستگاری پافشاری میکرد برای اینکه شرایط خاص کاریش را کاملا درک کنم
اگر شهید بشم
اگر اسیر بشم
اگه زخمی بشم
قبل از اینکه خطبه عقد خوانده بشود،در هر جلسه ای حتما حرفش به اینجا میرسید
یادمه دفعه آخر بهشون گفتم: مرگ دست خداست!گاهی آدم داره،خیلی عادی آب میخوره میپره ته گلوش و خفه میشه میمیره
حسابی روی عمر ادم ها نیست
حالا خوشحالم که او نمرده است و شهید شد و برای همیشه زنده است
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_همینطورے
👈رژه نیروهای
یگان ویژه طالبان...😅
👆👆👆👆ببینید👆👆👆👆
#باهم_بخندیم😂
#طنز_سیاسی
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
#طنز_جبهه
😜تشریف میبرم موقعیت ننه😜
🎈خاطرهای از احمد شیروانی جانباز 70 درصد 🎈
🖍سال 1361 حدود 2 ماه قبل از شروع عملیات محرم، من، حمید یزدی، سعید شوردزی و چند نفر از دیگر دوستانم به شهرک دارخوین آمدیم. 🚶♂🚶♂
🖌فرصت نشده بود به مرخصی برویم. هر چه به دفتر کارگزینی تیپ امام حسین(ع) میرفتیم تا مرخصی بگیریم، میگفتند:
فعلاً تمام مرخصیها لغو شده است.☹️
🖍از بس سماجت کردیم، مسؤول کارگزینی با مرخصی 48 ساعته ما موافقت کرد و گفت:
مواظب باشید بقیه نیروها نفهمند شما دارید به مرخصی میروید. تا جایی که امکانش هست برگههای مرخصی را نشان کسی ندهید.🤫
🖌برگههای مرخصی را در جیبمان گذاشتیم و پیاده به سمت دژبانی حرکت کردیم.🚶♂🤩
🖍وانت تویوتایی به ما نزدیک میشد.
2 نفر جلو و چندنفر هم در کابین عقب آن نشسته بودند.🛻
🖌 وقتی ماشین به ما نزدیک شد، از رانندهاش پرسیدم:
اخوی! این ماشین اهواز نمیرود؟🤨
🖍سرعتش را کم کرد و گفت:
چرا بپرید بالا.😉
🖌سوار شدیم.
دم در، دژبان که یک بسیجی کمسن و سال بود، جلوی ماشین را گرفت و پرسید: اخویها کجا تشریف میبرند؟🧐
🖍یکی از سرنشینان جلو گفت:
داریم میرویم موقعیت مهدی.🙂
🖌گویا دژبان از قبل او و دوستانش را میشناخت، ولی متوجه شد که ما پنج نفر با آنها نیستیم.🤭
🖍 با لهجه شیرین اصفهانی از راننده پرسید:
دادا، این برادرا هم با شوما هستن؟🤨
🖌ـ از خودشان بپرسید.😕
🖍از ما پرسید:
شوما چندنفر کوجا تشریف میبرین؟🤔
🖌همان لحظه شیطنتم گل کرد.
با قیافه کاملاً جدی گفتم:
من تشریف میبرم موقعیت ننه، بقیه را از خودشان بپرس.😌😆
🖍بغل دستیام از حرف من خندهاش گرفت.😅
🖌 همان طور که میخندید، گفت:
من هم میروم موقعیت ننه.😂
🖍حمید یزدی که متأهل بود، گفت:
من نمیروم موقعیت ننه، میخوام بروم موقعیت زنه!😉🤣🤣
🖌راننده گاز داد تا حرکت کند. 🚘
🖍دژبان با کف دست روی کاپوت ماشین کوبید. 🙌
اسلحهاش را مسلح کرد و گفت:
وایسا ببینم. این مسخره بازیا چی چیهس؟ موقعیت ننه دیگه کوجاس؟ پیاده بشین ببینم. من نمیذارم شما چند نفر از این در برین بیرون!😡
🖌ـ اخوی چی چی رو نمیذاری؟ ما باید بریم وَرِ دل ننههامون.😜
🖍ـ مگه الکیه، هر کی دلش خواست سرش رو بندازه پایین و از این در بره بیرون؟ فکر کردین من اینجا بوقم؟😠😤
🖌ـ برادر! ما حکم مأموریت داریم، باید بریم موقعیت ننه.😊
🖍ـ ببینم حکمتون رو.😕
🖌برگههای مرخصی را که نشانش دادیم، گفت:
خدا بگم شما بسیجیا رو چی کارتون نکنه که هر کدومتون یه جوری آدم رو میذارین سرکار! برین خدا پشت و پناهتون.😩😄
#باهم_بخندیم 😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
وصول را به مقتول عشق دهند واگر این چنین است چه کسی عاشق تر از شهید .
🌷مدافع حرم شهید مسلم خیزاب🌷
در طول این ۱۱سال مدام صحبت از شهید شدن و شهادت بود😔
حتی در سال ۹۰که در کردستان جانباز شد، قبل از آن خواب دیده بودم که تیر به دست و
پای ایشان اصابت کرده و بعد از بیدار شدن بلافاصله تماس گرفتم و گفتم من می خواهم به
کردستان بیایم ولی ایشان مانع از آمدنم شدند وگفتند که فردا خودم بر می گردم😭😔
فردای آن روز در فرودگاه وقتی که دیدم وسایلش را دوستانش می آورند، نگرانیم بیشتر
شدو به او گفتم که شما دیروز بیمارستان بودید، ولی به من نگفتید و مطرح کردند که چطور
متوجه شدی و درپاسخ گفتم:موقع مکالمه تلفنی متوجه بلندگوی بیمارستان شدم که ایشان
هم تاکید کردند ونگرانیم دو چندان شدتا منزل گریه کردم و در منزل طاقت نیاوردم که دکمه
های لباسش را باز کنم از بالا لباسش را محکم کشیدم طوری که همه دکمه ها پاره شدند و
وقتی بدن باند پیچی ایشان را دیدم حالم بد شد و به زمین افتادم و هیچ چیز نفهمیدم بعد از
مدتی دیدم ایشان بالای سرم گریه می کنند و اشک هایش روی صورتم می ریزد 😔😭😭و می گوید
#خدایا_پیمانه_صبر_ایشان_را_برای_شهادتم_بالا_ببر
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری😍
فرمانده لشگر
"شهــ گمنام ــیـد"
💠شهیدم کن💠
زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... .
خيلي برايم عجيب بود. بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تمام مي شود.
بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم. مامان شهدا زنده اند.
✳️سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده.
💐مي دانستم دنبال شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود.
✅شب هاي جمعه مي رفت بهشت زهرا. صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد.
مي گفتم خسته مي شي بخواب. مي گفت مامان آدم با شهدا صفا مي كند. به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از شهدا بگيريد.
❄️من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد...
🌷از خاطرات شهید مهدی عزیزی👇👇 که بسیار به ابراهیم هادی علاقه داشت و حتی لحظه شهادت، تصویر ابراهیم همراهش بود.
📚برگرفته از کتاب مدافعان حرم. اثر گروه شهید هادی.در رفاقت باشهدا باشید.
"شهــ گمنام ــیـد"
🏴شهیدی که از تنهایی برای آب نامه می نوشت
🌷دوستان
این آقا یوسف ما تو ۶ ماهگی پدرش رو از دست میده،
۶سالگی مادرش،
۸سالگی مادربزرگ،
و تو ۱٠سالگی هم تنها برادرش رو
توی دنیا کسی براش نموند
خودشم ۲٠سالگی تو #کربلای5 به عنوان #غواص حاضر بوده و شهید میشه
فکر کنید کس و کار خودتونه
لطفا قرآن و فاتحه اي هديه كنيد به روح این شهید بزرگوار…
"شهــ گمنام ــیـد"
✍امام عسکری علیهالسلام:
شیعیان ما در اندوهی دائم به سر میبرند، تا فرزندم(مهدی)، که پیامبر بشارت ظهورش را داده، ظاهر شود
📚بحارالانوار ج۵۰ص۳۱۷
تا امام عصر(عج) نیایند،
غمو غصهو اندوه برای شیعیان هست
حالا هر روزی به یک شکلی
#اللهمعجللولیکالفرج
"شهــ گمنام ــیـد"
❇️#سیره_شهدا
🌕شهید مدافعحرم #منصور_عباسی
♻️محبت به والدین
🌻فرزند شهید نقل میکند: مادر و پدرم عاشق هم بودند. پدرم در کارهای خانه خیلی به مادرم کمک میکرد. در خانه غذا درست میکرد و ظرف میشست. عموی من هم در دوران هشتسال دفاعمقدس شهید شده است. مادربزرگم که پیش از این هم مادر شهید بود، طبقهی بالای خانهی پدرم زندگی میکرد. صبح به صبح، پدرم میرفت بالا، برایش نان داغ میبرد. گاهی خم میشد روی پای مادرش و پای مادربزرگم را میبوسید.
🌻دست همه را میگرفت. هر کسی به او بدی میکرد میگفت: «اشکالی ندارد، شما خوب باشید». هرکسی زنگ میزد و میگفت: «آقای عباسی! گره به کارمان افتاده»، پدرم دستش را میگرفت و هر کمکی از دستش برمیآمد، انجام میداد. پدر در فکرِ رفتن به سوریه نبود اما یک خواب باعث شد برود. خواب دیده بود که یک راه سبزیاست و همه دارند میروند که انتهایش به حرم حضرت زینب میرسد. آنجا دوستانش را که شهید شده بودند، دیده بود که به او گفته بودند "حاج منصور جا نمانی"!
"شهــ گمنام ــیـد"
هدایت شده از مامان دکترجان
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کمپین #سلام_فرمانده
کارزیبا 😍❤️💚
#سلام_فرمـــانده
هدایت شده از مامان دکترجان
تشرف علی بن مهزیار.mp3
4.46M
علی بن مهزیار که بود؟
داستان تشرف #علی_بن_مهزیار به محضر امام زمان علیهالسلام از زبان حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم
⭐️ علی ابن مهزیارت میشم❤️
#سلام_فرمـــانده