#روزتوننشهدایی🌷🕊
نگاهت
چیزی از جنس نجات است!
چشمت که به گوشه
این شهر می خورد..
سخت محتاج آن گوشه چشمت هستیم!
کمی نور مهمانمان کن..
#شهید_محسن_حججی
#یادش_باصلوات
🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
"شهــ گمنام ــیـد"
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠این فیلم چند دقیقه قبل از شهادت شهید غلامحسین اسلامی فرد است که در ۱۳ بهمن ۱۳۶۵، به شهادت رسید.
🔹به چهره اش که بر اثر چند روز درگیری شدید با دشمن زیر انفجار توپ و خمپاره و دود، سیاه شده است، نگاه کنید:
ذره ای ترس؛ آشفتگی، منت، طلبکاری می بینید؟!
👈 این انقلاب را با این افراد بشناسیم؛ نه با افرادی که خیانت کردند و همیشه هم غرزن و طلبکارند؟
"شهــ گمنام ــیـد"
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره ای زیبا و تاثیر گذار از ایثار رزمنده ها در جبهه
رزمنده ها اینجوری بودن..👆
"شهــ گمنام ــیـد"
استخاره کرد، بد آمد
گفت: امشب عملیات نمیکنیم!!
بچهها آماده بودند، چند وقت بود که آماده بودند،
حالا او می گفت نه!!
وقتی هم که می گفت نه، کسی روی حرفش حرف نمی زد.
فردا شب دوباره استخاره کرد و باز هم بد آمد.
شب سوم عراقی ها دیدند خبری نیست،
گرفتند خوابیدند،
خیلی هاشان را با زیر پیراهنی اسیر کردیم..!
شهید مصطفی ردانی پور🌺
📙مصطفای خدا. اثر گروه شهید هادی
"شهــ گمنام ــیـد"
🍁فرزندم پدرش را ندید،
اما از همسرم اسطورهای
برایش میسازم و دوست دارم
پسرم هم شهید شود،چون میثم میگفت :
"پسرم باید طوری تربیت شود که شهید شود"
#شهیدمیثم_علیجانی
#فرزندان_شهدا
#همسران_شهدا
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
"شهــ گمنام ــیـد"
#شهیدانه
ازش پرسیدم :
این همه به فقیران کمک میکنی چیزی برای خودت باقی می ماند؟!
خیلی آرام گفت :
من کاره ای نیستم .
من فقط وسیله هستم .
روزی دهنده خداست
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
"شهــ گمنام ــیـد"
هدایت شده از تبلیغات
میدونین که هر مشکلی تو بدن یک دلیلی داره که باید رفع بشه،ریشه تمام مشکلات بدن از سردی هست تا درمان نشه باعث چاقی شکم، نازایی، کبدچرب، یبوست، تنبلی تخمدان، کم کاری تیروئید و فراموشی میشه.
یک چالش اصلاح مزاج گذاشتن به مدت ۴۰ روز میتونی مشکلت رو رفع کنی. روی لینک زیر بزنید و فرم رو پر کنید 👇👇👇
formafzar.com/form/wr2r2
formafzar.com/form/wr2r2
بدون اینکه چیزی بگه بلند شد برام آب آورد.
نه اون حرفی زد نه من.
حرف رفتن رو پیش کشید و گفت:
منم میخوام برم سوریه...
خشکم زد، باورم نمی شد در حالی که تنها چند ماه از ازدواجمون گذشته، چنین تصمیمی بگیره.
سکوتم رو شکستم و زود عکس العمل نشون دادم:
- تو نباید بری علی!
-چرا؟!
-چون ما تازه ازدواج کردیم هنوز یه سال نشده علی...
ما برا بچهمون اسم انتخاب کردیم.
داریم خونمون رو درست می کنیم.
این همه برنامه برا زندگیمون داریم.
-اجباریه خانوم (اینو گفت که چیزی نتونم بگم)
-خب این دفه نرو، دفعه بعد میری.
امسال اولین بهاریه که قراره باهم عید دیدنی بریم و سفره هفت سین بندازیم.
نه گذاشت نه برداشت گفت:
«خانم میخوای از زن هایی باشی که روز عاشورا نذاشتن شوهراشون به یاری امام حسین علیه السلام بره؟»
دیگه چیزی واسه حرف زدنم نذاشت.
ماتم برده بود و دهانم خشک خشک.
باز گفت:
تو اجازه بده برم، منم عوضش اگه شهید بشم و لایق بهشت باشم و اگه اجازه شفاعت یه نفرو داشته باشم قول شرف میدم اون یه نفر هیچ کس نباشه جز تو...
شهید #علی_آقایی🌷
شهادت: ۱۳۹۴/۱۲/۷، حلب سوریه
👇👇
"شهــ گمنام ــیـد"
#رضا_و_حسین_و_موادها_و_پل...!!
🌷رضا توی عملیات فتح خرمشهر کار بزرگی کرده بود که بزرگی این کار باورش رو مشکل میکرد و شاید به همین خاطر هم بود که کسی گرد این افسانهها نمیرفت. سالها ذهنم مشغول بود که این حماسه مستند بشه و جسته و گریخته از زبان آدمهای متفاوتی شنیده بودم تا اینکه فرصتی پیش اومد تا در جلسه پیشکسوتان تخریبچی دفاع مقدس با جعفر جهروتیزاده تنها شدیم و فرصتی شد که از زبان فرمانده رضا حکایت رو بشنوم.
🌷حاج جعفر جهروتیزاده در عملیات الی بیت المقدس که خرمشهر عزیز آزاد شد فرمانده تخریبچیهای تیپ محمد رسول الله (ص) بود، او نقل کرد: روز یکشنبه دوم خردادِ سال 61 مصادف با آخرین روزهای ماه رجب بود که ساعت 4 صبح این حماسه رقم خورد. آن شب حاج احمد (سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان) دستور داد که من دو گروهان برداشته و در حاشیه اروند با دشمن درگیر بشم و مأموریت انفجار پل پشتیبانی دشمن روی رودخانه اروند هم به ما واگذار شد. دشمن بهشدت روی منطقه آتش میریخت و لحظهای نبود که منوری در آسمان نباشه همه جا مثل روز روشن بود.
🌷با گروهانها حرکت کردیم و همزمان هم دو تا از بچهها رو فرستادم برای موادگذاری و انفجار پل.... هنوز خیلی راه نرفته بودیم که به میدان مین رسیدیم و مجبور شدیم معبر باز کنیم و این یک مقدار کارمان رو کند کرد. در اطراف نخلستانهای خیّن با دشمن درگیر شدیم، درگیری نزدیک و تن به تن بود. دشمن مسلط به منطقه بود و داخل کانالها و سنگرهایی که کنده بودند مقاومت میکردند و بچههای بسیجی هم بیمهابا میجنگیدند.... بچههایی که برای زدن پل رفته بودند تماس گرفتند که دشمن نمیگذاره ما به پل برسیم و با آتشباری سنگین از پل محافظت میکنه.
🌷این پل تنها پلی بود که دشمن از روی اون خرمشهر رو پشتیبانی میکرد و برای او خیلی حیاتی بود. به بچهها گفتم هر طور که شده باید پل منفجر بشه.... رضا اردستانی و حسین زارع رفتند برای انجام این مأموریت. مدام حاج احمد تماس میگرفت و میگفت پل چی شد.... هوا هنوز روشن نشده بود که خبر رسید پل رو بچهها زدند.... اول خیلی خوشحال شدم اما نگران حال بچههایی بودم که رفته بودند. گفتند رضا اردستانی و حسین زارع با دلاوری و شجاعت مواد منفجره رو روی پل بردند و جاسازی کردند... مشغول آتشگذاری بودند که دشمن اونها رو....
🌷اونها رو با آر.پی.جی میزنه و رضا و حسین و موادها و پل یکجا منفجر میشه. وقتی این خبر به حاج احمد رسید حاجی یک نفس راحت کشید و گفت کار تمام شد و امید دشمن قطع شد.... پل که تخریب شد حاج احمد هم رسید و با حاجی و نیروهایی که مونده بودن اومدیم بهسمت خرمشهر و خرمشهر آزاد شد و قلب امام شاد شد. خرمشهر آزاد شد و آبهای اروند پارههای تن رضا و حسین رو با خودش برد. واقعاً اگر رضا و حسین خطر نمیکردند و پل منفجر نمیشد و با روشنی هوای روز سوم خرداد تانکهای دشمن از پل عبور میکردند چی میشد.
🌷سلام بر رضا و حسین که اراده خدا را محقق کردند و خرمشهر را خدا آزاد کرد. شهید رضا اردستانی در روز شهادت 18 سال بیشتر نداشت.
🌹خاطره ای به یاد شهیدان معزز علیرضا مسکین اردستانی، حسین زارع و فرمانده جاویدالاثر سردار حاج احمد متوسلیان
راوی: رزمنده دلاور جعفر طهماسبی از رزمندگان لشکر 10 سیدالشهدا (ع)
منبع: سایت ستاد مرکزی راهیان نور کشور
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
"شهــ گمنام ــیـد"